بانجی جامپینگ بازی بر بام تهران‌

می‌پریم پایین‌ هوا می‌ریم‌

بعضی‌ها اسمش را گذاشته‌اند بازی و بعضی‌ها هم در ردیف ورزش‌ها قرارش می‌دهند، درست مثل خیلی از بازی‌ها یا ورزش‌های دیگر که هنوز هم خیلی‌ها نمی‌دانند به آن ورزش بگویند یا بازی. البته این که بانجی جامبینگ ورزش باشد یا بازی در اصل ماجرا هیچ خللی وارد نمی‌کند، چرا که انجام دادنش انصافا از عهده هر کسی برنمی‌آید می‌گویید چطور؟ چند لحظه صبر کنید تا ما بتوانیم به شیوه نقال‌های قدیمی خودمان یک فضاسازی مقدماتی بکنیم بعد خودتان به جواب همان چطوری که احتمالا توی ذهنتان نقش بسته می‌رسید.
کد خبر: ۱۷۰۴۶۸

چند لحظه چشم‌هایتان را ببندید و با کمک تخیل تان اول یک پلی یا دکلی را بسازید که شیرین 50-40 متری از سطح زمین فاصله دارد، حالا تصور کنید، روی این پل یا دکل ایستاده‌اید و از آن بالا همه چیز را حسابی ریز می‌بینید طوری که اصلا دلتان نمی‌خواهد میله یا نرده‌ای را که با دست گرفته‌اید رها کنید، در همین حال یک نفر می‌آید و یک طناب از نو ارتجاعی‌اش را (یک چیزی توی مایه‌های کش یا فنر) را به شما می‌بندد و می‌گوید: «بپر».

اگر خیلی ترسیده‌اید اصلا لازم نیست گوش کنید و از آن بالا بپرید پایین همین که چشم‌هایتان را باز کنید متوجه می‌شوید که خبری از ارتفاع و طناب و پریدن نیست و دارید با خیال راحت نسل‌سوم را می‌خوانید، اگر هم خیلی احساس شجاعت می‌کنید، اصلا لازم نیست چشم‌هایتان را باز کنید و نسل سوم را بخوانید، فقط به این فکر کنید که شما قلب شیر دارد (با اجازه افشین قطبی که حقوق مادی و معنوی این جمله متعلق به ایشان است) و بعد بپرید پایین.می بینید تازه اول ماجرا شروع شده شما مثل یک یویو اما در مقیاس خیلی بزرگتر در بین زمین و آسمان معلق هستید و هی پایین می‌روید و بالا می‌آیید و آن هم با چه سرعتی، اگر حالا هم احساس می‌کیند که قلب شیرتان ممکن است هر لحظه تغییر ماهیت بدهد و بدجوری شما را ضایع کند، اصلا لازم نیست چشم‌هایتان را باز کنید، تا آنجا که می‌توانید جیغ بکشید، فریاد بزنید یا نه اصلا نعره بکشید از همان‌هایی که شیر‌ها در جنگل می‌کشند.

تا همین چند وقت (بخوانید یک سال) پیش بانجی جامپینگ برای ما فقط یک اسم بود و تصاویری که توی تلویزیون می‌دیدم، اما از چند وقت پیش آن بالا‌های تهران؛ یعنی جایی بالاتر از بام تهران، یک دکل 40 متری نصب کرده‌اند تا بانجی جامپینگ برای ما هم فقط یک اسم و تصاویری که گاهی از تلویزیون پخش می‌شود نباشد و اگر دلمان خواست و قلب شیرمان یاری کرد بتوانیم تجربه‌اش کنیم.

در این که این ورزش یا بازی چه ریشه‌ای دارد و از کجا نشات گرفته نقل قول‌ها فراوان است، اما اگر این مطلب را بخوانید، در می‌یابید که همه چیز زیر سر اختلافات زناشویی یا دعواهای خانوادگی بوده و همین چیز‌ها باعث شده تا مردم برای فرار از آنها به خودشان طناب ببندند و از یک ارتفاع ترسناک خودشان را بیندازند پایین.

البته همان طور که اشاره شد، در سرزمین ما چون معمولا دعوا‌های خانوادگی کمتری رخ می‌دهد و آدم‌ها اصولا مشکلاتی از این قبیل ندارند، طبیعتا دیرتر هم به فکر راه انداختن این ورزش یا بازی افتاده‌اند وگرنه خیلی خیلی احتمال داشت، فرهاد در کوه بیستون یک دکل بانجی جامپینگ اسطوره‌ای را بیندازد و شیرین شیرین گویان هر روز به جای کندن کوه از آن بالا هی خودش را بیندازد پایین و قلب شیرش را به رخ خسرو پرویز بکشد. البته هیچ بعید هم نبود که خسرو پرویز برای کم کردن شر فرهاد و بانجی جامپینگش طناب ارتجاعی فرهاد را دستکاری کند و بعد فرهاد به شکل کاملا تصادفی سرش به سنگ بخورد و... اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد تا یک سال پیش و بعد از آمدن پیمان ابدی به ایران پای این ورزش یا بازی هم به ایران باز شد و اولین افتتاح کنده‌هایش هم لابد خود پیمان ابدی و اعضای گروهش بوده‌اند.

پرندگان طناب‌دار

تمام ماجرا از یک دعوای خانوادگی شروع شد. از همان دعواهایی که در هر خانواده‌ای پیش می‌آید، اما خانواده‌ای که مورد نظر ماست کمی سنتی بود و به دوران پیش از تاریخ تعلق داشت به همین خاطر، دعوای آنها هم سخت و سخت‌تر بود. در یکی از جزایر کوچک اقیانوس آرام به نام «واتوواتو»، در سال‌هایی که هنوز ماشین بخار و چکش و میخ اختراع نشده بود، آقای «تامالی» که از ساکنان آرام و بی‌سر و صدای روستای «بان‌لپ» بود، دچار دعوایی سخت با همسر مهربانش شد. درباره دلایل این کشمکش در اسناد تاریخی، هیچ سندی وجود ندارد، اما نتیجه دعوا این بود که همسر این آقا از شدت عصبانیت از یک درخت انجیر هندی بالا می‌رود. احتمالا آن بالا کمی هم داد و بیداد می‌کند و از همسایگان خود یاری می‌خواهد تا حقش را از شوهرش بگیرند. آقای «تامالی» که مرد خانه و خانواده بود و تحمل این بی‌ناموسی‌ها را نداشت، دنبال همسرش راه می‌افتد و از درخت بالا می‌رود. خانم آقای تامالی وقتی شوهرش را در حال پیشروی می‌بیند، خودش را از بالای درخت به پایین پرتاب می‌کند. شما اگر به جای آقای تامالی بودید چه کار می‌کردید؟ به هر حال آقای تامالی که احتمالا از برخی اختلال‌های روانی در عذاب بود به دنبال همسرش از درخت پایین پرید و با سرعت تمام به دیار باقی شتافت. شاید تامالی امیدوار بود در آن دنیا فرصت عذرخواهی از همسرش را پیدا کند، اما این بنده خدا سخت در اشتباه بود. چون همسرش پیش از پریدن از روی درخت، مچ پای خود را به یکی از شاخه‌های انعطاف‌پذیر درخت مو بسته بود و به همین دلیل از همراهی تامالی تا دیار باقی معاف شد.

خوب، دوستان عزیز، نتیجه اخلاقی این داستان غم‌انگیز چه چیزی می‌تواند باشد. اگر با همسرتان دعوا کردید، بالای درخت نروید؟ اگر بالای درخت رفتید با همسرتان دعوا نکنید؟ همیشه از همان راهی که از درخت بالا رفتید به پایین بازگردید؟ درخت «گردگان» به این بلندی، درخت «خربزه» الله‌اکبر؟ اهالی «بان‌لپ» به هیچ کدام از این نتایج دست پیدا نکردند. مردان این روستای تاریخی که گویا عادت به نزاع‌های درون خانه‌ای داشتند از این اتفاق که درست در مقابلشان روی داد، درس عبرت گرفتند و شروع کردند به تمرین کردن. هر روز عصر بعد از آن که کارهای اهالی روستا به پایان می‌رسید، آقایان محترم شروع می‌کردند به بالا رفتن از درخت‌های بلند و پایین پریدن. این سنت در گذر زمان به مراسمی سالانه در هنگام برداشت محصول تبدیل شد که مردان منطقه نیوزیلند فعلی از آن برای نشان دادن قدرت و شجاعت خود استفاده می‌کردند. به این ترتیب بود که آقای «تامالی» به عنوان اولین قهرمان حفظ بنیاد خانواده در تاریخ جاودانه شد. متاسفانه تحقیق‌هایی که درباره همسر آن مرحوم انجام دادیم به نتیجه‌ای نرسید و از سرنوشت آن زن بیوه اطلاع دقیقی در دست نیست.

اما تاریخ معاصر این پرش‌های جان‌برکفانه که با نام «بانجی جامپینگ» شناخته می‌شود به اولین روز آوریل سال 1979 بازمی‌گردد. در آن سال، چند نفر از اعضای کلوب ورزش‌های خطرناک دانشگاه آکسفورد با دیدن فیلم مستندی که درباره مردانی بود که با بستن شاخه درخت مو به پایشان از روی درخت به پایین می‌پرند، تصمیم گرفتند این عمل را به شیوه مدرن انجام بدهند.‌‌ آنها به جای شاخه درخت مو از به هم بافتن ریسمان‌های نایلونی و طناب انعطاف‌پذیر استفاده کردند و از بالای پلی از برستول انگلستان به پایین پریدند و بلافاصله دستگیر شدند. پس چی؟ شاید تصور می‌کردید عده‌ای جمع شدند و برایشان دست زدند؟ نه دوست عزیز، از این خبرها نبود و آنها را با پس‌گردنی به بازداشتگاه بردند. البته رسانه‌های سراسر دنیا تیتر اول خود را در روز دوم آوریل به این اتفاق اختصاص دادند رهبری این گروه 4 نفره به عهده فردی به نام «دیوید کرکه» بود که پس از آن، پرش‌های از دروازه طلایی و پل جرج را در ایالات متحده ساماندهی کرد.

پرش از روی پل جرج در سال 1982 از تلویزیون نمایش داده شد و ورزش بانجی جامپینگ به شهرت جهانی رسید. به گفته افرادی که این پرش‌های جنون‌آسا را به دنیای معاصر وارد کردند، «بانجی» در زبان مردم بومی نیوزیلند به معنی طناب انعطاف‌پذیر است.

از سال 1982 به بعد علاوه بر پرش‌هایی که از روی پل‌ها یا ساختمان‌های بلند انجام شد، این پرندگان طناب‌دار به پرش از سکوهای متحرک نیز روی آوردند و بانجی جامپینگ از روی بالون‌ها یا از داخل بالگردها شروع شد. تماشای پریدن گروه‌های حرفه‌ای از روی ساختمان‌های بلند، حس کنجکاوی عده‌ای از مردم معمولی را تحریک کرد و آنها هم آنقدر این در و آن در زدند که برخی از این پرندگان حرفه‌ای در نیوزیلند تصمیم گرفتند اولین سکوی پرش عمومی را افتتاح کنند. این سکو توسط «ا. جی. هکت» ساخته شد که خودش بانجی جامپینگ را در سال 1986 آغاز کرده بود و از ساختمان‌های معروفی مانند برج ایفل به پایین پریده بود. هکت که در 16 سالگی مدرسه را ترک کرده بود و در یک نجاری کار می‌کرد بعد از وارد شدن به دنیای بانجی جامپینگ به شهرت جهانی رسید و در حال حاضر علاوه بر آن که سکوهای پرش متعددی در دنیا دارد به عنوان یکی از افتخارات کشور نیوزیلند هم شناخته می‌شود.

کارشناسان این فن می‌گویند برای مردم عادی که تصمیم می‌گیرند چنین پرشی را تجربه کنند، همه چیز تا لحظه‌ای که روی سکوی پرش قرار می‌گیرند عادی است، اما وقتی به لبه آن می‌روند و فضای خالی عظیمی را می‌بینند که زیر پایشان گسترده شده، با خودشان فکر می‌کنند که آن بالا چه کاری دارند؟ به همین دلیل معمولا یک نفر روی سکو شروع به شمارش معکوس می‌کند تا فرد را تشویق به پریدن کند. اگر این شیوه، جواب نداد با یک فشار کوچک دست، پرنده را به پرواز (البته بیشتر به سقوط شبیه است)‌ درمی‌آورند. در این شرایط آدرنالین در بدن پرنده به بیشترین مقدار خود می‌رسد و معمولا مردم برای تخلیه این فشار، شروع به فریاد زدن می‌کنند. بعد همه چیز به پایان می‌رسد و یک حس بی‌تعادلی و هیجان بر جای می‌ماند تا زمانی که سقوط آزاد به پایان برسد. طنابی که به بدن پرنده وصل شده او را به بالا بازمی‌گرداند. بعضی از سکوهایی که برای بانجی جامپینگ طراحی شده‌اند، برای به روی سکو بازگرداندن فردی که بین زمین و آسمان معلق است، امکانی در نظر نمی‌گیرند و او در نهایت روی کیسه‌های هوای بزرگ فرود می‌آید و یا اگر بر فراز جایی معلق شده باشد که زیر آن آب جریان دارد، او را با قایق از مهلکه نجات می‌دهند، اما در بعضی از سکوها نیز طناب‌هایی اضافی وجود دارد که با آنها، فرد پرنده را به سوی سکو بازمی‌گردانند.

هرچند گفته می‌شود این ورزش، آن طور که به نظر می‌رسد، آسیب‌رسان نیست، اما به افرادی که فشار خون بالا دارند، زنان باردار، افراد دارای نارسایی‌های عصبی و مشکلات استخوانی توصیه می‌شود خودشان را به دردسر نیندازند و به سراغ این ورزش نروند.

اگر همه محاسبات برای تعیین طول طناب به درستی انجام شود و داوطلب پرش، مثل لواشک روی زمین پهن نشود (که البته این اتفاق، بسیار نادر است و فقط یک بار در طول این سال‌ها روی داده)‌، افراد معمولی بعد از پرش ممکن است احساس سرگیجه کنند که به دلیل احساس بی‌وزنی ایجاد می‌شود. بعضی اوقات نیز ممکن است سردرد و بی‌حسی طولانی در افراد پدید بیاید. دردهایی در گردن و ستون فقرات هم از عوارض جانبی برخی از این پرش‌ها به شمار می‌رود. با توجه به بالا رفتن فشار خون در هنگام پرش، خطراتی نیز بینایی افراد را تهدید می‌کند که معمولا با پاره شدن مویرگ‌های چشم همراه است و در صورت بالا رفتن بیش از اندازه فشار خون، می‌تواند به نابینایی‌های کوتاه‌مدت منجر شود.

اینها همه اما به اندازه خود بانجی جامبینگ مهم نیست چراکه حالا در دامنه رشته کوه البرز جایی بالاتر از بام تهران و در سایه توچال امکان لذت بردن از این بازی برای مردم و خصوصا جوان‌هایی که قلب شیر دارند فراهم شده است.

نزدیک ایستگاه یک توچال، دکلی 40 متری پذیرای کسانی است که دوست دارند پریدن در خلاء را تجربه کنند. کسانی که تعدادشان کم است اما آنقدر جرات دارند که تسمه‌های بانجی جامبینگ را به خودشان ببندند و از ارتفاع 40 متری خودشان را بیندازند پایین.

البته همین طور اگر بخواهیم سر انگشتی حساب کنیم، ارتفاع این دکل نسبت به نمونه‌هایی که توی تلویزین می‌بینیم کمتر است، اما به هر حال همین هم برای یکی مثل من که هر کاری کردم نتوانستم چشم‌هایم را ببندم و خودم را رها کنم در خالی بین دکل و زمین زیاد است.

بالای دکل چند نفر هستند که همه چیز را با آنهایی که می‌خواهند از این بازی جدید لذت ببرند، چک می‌کنند، طناب را با تسمه‌های مخصوصش به آدم می‌بندند و یک نفر هم آن پایین ایستاده و انگار هوای زمین را دارد که یک هو خیلی به هوس نکند به شخص پرنده نزدیک شود.

در حال حاضر به طور متوسط روزی 6  7 نفری جرات می‌کنند و از بالای دکل می‌پرند پایین، اما هنوز هم تعداد آنهایی که ترجیح می‌دهند همان پایین روی زمین بایستند و دیگران را تشویق کنند از آنهایی که می‌روند بالا و خودشان را می‌اندازند پایین بیشتر است.

این هم که طبیعی است، تا همین چند وقت پیش اگر یک روز می‌رفتید خانه و می‌گفتید مادر جان من می‌خواهم از یک دکل 40 متری بپرم پایین، اولین کاری که اهل خانه می‌کردند این بود که در اسرع وقت شما را به یک روانپزشک معرفی کنند تا هرچه زود تر فکر خودکشی را از ذهن شما بیرون بیاورد، اما حالا خیلی‌ها هستند که این کار را کرده‌اند و گذرشان که به مطب روانپزشک نیفتاده هیچ، تازه خیلی‌ها هم برای شان کف زده‌اند و کلی برایشان هورا کشیده‌اند.

شروین محمدی یکی از همین آدم‌هاست که که همین چند ساعت پیش (البته شما بخوانید چند روز پیش) که ما داشتیم با خودمان کلنجار می‌رفتیم و هر کاری می‌کردیم خبری از شیر شدن قلبمان نمی‌رسید، از آن بالا پرید پایین. خودش می‌گوید: چشم‌هام رو بستم و پریدم، حس عجیبی داشت، اما چرا دروغ بگویم ترسیدم، بعد هم که چاره‌ای نداشتم جز داد زدن.الان هم بفهمی نفهمی هنوز گیجم. (می‌خندد)
او دلیل خاصی برای این کار ندارد، بانجی جامپینگ را یک بازی می‌داند مثل همه بازی‌ها، به اعتقاد او مهم لذت بردن است.

چنگیز یکی از جوان‌هایی است که با ما تا بالای دکل آمد اما هر کاری کرد مثل ما نتوانست از آن بالا پایین بپرد، دلایل او دقیقا مثل دلایل خود ما بود، «هر کاری کردم نشد، اصلا به خاطر بانجی جامپینک آمده بودم توچال آما از بالا که پایین را تماشا کردم، همه چیز یادم رفت، هرچقدر هم بچه‌ها گفتند بپر، بپر توی گوشم نرفت که نرفت، خودت که دیدی از اون بالا پایین چطوری بود، نمی شد بپر پایین.»

این بازی البته یک بازی کاملا پسرانه یا مردانه است و خانم‌ها نمی‌توانند از آن استفاده کنند، اما هستند خانم‌هایی که در حال قدم زدن روی بام تهران همه فکر و دکرشان پریدن از این ارتفاع است، آنقدر هم با اطمینان حرف می‌زنند، که آدم خجالت می‌کشد بگوید، خودمن رفتم بالا با جدیت هم رفتم ولی جرات نکردم بپرم پایین.
ساناز خسروی یکی از این خانم هاست که قسم می‌خورد، می تواند بپرد و از بچگی هم از ارتفاع نمی‌ترسیده برادرش می‌گوید که نمی‌تواند و ما هم تا کار این برادر و خواهر بالا نگرفته یک گوشه دنج پیدا می‌کنیم تا برای خودمان در تخیلاتمان غوطه‌ور شویم.

پرتگاه‌های طبیعی، یا پل‌های عجیب و غریب که از روی رودخانه می‌گذرند، شاید بهترین جا‌ها برای این بازی باشند، چون در این گونه جا‌ها معمولا توهم ماجرا هم بیشتر می‌شود.
اما در یک چنین جا‌هایی دیگر از تشک ایمنی که در توچال زیر پای ادم می‌اندازند، خبری نیست، لابد دیده‌اید که خیلی‌ها در دیار فرنگ از یک پرتگاه عجیب و غریب پایین می‌پرند و تازه دستی هم به آب می‌زنند و بعد هی در فاصله بین رودخانه و بالای پل یا لبه پرتگاه پایین و بالا می‌روند.
در ایران ما البته جا‌های زیادی برای این بازی می‌شود پیدا کرد، اما فعلا همین یکیش هم به سر ما زیاد است.

رضا امیدوار
منابع: ویکی پدیا thinkquest.org


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها