در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در شماره 68 ماهنامه پرسمان در مطلبی با عنوان «ابتذالی فراتر از فردین/ پرسمانی در باب ماهیت سینمای دینی» که محور آن به چالش کشیدن تلقی شایع و ظاهربینانه از سینمای دینی و معناگرا بود، از فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» به عنوان یک نمونه موفق از سینمای دینی در مقابل آثار مشهور به این نوع سینما، این گونه نام بردم: «آیا سینمای دینی، سینمایی است که در یک فیلم با مدت زمان یک ساعت و نیم کمتر یا بیشتر حقانیت دین را به مخاطبش ثابت کند؟ آیا اثبات وجود خدا و پیامبران و ادیان آسمانی، قله موفقیت سینما در دینی بودن است و آیا توجیه اصل دین، میتواند فارغ از توجیه تعلیمات و معارف آن محقق شود؟ چطور میشود که فیلمی همچون «من ترانه پانزده سال دارم» که پاکدامنی و معصومیت را که از اصولیترین تعلیمات انبیاست، به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر میکشد، اجتماعی است؛ ولی فیلمی همچون «یک تکه نان» که در تصویر درست نظام رفتاری متناسب با خواست دین، ناتوان است، معناگرا و دینی است؟ آیا به این دلیل که در «من ترانه پانزده سال دارم»، برهان اثبات وجود خدا و عالم ماوراءالطبیعه اقامه نشده است یا چون شخصیت ترانه، آگاهی درستی از اصطلاحات فقهی و ظاهری دین ندارد و تنها با اتکا به دریافت فطری و ذاتی، در دادگاه میتواند از خود دفاع کند؟ آیا اگر شخصیت خانم کشمیری که به گمان ترانه، قرآن و شرعیات میداند پاک و معصوم تصویر میشد در آن صورت میشد، فیلم را شایسته اتصاف به صفت معناگرا دانست؟ به نظر میرسد که فقدان شناخت درست از دین و دینداری و تفاوت قائل نشدن میان تظاهر و عمل دینی واقعی، منشأ اصلی این نگاه رایج نادرست به مقوله دین و معنا باشد که البته اختصاصی هم به زمان ما ندارد. به طور کلی، تلقی ظاهربینانه از دین، مشکلی است که ریشه در تاریخ دارد.»
حالا دیگر مشخص است با تماشای فیلمی از کارگردان همین نمونه مثالزدنی و موفق یعنی رسول صدرعاملی با نام «هر شب تنهایی» که اتفاقا در دام همان تلقی ظاهربینانه از دین گرفتار است و از این بدتر، حتی قادر نیست خود را از ورطه شعار و پیام مستقیم که اثری کاملا معکوس دارد بیرون بکشد، چه احساسی به آدم دست میدهد. نوعی سرخوردگی به خاطر مشاهده خطا و اشتباه آشکار از کسی که به دلیل عملکرد درست و سنجیده قبلیاش، انتظار زیادی در مخاطب خود به وجود آورده بوده و حالا نتوانسته این انتظار را برآورده کند.
«هر شب تنهایی» اثر ارزشمندی در کارنامه رسول صدرعاملی نیست، نه چون ساختار ضعیفتری نسبت به دیگر آثار او دارد و یا این که به جای توجه به باطن دین به سراغ ظواهر آن رفته که این به خودیخود عیب و نقصی نیست بلکه چون مضمونی بسیار حساس و مهم یعنی زیارت حضرت امام رضا(ع) برای طلب شفا و به دنبال آن، عنایت خاص ایشان را موضوع خود قرار داده و متاسفانه نتوانسته این مضمون را در یک قالب نمایشی درست و در بستری واقعی به مخاطب بباوراند.
در «هر شب تنهایی» این وقایع نیستند که وقایع دیگر و گفتگوها و صحنهها را اقتضا دارند؛ بلکه خواست نویسنده و کارگردان و حرف و سخن آنهاست که بار بر رویدادهای نمایشی شده و از مخاطب فیلم، باور طلب میکند. وقتی ایدهای تا این اندازه حساس و مهم، در حد ادعا و شعار باقی بماند، نه فقط تاثیرگذار نیست؛ بلکه به اندازه حساسیت و اهمیتش تاثیر معکوس خواهد داشت و این خطایی نیست که بتوان بسادگی از آن چشم پوشید.
فیلم داستان قابل حدسی دارد و متاسفانه در روند روایت قصه هیچ تدبیری برای منحرف کردن تماشاگر از پیشبینی اولیهاش اندیشیده نشده. یکی از دلایل مهم کشدار شدن صحنهها و کسالتآور بودنشان همین است. مساله ایده اولیه نیست که اتفاقا به نظر قوی و منسجم میآید و قابل برای بسط و پرداخت مناسب. همه چیز پرداخت است، جزئیات. این داستان میتوانست خیلی خوب از آب دربیاید اگر شخصیتها اینقدر سطحی و عاری از پیچیدگی و عمق نبودند و درونیاتشان را با دیالوگهای نویسنده به جای بستر داستانی عیان نمیکردند. اگر نه در نما بهنمای فیلم؛ بلکه دستکم در هر صحنه، ایده مستقلی گنجانده میشد که لحظهلحظه مخاطب را به همراهی با خود امیدوار کند و او را وادارد به جای فکر کردن به این پرسش نهچندان دشوار که «آخرش چه میشود؟» به این فکر کند که «چطور به آن پایان میرسد؟.» خیلی از فیلمهای سینمایی امروز با همین رویکرد ساخته میشوند و کمتر نویسنده و کارگردانی سعی میکند داستانهایی را که بارها تعریف شدهاند، با این تعلیق که «آخرش چه میشود؟» روایت کند. برای همین است که پایان خیلی از قصهها را در فیلمهای اخیر، همان ابتدا مشاهده میکنیم. «هر شب تنهایی» نه فقط پایان را در ابتدا نشان نمیدهد؛ بلکه وانمود میکند قصد غافلگیری تماشاگر را دارد و داستانش شنیده نشده و بکر و تازه است که البته بیشتر از هر چیز به دلیل همان کلیت محوری و عدم ایجاد انگیزه در مخاطب برای دنبال کردن داستان، در این مقصود خود ناکام است.
بعضی از گفتارهای شخصیت عطیه با بازی لیلا حاتمی را که قرار است بار شخصیتسازی را در فیلمنامه ایفا کند و همینها بالعکس، این مهمترین شخصیت فیلم را کاملا غیرسمپاتیک و بیلایه ساختهاند، به عنوان شاهد مثال میآوریم (لازم به ذکر است ترفند نویسنده بودن عطیه در فیلمنامه هم نتوانسته این گفتارهای روی تصویر را از بار شعاریشان خلاص کند.)
«آیا معجزه وجود دارد؟»، «همه چیز برمیگرده به باور ما از نشانهها»، «تو باورهات رو از دست دادی. تو مردی. از الان مردی» و «احساس میکنید شما گم شدید نه اون.»
که این آخری به نوعی دربردارنده ایده ظاهرا متفاوت فیلم برای پایانبندیاش نیز هست. این که عطیه به جای این که شفا پیدا کند، خودش را پیدا میکند؛ اما فیلم چطور توانسته این معرفت نفس را باورپذیر کند و روح معنوی آستان امام هشتم(ع) را برای ما به تصویر بکشد؟ با پابرهنه شدن عطیه هنگام ورود به حرم؟ با کلوزآپ متاثر چهره شوهر عطیه؟ با آن گفتار روی تصویر عطیه که بدون هیچ تدبیر خاص بصری میخواهد مساله بسیار خاصی همچون تحول شخصیتی او را به نمایش بگذارد و ادعای او را مبنی بر شناخت و پیدا کردن خود، به ما بقبولاند؟
از اینها که بگذریم، فیلم ضعفهای دیگری هم دارد که چون محور بحث ما در اینجا تحلیل همه جنبههای ساختاری فیلم نیست، به ذکر فهرستوار آنها بسنده میکنیم: «تکیه نامناسب بر اشک و گریه و وجوه احساسی، بدون تاکید بر انگیزشها و چراهای پیش روی این واکنشها»، «کارگردانی نامناسب صحنه سردرد عطیه که موسیقی موزارت هم نمیتواند ضعفهای بازی، اندازه نما، زاویه دوربین و تدوین آن را جبران کند»، «صحنه گفتگو در رستوران و تدبیر کلیشهای یک تماس نابهنگام تلفنی در لحظه شادی و خنده که مثل همه نمونههای مشابه در یک لحظه شادی را به ناراحتی و غم تبدیل میکند»، «بازیهای بظاهر خوب، اما بواقع اغراقآمیز»، «عنوان فیلم که خود بهتنهایی دربردارنده ادعا و پیام شعارانه و نه شاعرانه است»، «بیش از حد کشدار شدن صحنههای مربوط به دختر خردسال گمشده که بسیار بیشتر از ظرفیت اصل ایده، زمان فیلم را به خود اختصاص داده است»، «نگاه عطیه در پایان داستان به دوربین و نشان دادن عکس خودش و دختر خردسال به مخاطب که گذشته از گنگ بودن هدف و انگیزه فیلمساز از آن، از جنس لحن روایت غالب در فیلم هم نیست» و بالاخره مهمتر از همه، عدم جذابیت فیلم برای تماشاگر و کسالتبار بودن آن که خوشبختانه صدرعاملی در جلسه پرسش و پاسخ بعد از فیلم برخلاف کامبوزیا پرتوی، دستکم امکان آن را منکر نشد و از کسانی که نتوانستهاند با اثر او همراه شوند، متواضعانه عذرخواهی نمود.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: