
نگاه عمیق برگمان به رابطه انسان با انسان و مهمتر از آن انسان با خدا، و اصرار او در تکرار این مفاهیم در تقریبا همه آثاری که حالا در ردیف شاهکارهای او و گنجینههای سینمایی جهان قرار دارند، از برگمان شمایلی آفریده که جایگاه او را نه فقط به مثابه فیلمسازی چیره دست، که به عنوان یکی از هنرمندان و متفکران بلندمرتبه سده اخیر تثبیت کرده است. با مرگ برگمان بزرگترین سایهای که یک فیلمساز میتوانست بر سینمای یک کشور بیفکند برچیده شد. سینمای سوئد دههها اعتبارش را مدیون برگمان بود و این کشور آنقدر خوشبخت بود که حتی اعتبار سینمای روشنفکرانه اروپا را هم، در مقطعی، تابعی از خود بداند. بخت با برگمان هم یار بود که در کشوری زاده شد که استعداد و توانایی و نبوغش را قدر دانست و امکان خلاقیت و آفرینش را در خدمتش قرار داد. ابزار سینما به عنوان وسیلهای برای تاملات فلسفی و تفکر مستمر، در کمتر موردی تا این حد جوابگو و کارآمد و انعطافپذیر بود و این کارآمدی در مورد برگمان بیشتر در جهت اندیشیدن به مفهوم هستی و تجربههای روشنفکرانه و مفاهیم متافیزیکی بود. برگمان را شاید از یک لحاظ بتوانیم استثناییترین فیلمساز سینمای اروپا بدانیم و دلیل آن در علاقه او به استفاده از شیوههای سینمایی برای منتقل کردن تجربههای هستیشناختی و روشنفکرانه و نه آزمودن قالبهای روایی و شیوهپردازانه بود. برگمان به لحاظ تجربه قالبهای جدید روایی، هرگز نوآور بزرگی آنگونه که مثلا گدار و آنتونیونی و بونوئل بودند، بهشمار نمیآمد. اما گذشته از پرسونا (که به لحاظ قالب و سبک استثناییترین فیلم کارنامه اوست) باقی فیلمهای او به جای سعی در ارائه یک زبان سینمایی جدید و شیوه روایی سنتشکن، کوشیدهاند دغدغههای هستیشناختی سازندهشان را تصویر کنند و همین است که تقریبا همه آثار او برخلاف مثلا اغلب فیلمهای گدار هر چقدر هم سرد و سیاه، همچنان احساس و عاطفه مخاطب را درگیر میکنند، چون از عقل و احساس انسانی سخن میگویند.
فانی و الکساندر در میان فیلمهای پرشمار کارنامه برگمان از چند لحاظ نمونهای استثنایی و منحصر به فرد است.
برگمان از همان دوران آغازین فعالیت خود در اواخر دهه چهل، خود را به عنوان هنرمندی تلخاندیش و نهچندان خوشبین به فرجام بشر و شیوه زندگی در دوران معاصر معرفی کرد و نکته مهم اینکه این شیوه تفکر را به مستقیمترین شکل در فیلمهایش به نمایش گذاشت.
اگر تا پیش از همچون در یک آینه (1962)، بعضی از فیلمهای او (آن هم نه فیلمهای چندان معروف و معتبرش) حاوی لحظاتی طنز و کمدی هم بودند، اما از همچون در یک آینه به بعد، تقریبا در همه آثار این فیلمساز، فضای سنگین و تراژیک و سردی حاکم است که فیلمساز حتی برای تعدیل آن به کمک اندکلحظههایی فرحبخش و متعادلتر نیز کوشش نمیکند. اما فانی و الکساندر از این لحاظ نمونهای منحصر به فرد در کارنامه این فیلمساز است.
گذشته از مثلا فلوت سحرآمیز (1975) که اصولا فیلمی شاد و سرزنده و عافیتطلب است، فانی و الکساندر فیلمی است که در عین ارائه دغدغهها و دلمشغولیهای همیشگی برگمان و با حفظ لحن تراژیک و رویکرد سراسر پرسش و فلسفی خود، گرما و طراوتی دارد که آن را از دیگر فیلمهای برگمان متمایز میکند. فانی و الکساندر بیش از آن که تماشاگر را به یاد سینمای هنری اروپا بیندازد، با الگوی روایی کلاسیک و قصهگوی سینمای آمریکا آشنایش میکند. برگمان با فانی و الکساندر به سنت ملودرام قرن نوزدهم بازمیگردد و البته این سنت را با شیوههای مدرن روایت و همانطور که گفته شد با دغدغهها و دلمشغولیهای همیشگی خود تلفیق میکند. مخاطب عام شاید تاب تحمل اغلب آثار دهه 1960 برگمان را نداشته باشد، اما این فیلم روان و قصهگو با آن رنگآمیزیهای شاد و گرمای بینظیر خود و با مدت زمانی نزدیک به 200 دقیقه، آنچنان مخاطبش را درگیر میکند که گذر زمان تقریبا احساس نمیشود.
همین است که عدهای معتقدند فانی و الکساندر بزرگترین فیلمی است که این کارگردان ساخته و آن را به مثابه شاهکار این فیلمساز ستایش میکنند. هرچند برگمان آنقدر شاهکار در کارنامهاش دارد (مثل پرسونا، فریادها و نجواها، سکوت، شرم، ساعت گرگ و میش، توتفرنگیهای وحشی و...) که انتخاب تنها یک فیلم به عنوان بهترین ساخته این استاد تقریبا غیرممکن است، چنان که تعداد منتقدینی که پرسونا یا توتفرنگیهای وحشی را شاهکار برگمان میدانند، کم از آنهایی نیست که فانی و الکساندر انتخاب آنهاست. گذشته از اینها فانی و الکساندر آخرین فیلم مهمی بود که برگمان ساخت. هرچند پس از این فیلم او فعالیتش را با ساختن آثاری چون پس از تمرین (1984) و ساراباند (2003) ادامه داد، اما به نوعی فعالیت او با فانی و الکساندر خاتمه یافت و این فیلم به مثابه حسنختام باشکوه مسیر فیلمسازی این استاد چیرهدست شناخته شد. فانی و الکساندر را شاید بتوان نوعی اتوبیوگرافی هم دانست، حدیث نفسی که در مدت زمان طولانی نمایشاش، به زندگی خود فیلمساز از دوران کودکیاش میپردازد. شخصیت الکساندر را به نوعی بدل خردسال خود برگمان دانستهاند: فانی و الکساندر زندگی خوش و آرامی را با پدر و مادرشان که در کار تئاتر هستند میگذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته قلبی و بعدتر ازدواج مادر با یک کشیش خشک و مقرراتی، بچهها آزادی و نشاطشان را از دست میدهند و روزگار بر آنها سخت میشود. خانواده پدری بچهها برای نجات آنها اقدام میکنند و مادربزرگشان از محبوب یهودیاش یاکوبی برای این منظور کمک میگیرد. یاکوبی بچهها را با شعبده از خانه کشیش میرباید.
الکساندر در زیرزمین خانه او با پسر جوانی آشنا میشود که قدرتهای خطرناکی دارد. آن دو با استفاده از همین قدرتها خانه کشیش را به آتش میکشند و در نهایت فانی و الکساندر به آغوش گرم خانواده پدری برمیگردند. این خلاصه داستان بسیار کلی با چنان ظرایف و جزییات و طرحهایی پرداخت شده که تقریبا در کارنامه برگمان نظیر ندارد. ماجراهای پرهیجان یک خانواده پرجمعیت در اوپسالای سالهای آغاز قرن، پیش از هر چیز دستمایهای است برای تعریف یک داستان زیبا و گرم و جذاب و در عین حال عمیقترین و اندیشمندانهترین پرسشها در باب مفهوم هستی، مرگ، امر دینی و هر آنچه که در طول بیش از نیم قرن دغدغههای همیشگی برگمان بودهاند. اگر تا پیش از این برگمان این مفاهیم را فقط با عدهای محدود و طیفی نخبه و روشنفکر در میان میگذاشت، با این فیلم با مخاطب انبوه آشتی کرد و از طریق بیان پرسشهای خود از زبان الکساندر، پسربچه صاحب تخیل، این پرسشها و دغدغهها را تسری داد. با این فیلم (که بالطبع با استقبال تماشاگران نیز مواجه شد) برگمان محبوبیتی دوچندان به دست آورد و پس از 5 سال تبعید خودخواسته، به وطن بازمیگردد. گذشته از نسخه سینمایی فیلم، فانی و الکساندر به صورت یک مجموعه تلویزیونی 5 ساعته نیز نمایش داده شد و در سال 1983 تبدیل به موفقترین فیلم خارجی اسکار شد و 4 جایزه گرفت؛ فیلمبرداری، طراحی صحنه، طراحی لباس و البته بهترین فیلم خارجی. ضمن این که پیش از این هم مجموعه کاملی از جوایز دیگر را در چنته داشت که جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی سال، جایزه سزار در بخش بهترین فیلم خارجی و جایزه منتقدان بینالمللی جشنواره فیلم ونیز ازجمله آنها بودند.
فیلم همچنین جزو 10 فیلم برتر سال منتقدان نیویورکتایمز بود و منتقدان فیلم نیویورک تایمز هم آن را به عنوان بهترین فیلم خارجی سال انتخاب کردند.
سالنامه جهانی راهنمای بینالمللی فیلم به مناسبت انتشار بیست و پنجمین شماره خود در سال 1988 از خبرنگارانش از 37 کشور جهان درخواست کرد تا بهترین فیلمهای عمرشان را طی سالهای 1962 تا 1987 انتخاب کنند که بین 10 فیلم برتر انتخاب شده، فانی و الکساندر پس از هشت و نیم (فدریکو فلینی) رتبه دوم را به خود اختصاص داد. این پرهزینهترین فیلم برگمان (و سینمای سوئد) بود و در عین حال که به لحاظ مقیاسهای عظیم و پرزرق و برق و فاخر نمونهای مثالزدنی در سینمای سوئد بود، اما همچنان بهترین صحنههایش دربردارنده فضاها و تعاملهای درونیاند و بخصوص نسخه گسترشیافته تلویزیونی آن بسیار <برگمانیتر> از آن چیزی است که در نگاه اول استنباط میشود. فانی و الکساندر حاوی واضحترین و پختهترین دغدغههای فیلمساز است که برای اولین بار در هیاتی صمیمانهتر و ملموستر ظاهر شدهاند. هرچند برای تماشاگران غیرجدی این جذابترین فیلم برگمان است، اما به قول همیش فورد، برای تماشاگران صاحبنظر در حکم منشور شفاف عظیمی است که دغدغههای محوری کارنامهای 40 ساله را بازتاب میدهد.
مسعود ثابتی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر حسن سبحانی، استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با روزنامه«جامجم» مطرح کرد
عضو شورای خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتوگو با «جام جم» مطرح کرد