از منظر نشانهشناختی، این انتخاب نشان میدهد که مداحی صرفا یک آیین مذهبی یا سنت فرهنگی نیست بلکه یک رسانه قدرتمند و مردمی است؛ رسانهای که تماس مستقیم، بیواسطه و عاطفی با مخاطب دارد و درست به همین دلیل در جنگ رسانهای دشمن علیه دلها و ذهنهای ایرانیان جایگاهی ویژه یافته است و باید آگاهانهتر از گذشته به این جایگاه توجه شود. مداحان در مناسبتها و محافل دینی با انبوهی از مخاطبان، بهویژه جوانان روبهرو هستند؛ مخاطبانی که با ذهن و دل آماده آمدهاند و همین ویژگی، این فضا را به یکی از مؤثرترین میدانهای روایتسازی تبدیل میکند. در شرایط امروز، اگر روایت درست، هوشمندانه و بهموقع به مخاطبان ارائه نشود، این خلأ بهسرعت توسط روایتهای رقیب پر میشود. اثرگذاری در این فضا، نیازمند سواد رسانهای و شناخت جنگ ترکیبی است و صرف بیان احساسات یا تکرار کلیات، کفایت نمیکند و از این نظر مداحان کشور نیازمند آموزش هستند. در شرایطی که میدان اصلی تقابلها پیش از هر چیز در ذهن و باور مخاطب شکل میگیرد، خبر خشک دیگر پاسخگوی نیاز رسانهای کشور نیست. آنچه امروز رسانههای ما را از جریان رقیب عقب میاندازد، نه کمبود ابزار و نه فقدان مخاطب بلکه غیبت «روایت» است. رسانههای ما اغلب به بازگویی صرف وقایع بسنده میکنند و در بهترین حالت واکنشی عمل میکنند. این رویکرد، رسانه را به روزمرگی میکشاند و آنرا از نقش فعال و جریانساز دور میکند. یکی از مشکلات جدی دیگر فضای رسانهای، فاصله گرفتن رسانهها از حرفهایگری است. در بسیاری از موارد، مدیریت و تولید محتوا به دست افرادی سپرده شده که نه آموزش رسانهای دیدهاند و نه تجربه جدی این میدان را دارند. روزنامهنگاری، خبرنویسی، دبیری و برنامهسازی، مهارتهایی تخصصی است و نمیتوان آن را با آزمون و خطا یا صرفا سابقه سیاسی جایگزین کرد. نتیجه چنین وضعی، رسانههایی است که ابزار قدرتمند خود را نمیشناسند و از اثرگذاری عمیق بازمیمانند. مسأله مهمتر، فقدان روزنامهنگاری تحلیلی و تحقیقی و ضعف جدی در روایتسازی است. در حالیکه رسانههای رقیب با نیروهای اندک، روایتهایی منسجم و اثرگذار تولید میکنند، رسانههای ما با امکانات گسترده، اغلب در چارچوبهای کهنه و قالبهای بیروح گرفتار ماندهاند. خبر داده میشود اما تبیین نمیشود. پوشش انجام میگیرد اما چارچوب معنایی برای مخاطب ساخته نمیشود. این درحالی است که جنگ رسانهای، پیش از هرچیز جنگ روایتهاست؛ ابتدا ذهنها هدف قرار میگیرد، سپس دلها و در نهایت باورها تغییر میکند. یکی از ضعفهای ساختاری، به نظام آموزش رسانه بازمیگردد. در بسیاری از دانشگاهها، آموزشها به تنظیم خبر ساده محدود مانده و خبری از آموزش جنگ رسانهای، روایتسازی و تحلیل روایت دشمن نیست. خبرنگار و تولیدکننده محتوا باید بداند در چه میدان پیچیدهای فعالیت میکند، روایت رقیب چیست و چگونه میتوان با زبان امروز، بهویژه زبان نسل جوان، روایت بدیل ساخت. بدون این شناخت، حتی دستاوردهای واقعی و ملموس کشور نیز در افکار عمومی دیده نمیشود یا بهراحتی تحریف میشود. استفاده از روایت انسانی، داستانپردازی، زبان قابل فهم و نزدیک به زندگی واقعی مردم، بهرهگیری از آمار دقیق در کنار تصویر و مستند کوتاه و پرهیز از شعارزدگی و اغراق، از ضرورتهاست. رسانهای که فقط خبر میدهد، در این نبرد بازنده است. رسانهای پیروز است که روایت دشمن را بشناسد، آن را تحلیل کند و براساس سیاستگذاری روشن، روایت خود را بسازد. بازنگری در مدیریت، آموزش نیروی انسانی، قالبهای خبری و برنامهسازی، یک ضرورت فوری است. بدون این تغییر، هرچقدر هم خبر تولید شود، نتیجهای جز عقبماندگی در جنگ رسانهای نخواهد داشت.