به عنوان کسی که چندینسال در حوزه پخش، در کنار کتابفروشان و مخاطبان بودهام، میخواهم چند نکته را صریح و بیپرده بگویم؛ نه از زاویه منفعت کتابفروش، بلکه از منظر حق انتخاب مخاطب:
۱. جریان بلاگری تا کجا؟ وقتی یک بلاگر میگوید: «کتابفروشیها ندارند... بشین توی خونه سفارش بده!» در واقع میخواهد بگوید که لازم نیست فکر کنی، لازم نیست کشف کنی؛ همین را بخر. مشکل، کتابفروش نیست؛ مشکل اینجاست که مخاطب کمکم از «جستوجو و انتخاب» باز میماند و چند نفر در فضایمجازی، به نسخهنویس یک ملت تبدیل میشوند.
۲. کتابفروشی فقط مغازه نیست، پاتوق رشد سلیقه است. مخاطب وقتی به کتابفروشی میرود، کتابهای دیگر را میبیند، مسیرهای تازه کشف میکند، با آثار بهتر آشنا میشود و بهمرور «سلیقه شخصیاش» شکل میگیرد. این تجربه در «لینک خرید» اصلا وجود ندارد. کتابفروشی در واقع از «حق انتخاب مخاطب» محافظت میکند.
۳. نسخهپیچی یکسان؟ اینکه به همه مردم یک بسته کتاب ثابت پیشنهاد شود، دقیقا مثل این است که برای همه بیماران یک نسخه واحد تجویز شود. کتاب باید بر اساس نیاز و دغدغه هر فرد معرفی شود، نه یک نسخه مشترک برای همه. این مدل شاید فروش کوتاهمدت ایجاد کند، اما رشد فکری مخاطب را متوقف میکند.
۴. حیفِ کتابهای ارزشی، بدتر اینکه این مدل بیشتر روی کتابهای ارزشی و معنوی اجرا میشود. کتابی که باید با احترام، توضیح درست و شناخت معرفی شود، در حال تبدیلشدن به «محصولی همراه با هدیه و هیجان» است. این رویکرد بیش از هر چیز به عمق اثر خود کتاب ضربه میزند.
۵. نتیجه بلندمدت چیست؟ انتخابهای محدود، کتابهای دیدهنشده و سلیقههایی که به «تکصدایی» رسیدهاند. درنهایت، با انبوهی از کتابهای خواندهنشده در خانهها مواجه میشویم؛ چرا؟ چون انتخابها براساس نیاز یا مسأله فرد نبوده، یا اگر هم بوده، عوامل هیجانی بر انتخاب تأثیر گذاشته است.