«من بچه‌هایم را دوست داشتم و با عشق و علاقه از آنها نگهداری می‌کردم. مرگ پسرم «شان» به اندازه کافی برایم غم‌انگیز و عذاب‌آور بوده است که احساس می‌کنم به هیچ عنوان آمادگی تهمت‌هایی که به من وارد شده است را ندارم. چرا باید به زنی که همه عمرش را صرف نگهداری از کودکان بی‌سرپرست کرده است چنین تهمت ناروایی بزنند و باعث شوند که من ماه‌ها پشت میله‌های زندان و بدون این که حتی فرزندانم را ببینم، مانده و روزهایم را با عذاب به شب برسانم. من هیچ علتی عمدی در مرگ پسر 4 ساله‌ام نمی‌بینم و تهمت‌هایی که به من زده شده را اصلا قبول ندارم.‌»
کد خبر: ۱۸۰۹۳۹

خانم «لین پدوک» 46 سال سن دارد. او سال‌های سال است که از طرف دولت این اجازه را کسب کرده تا کودکان بی‌خانمان را به فرزندی قبول و از آنها نگهداری کند. او از اواسط 1990 تا سال 2005 توانست 7 کودک را به فرزندخواندگی قبول کند و برای هر کدام از آنها از دولت کمک هزینه نگهداری بگیرد. درواقع او منزلی را برای بچه‌ها مهیا کرده بود که نه به پرورشگاه شباهتی داشت و نه خانه خودشان بود. این خانه با کمک‌های مالی دولت اداره می‌شد و خانم پدوک و همسرش جانی پدوک مسوول نگهداری از بچه‌ها بودند. برای «لین» که از 7 بچه 2 تا 4 ساله مواظبت می‌کرد مرگ «شان» پسر 4 ساله‌اش که حدود یک سال قبل او را به فرزندخواندگی قبول کرده بود ضربه بزرگی بود. «شان» 4 ساله به محض رسیدن به بیمارستان جان خود را از دست داد و پزشکان نتوانستند برای او کاری انجام دهند. علت مرگ این پسربچه خفگی اعلام شد و از آنجایی که روی علایم بدن وی بسیار مشکوک بودند خانم پدوک و همسرش مورد بازجویی قرار گرفتند.

«من راهی را از یک کتاب آموزشی یاد گرفته بودم که نشان می‌داد چطور می‌توان کودک را از این که شب‌ها در خواب راه نرود نجات داد. می‌دانستم مشکلات روحی‌ای که شان دارد باعث شده تا به بیماری راه رفتن در خواب مبتلا شود اما به جز دوا و درمان‌های معمول راه دیگری را هم در کتاب یاد گرفتم. در این کتاب نوشته بود که اگر فرزندتان را با پیچیدن محکم در پتو بتوانید در تختخواب نگهدارید باعث می‌شود نتواند بلند شود و هنگام راه رفتن در خواب آسیبی نبیند. من برای همین شب‌ها «شان» را در پتویش محکم می‌پیچیدم تا خیالم راحت باشد صبح که از خواب بیدار می‌شوم او به خاطر راه رفتن در حالت خواب هیچ بلایی سر خودش نیاورده است. این کار من بسیار عملی بود و جواب خوبی هم از آن گرفته بودم تا این که آن شب شوم فرارسید. من مثل هر شب شان را به همان روش در اتاقش خواباندم اما نزدیکی‌های صبح که برای سرزدن به بچه‌ها از خواب بیدار شدم متوجه حالت غیرعادی او گشتم. او تکان نمی‌خورد و هرچه سرم را به دهانش نزدیک می‌کردم صدای نفس‌هایش را نمی‌شنیدم. بالاخره متوجه شدم مشکلی برای او به وجود آمده است. در عرض چند دقیقه لب‌هایش رو به کبودی گذاشت. من «جانی» را صدا کردم تا هرچه سریع‌تر شان را به بیمارستان برسانیم. وقتی او را به اورژانس بردیم دیگر نفس نمی‌کشید و دقایقی بعد پزشکان اعلام کردند که کاری از دستشان برنمی‌آید و او جان سپرده است. آنها زمانی که متوجه شدند من شب‌ها او را در پتو می‌پیچیده‌ام فورا پلیس را خبر کردند و ماجرای مرگ شان را گزارش دادند.

من می‌دانم که روش اشتباه من سبب مرگ پسرکم شد اما خدا می‌داند که این کار من اصلا عمدی نبود و تصورش را هم نمی‌کردم که محکم پیچیدن او در پتو باعث شود که به مجرای تنفسی او آسیب وارد شده و در نهایت سبب خفگی او شود. من شان را از همه بچه‌هایم بیشتر دوست داشتم و هرگز این تهمت‌ها را نمی‌پذیرم که من مادر بدی بوده‌ام و به کودکانی که نزد من بودند آزار می‌رساندم. همه تلاش من برای خوشبخت شدن بچه‌هایم بوده است.» زمانی که پلیس از مرگ مشکوک‌شان مطلع شد بلافاصله والدین او را مورد بازجویی قرار داد. توضیحات خانم «لین» کاملا گواه آن بود که روش بسیار عجیب او در خواباندن فرزندش باعث مرگ او شده است اما این که آیا این کار او عمدی صورت گرفته و یا هیچ عمد و قصدی در کار نبوده چیزی بود که ماموران پلیس باید در تحقیقات خود به آن دست می‌یافتند.

طبق آنچه آنها از صحبت‌های اولیه با 3 فرزندخوانده بزرگ این خانواده به دست آوردند این بود که «لین» زنی بسیار خشن و بیمار بوده است که تنها برای گرفتن پول ماهیانه نگهداری از بچه‌ها توسط دولت از آنها نگهداری می‌کرده و زجر زیادی به آنها می‌داده است. دختر 20‌ساله‌ای که چندین سال را با این زن زندگی کرده بود در اولین صحبت خود با پلیس پرده از انواع خشونت‌هایی برداشت که توسط این زن در خانه آنها شکل می‌گرفت و حاضر شد در دادگاه علیه مادرش نظر دهد. وجود چندین جای زخم قدیمی روی بدن تمام بچه‌هایی که توسط این زوج نگهداری می‌شدند شک پلیس را به یقین تبدیل کرد و خانم «لین پدوک» 46 ساله به اتهام آزار و اذیت فرزندانش و قتل «شان» 4 ساله راهی دادگاه شد.

«حرف‌هایی که برای من ساخته‌اند دروغ است. نمی‌دانم چرا فرزندانم این‌طور در مورد من رای می‌دهند در حالی که من همه عمرم را برای خوشبخت کردن کودکان بی‌سرپرستی صرف کردم که کمبود محبت داشته و به سقفی بالای سرشان احتیاج داشتند. مرگ شان برای من ضربه‌ای بسیار سنگین است. صدای او هر روز در گوشم زنگ می‌زند که مرا صدا می‌کرد تا با او بازی کنم. من هیچ‌وقت قصد آزار رساندن به کودکانم را نداشتم زیرا موقعیت آنها را درک می‌کردم. من خودم از 8 سالگی نزد یک خانواده سپرده شدم و همه دوران خوش کودکیم را با آنها گذراندم.
علت این که من هم تصمیم گرفتم به همراه همسرم کودکان بی‌سرپناه را خانواده‌دار کنم این بود که خودم زمانی یکی از آنها بودم پس چطور ممکن است بخواهم به آنها آزاری برسانم؟ آنها مهم‌ترین موجودات زندگی من هستند که از صمیم قلب دوستشان دارم.‌»

در اولین دادگاهی که برای خانم لین تشکیل شد دخترخوانده 20 ساله او علیه وی شهادت داد. او قسم خورد که بارها از سوی مادرش شکنجه شده و آزار و اذیت دیده است. جزئیاتی که او از رفتارهای بسیار خشن مادرش عنوان می‌کرد چهره اعضای هیات منصفه را از روی تاسف به هم ریخته بود. او از این که برادران کوچکترش مجبور بودند همه کارهای خانه را انجام دهند و هر سرکشی آنها موجب قطع غذایشان می‌شد شواهدی داشت که انکارناپذیر بودند.

او در دفترچه خاطراتش نوشته بود که سرکشی برادر 10 ساله‌اش سبب شده بود تا 4 روز از خوردن غذا محروم شود و او  دور از چشم لین به برادرش بیسکویت می‌داده است تا زنده بماند. چیزی که برای پرونده خانم لین حکم قطعیت محکومیت را داشت شهادت جانی همسر وی علیه او بود. این مرد پس از حضور در دادگاه در حالی که بشدت اشک می‌ریخت عنوان کرد که سال‌های سال از رفتارهای زشت همسرش با بچه‌ها رنج می‌برده اما هرگز جرات نکرده است تا پلیس را در جریان بگذارد. به گفته او هر چه تعداد فرزندخوانده‌های ایƒن زوج بیشتر می‌شده، رفتارهای غیرعادی «لین» نیز شدت می‌گرفته و تمام عقده‌های کودکی‌اش را روی بچه‌های بی‌گناه خالی می‌کرده است.

«من منتظر رای دادگاه می‌مانم و مطمئنم که هیات منصفه تصمیم درست را خواهد گرفت. من همه عمرم را در خدمت کودکان بودم و این تهمت‌ها نارواست.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها