گفتگو با محسن قصابیان ، کارگردان مجموعه خانه شمعدانی

قصه‌ای تخت با روایتی سخت

توجه به ساختار و شکل روایی آثار تلویزیونی به اندازه سینما مهم است. هر چند احساس می‌شود در هر دو مدیوم به اشکال گوناگون «ساختار» نادیده گرفته می‌شود. همچنان که سینما می‌تواند پر از فیلم‌های کلیشه‌ای و فیلمنامه‌های تکامل نیافته باشد، آثار تلویزیون هم از دچار شدن به چنین آفتی مصون نیست.
کد خبر: ۲۱۷۷۴۳
وقتی به بهانه پخش مجموعه تلویزیونی «خانه شمعدانی» پای صحبت محسن قصابیان، کارگردان این اثر نشستیم پیش از هر چیز به‌سادگی قصه‌ها و تخت بودن آنها اشاره کرد. این‌که یک اثر قصه‌های ساده‌ای را برای روایت انتخاب کند، خیلی خوب است؛ اما همه می‌دانند که این شرط برای جذابیت یک سریال کافی نیست.

فکر کنم متن «خـانه شمعدانی» متعلق به سال‌های گذشته است. از نوع قصه‌ها و روابط خانوادگی و سنتی میان اعضای خانواده به وضوح می‌توان به این قضیه پی برد.

بله؛ در حقیقت این متن متعلق به 5 سال پیش است. اگر منظورتان از قدیمی بودن آن است که فضای سریال و قصه‌ها و روابط خانوادگی میان اعضا مربوط به سال‌های گذشته است، باید بگویم این سریال اگر 15 سـال پـیش هم ساخته می‌شد، باز قدیمی به نظر می‌رسید. چون این نوع فضا و حال و هوای زندگی متعلق به زمان حال نیست. شاید امروزه نمونه این فضا و حال و هوا را بتوان در بعضی خانه‌های جنوب شهری پیدا کرد، اما قطعا همه می‌دانند که چنین روابـطـی کـمـرنـگ شـده و روابـط صـمـیمی که در خانواده‌های گذشته بود، امروزه وجود ندارد و این هم برمی‌گردد به صنعتی‌تر شدن زندگی امروزه که مزایا و معایب خاص خود را دارد.

می‌خواستم این سوال را بپرسم که چرا خواستید به آن فضا و حال و هوای قدیم آدم‌ها بپردازید‌ اما به فکرم رسید که چگونه محسن قصابیان از بازی و اجرا به کارگردانی روی آورد؟

بهتر است این‌گونه شروع کنیم، اصلا مخاطبان چقدر مرا می‌شناسند. من قبل از این رادیو بودم و اجرای تئاتر و اجراهای مختلف در تلویزیون که برمی‌گردد به سال‌های 77 تا 78. کارهای تصویری را از سیمافیلم با تولید 3 تله‌فیلم گنج، ذهن زیبا و جای توخالی آغاز کردم، پس از آن تله‌فیلمی به نام «بوکین»‌ و حالا هم سریال خانه شمعدانی. این کار به نظرم متن‌هایش با کارهای دیگری که در تلویزیون می‌بینیم، متفاوت‌تر است.

چه خوب که خودتان رفتید سر اصل مطلب. شاید هم بگوییم متن‌هایی که وجود ندارد. این به منزله عنوان کردن نقطه منفی کار نیست، اتفاقا در بی‌متنی هم کلی ایده جدید به وجود خواهد آمد.

خـــانـــه‌شــمــعــدانــی فـضــای صـمـیـمــی و روابــط خانواده‌های دوست‌داشتنی را نشان می‌دهد؛ فضای خانه‌هایی که احساس آرامش به آدم‌ها می‌دهد و روابط را مستحکم‌تر می‌کند. در کل باید بگویم که متن‌های این سریال تخت و ساده است.

اما منظور من از سوال قبلی این بود که ساده یا تخت‌بودن متن‌ها به عنوان ایرادی نسبت به کار نیست، آنچه مهم است شیوه ساختاری و روایت متفاوت کار است که آن را متمایز از کارهای دیگر می‌کند. قبول دارید؟

می‌خواستم در جواب سوال بالا بگویم که افراد همین‌طوری سراغ کاری نمی‌روند. من قبل از این در رادیو نمایش‌های قابل توجهی را کارگردانی کردم که متاسفانه به دلیل مهجور بودن این رسانه به چشم نمی‌آیند. اما درباره این سوال شما باید بگویم که آنچه مورد توجه است، متن است، این‌که متنی آسان باشد یا سخت.

منظورتان این است که متن به قصه نزدیک‌تر باشد یا نه؟

بله درباره آن صحبت دارم. به عنوان مثال ساختار ارسطویی اوج و فرود زیادی دارد، مقدمه‌‌ای برای آغاز و موخره‌ای برای پایان دارد و بعضا بحران هم از ویژگی‌های آن است. در واقع اینها موارد و مصالح ساختار دراماتیک یک کار است. باید بگویم از ابتدا نیز تصویب این متن‌ها هم مشکل بود. چون خیلی‌ها می‌گفتند این متن‌ها که چیزی برای گفتن ندارد و خیلی ساده است. حتی برای انتخاب بـازیـگـرهـا، بعضی می‌گفتند خیلی ساده است ولی خب برای بعضی‌ها هـم قـانـع‌کـنـنـده بـود. در هـر حـال مــی‌خـواهـم بـگـویـم وقـتـی مـتـن‌هـا متفاوت است و کشمکش ندارد، یا این  که آدم بد در داستان نیست، چگونه ممکن است قصه را پیش ببریم.

خب من باید این سوال را از شما بپرسم، اما چون می‌پرسید می‌گویم که قطعا باید در آن تعلیق ایجاد کرد. به یاد دارید سریال زیرتیغ با همه سادگی داستانش اما خوب و محکم به اجرا درآمده بود، چیزهای زیادی در این شیوه دخیل هستند مثل نوع روایت، شیوه دکوپاژ و میزانسن و... نظر شما چیست؟

من نمی‌‌خواهم اسم خرده روایت را روی این متن‌ها بگذارم.

اتفاقا به نکته خوبی اشاره کردید. یکی از دلایل سـادگـی کـار شـما هم می‌تواند همین باشد که مـتـن‌هـای شما فوق‌العاده روایت‌گونه است. ما برنامه‌هایی مثل شاخه طوبی یا هزار برگ و هزار رنگ را قبل از آن داشتیم که به این شکل حکایت را روایت می‌کردند و کارهای موفقی هم بودند. نظر شما چیست؟

خرده روایت بودن باعث می‌شود که روزمرگی زندگی جاری نیز نشان داده شود. چیزی که من به آن بسیار علاقه‌مندم. این ساده بودن قصه‌ها، سطحی بودن آن را نیز شامل می‌شود، سادگی‌ای که امروزه در معماری غرب نیز شاهد آن هستیم.

این جزییات به نظر شما در خانه شمعدانی چیست؟

مثلا جزییاتی مثل آوردن سینی چای همراه با خرما و کشمش یا جزییات روابط آدم‌ها در داستان، البته باید بگویم که کار هنوز کامل نیست.

اما شما هنوز به سوال من پاسخ ندادید که مساله اصـلـی دربـاره خـانـه شمعدانی به قول معروف در‌آوردن قـصـه یـا بـه اجـرا در آوردن مناسبت متن‌هاست؟

شما با ساختار دراماتیک نگاه می‌کنید. به گفته یکی از هنرمندان برای هنر باید مخاطبان تربیت شوند و برای این که هنری به ثمر برسد نیاز به زمان است. ریتم چیست؟

خیلی‌ها معتقدند ریتم کندتر است اما من می‌گویم نمی‌توان گفت ریتم وجود ندارد و این به معنای منفی تلقی کردن کار نیست.

البته من هنوز درباره ریتم سوال نـکـرده بـودم کـه خـودتـان مـطرح کردید، ادامه بدهید.

بـه نـظـرم ایـن نـوع قصه‌ها ریتم خاص خود را هم می‌طلبد و تلاشی است برای ارائه جدیدی از یک شکل که می‌تواند مفید باشد. مگر در قصه‌های شهرزاد ما داستان خاصی را دنبال می‌کنیم؟ و اصلا پیچیدگی خاصی هم در قصه‌ها وجود ندارد اما بیشتر ما آدم‌های روایتی هستیم.

یکی از دلایل کند بودن ریتم خانه شمعدانی، طولانی بودن پلان‌هاست که اگر کوتاه‌تر می‌شد، آن وقت با همان قصه‌های ساده می‌شد جذابیت‌های بیشتری ایجاد کرد.

صحبت کردن در این زمینه نیاز به زمان بیشتری دارد و باید‌ آن را بشکافیم.

به نظرم زمانی که می‌خواهید از پاسخ دادن به‌ آن عبور کنید، می‌گویید که باید در زمان مناسب‌‌تری نسبت به آن صحبت کرد.

به نظر من، قصه خیلی سیال است و جلو می‌رود ولی‌ آنچه مخاطب را آزار داده، ساختار است. مشکل است که در یک متن مذهبی بخواهید قصه‌های پیچیده را ببینید و در طول هر قسمت 45 قسمتی مخاطب را بخندانید و با خود همراه کنید...

اما همان‌طور که می‌دانید و به ‌آن هم اشاره کردید، اینها چیزهایی است که در ساختار دراماتیک جذابیت ایجاد می‌کند؟

بله مثلا در متن‌های شکسپیر، آنچه بیشتر جذابیت ایجاد می‌کرد، موضوعاتی مانند خیانت، عشق، انتقام، جـاه‌طـلـبـی و... اسـت، امـا مـا در این متن مذهبی نمی‌توانستیم سراغ بدی برویم و این مفهوم برای شیعیان ارزشمندتر است.

به نظر می‌آید آنچه بیشتر بر کارگردانی شما غلبه کرده، جنبه‌های معنوی و مذهبی این کار بوده است؟

خب قطعا این مفهوم برای ما بیشتر اهمیت داشته، اما ما در کار، حرم امام رضا(ع)‌ را زیاد نمی‌بینیم و حتی وارد حرم نمی‌شویم، اما معتقدم توجه به امام رضا(ع)‌ در زندگی آدم‌های داستان، جاری است و فراز و فرودهای زیادی ایجاد کرده و البته با این دید کار سخت‌تر هم می‌شد.

منظورتان از این که می‌گویید کار نیمه‌تمام است، چیست؟

قرار بود این طرح‌ها 13 قسمت باشد، ولی با 10 قسمت آن را گرفتیم. از طرفی قرار بود که این متن‌ها به 100 قسمت برسد و داستان ادامه پیدا کند. یعنی به مرور فضای زندگی آقاجان و خانم جان به روز تغییر کند. ما معضلات زندگی شهری را نیز وارد داستان کنیم و حتی خانه خانم جان از حالت سنتی بودن بیرون بیاید و... .

گنجاندن لهجه‌های مختلف در کار هم به کند بودن ریتم  کمک کرده است.

مهم بود که بازیگرها را به شکلی انتخاب کنیم که حتما لهجه مشهدی داشته باشند یا این که بتوانند این لهجه را بخوبی ادا کنند. از طرفی، لهجه آقاجان با بازی مهدی صباغی بخوبی اجرا شد، اما لهجه خانمجان (فاطمه طاهری)‌ با این که از شخصیت‌های محوری کار بودند، یک جاهایی درنیامده که آن هم اگر مخاطب مشهدی باشد متوجه می‌شود و شیوه‌های بازی گرفتن هم صحبت کردن درباره نقش هر بازیگری بود و بده بستان‌های زیادی که در ارتباط میان بازیگرها قبل از تصویربرداری انجام می‌شد، مهم بود. معمولا پس از انجام این بده بستان‌ها و امتداد سکانس‌ و تداوم حس، تصویربرداری را شروع می‌کردیم.

و کار جدید؟

اخیرا سریالی را برای اداره کل امور استان‌های سمنان تهیه‌کنندگی کردم به نام «بچه‌های دهکده» که کارگردانی آن با محمد باقری نیکوست.

مریم درستانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها