آغاز کار احمدجو از زادگاهش (میمه اصفهان)در عرصه سینما و تلویزیون شروع شد؛ سریالی که او در همین دیار ساخت (روزی روزگاری) تبدیل به یکی از خاطرهانگیزترین و پرمخاطبترین سریالهای تاریخ تلویزیون ایران شد.این سریال که در سال ۱۳۷۰ تولید شد، داستان مرادبیک با بازی بینظیر خسرو شکیبایی است اما چیزی که این سریال را ماندگار کرد، علاوه بر داستان و بازیگرانش، تیتراژ عجیب و غریبش بود که هرگز از ذهن مخاطبان پاک نمیشود. همچنین بازیگرانی چون محمود پاکنیت و محمد فیلی در این سریال بیشتر از همیشه شناخته شدند اما شاید آنچه برای بسیاری از افراد جذابتر از خود سریال باشد، این باشد که احمدجو در این گفتوگو اولین بار به بیان جزئیات و خاطراتی از پشت صحنه ساخت این اثر پرداخته و از برنامههای ناتمامش گفته که همچنان جایشان در ذهنش خالی است. او در این گفتوگو از آرزویش برای ساخت فیلمی در حوزه دفاع مقدس گفت که قصد داشت آن را بسازد که بنابر دلایلی تاکنون محقق نشده. بهطور خاص رازهای جالبی از سریال روزی روزگاری در این گفتوگو مطرح شد که شاید هیچگاه در رسانهها منتشر نشده؛ از انتخاب بازیگران گرفته تا مشکلاتی که در طول ساخت این سریال با آن مواجه شدهاند. احمدجو برای اولین بار از جزئیات جالب توجه و مهمی صحبت کرد که در فرآیند نوشتن فیلمنامه این سریال به چشم نمیخورد و شاید برای بسیاری از علاقهمندان سینما و تلویزیون تازگی داشته باشد.این گفتوگو نهتنها به بررسی دستاوردهای احمدجو درکارنامه کاریاش میپردازد بلکه در عین حال فرصتی است برای بازگشت به خاطرات یکی از مهمترین آثار تلویزیونی تاریخ ایران و کشف رازهایی که هنوز در دل این آثار نهفته است. این گفتوگوی تفصیلی دردو بخش تقدیم میشود که بخش نخست را امروز میخوانید.
آقای احمدجو! زمانی که به اصفهان یا دیگر مناطق میروید بیشتر مردم شما را با کدام آثار میشناسند؟ آیا بیشتر بهخاطر سریالهایی چون روزی روزگاری یا تفنگ سرپر شما را به یاد میآورند؟
در حقیقت وقتی به اصفهان یا هر منطقه دیگری میروم، بیشتر مردم من را با سریال روزی روزگاری میشناسند. در اصفهان بهویژه این سریال همچنان در خاطر مردم باقیمانده و خیلیها هنوز از این سریال صحبت میکنند. البته تفنگ سرپر هم در کنار این اثر مورد توجه است اما نمیتوان منکر این شد که روزی روزگاری در ذهن مردم ماندگارتر شده. حتی زمانی که در مناطق مختلف کشور حضور دارم، اغلب این دو سریال بیشتر از سایر کارهایم شناخته میشوند.
اینکه مردم شما را با چنین آثار خاصی بشناسند، چه اهمیتی برایتان دارد؟
راستش را بخواهید معمولا برای من اهمیتی ندارد که دقیقا مردم مرا با چه چیزی بشناسند. البته گاهی لذت میبرم وقتی مردم به یاد میآورند که در سریالی مانند روزی روزگاری یا تفنگ سرپر نقشی داشتهام چراکه این آثار همیشه برای خودم بهعنوان یک خاطره شیرین باقی میمانند اما چیزی که برای من مهمتر است، این است که مردم با آثارم ارتباط برقرار کردهاند و توانستهاند از آنها لذت ببرند. اگر بخواهم در مورد خودم بهعنوان یک هنرمند صحبت کنم ترجیح میدهم بهجای شناخته شدن صرف، شناخته شدن بهخاطر کیفیت و عمق آثارم باشد.
بهعنوان کارگردان و نویسنده، کدامیک از این دو سریال را بیشتر به خودتان نزدیک میدانید؟ هر کدام چه ویژگیهایی دارند که برایتان مهم هستند؟
من همیشه تفنگ سرپر را یک اثر خاص و متفاوت میدانم. درواقع این سریال را بیشتر از روزی روزگاری به خودم نزدیک میبینم. چون در آن زمان سعی کردم خودم را بهعنوان یک هنرمند ثابت کنم و نشان دهم که توانایی کار در یک فضای متفاوت را دارم. تفنگ سرپر نسبت به روزی روزگاری پیچیدگیهای بیشتری دارد و در عین حال، از نظر روایی سادهتر وکمترتزئینی است.اینسریال بهدورازهرگونهتکلفوپیچیدگیهای اضافهساخته شده وبیشتربراساس شخصیتپردازیها و موقعیتهای انسانی پیش میروند. درمقایسه با روزی روزگاری که بیشتر جنبههای تاریخی و فرهنگی را در خود داشت، تفنگ سرپر بیشتر بهنوعی آرامش و واقعگرایی نزدیک است. خودم در این سریال احساس راحتی بیشتری میکنم. چون بهنوعی از فضای آشنا و تجربههای گذشتهام خارج شده و به یک اثر بیتکلف دست زدهام.
در روند تولید این آثار، آیا با مشکلاتی مواجه بودهاید؟ در مورد تفنگ سرپر برای مثال اشاره کردهاید که سریال بهخوبی دیده نشد. چرا این اتفاق افتاد؟
یکی از مشکلاتی که در تولید آثار تلویزیونی داریم، وعدههایی است که ابتدا داده میشود اما در نهایت تحقق نمییابند. برای مثال در مورد سریال تفنگ سرپر بعد از تولید و پخش اولیه، خیلی از وعدههایی که به ما دادند عملی نشد؛ وعدههایی مثل پخش مجدد، تبلیغات بیشتر و حتی بهبود کیفیت پخش هیچکدام بهدرستی انجام نشدند. ابتدا همه چیز خوب پیش میرفت اما بهتدریج بهدلیل کمبود امکانات و ناهماهنگیها، پخش اثر با مشکلات زیادی مواجه شد. این نوع مسائل باعث میشود آثار حتی اگر از نظر کیفی خوب باشند، نتوانند بهطور کامل موفقیت لازم را کسب کنند.
گفته میشود پس از موفقیت تفنگ سرپر، شما مدتی از کارگردانی فاصله گرفتید و بیشتر به فیلمنامهنویسی پرداختید. آیا این تصمیم ناشی از سرخوردگی شما از عدم تحقق وعدهها بود؟
درست است که پس ازتفنگ سرپرمدتی به فیلمنامهنویسی پرداختم و ازکارگردانی فاصله گرفتم امابخشی از این فاصلهگیری ناشی از آن بود که در زمان ساخت تفنگ سرپر، بسیاری از وعدهها و قولها برای حمایت از این پروژه عملی نشد. بعد از آن احساس کردم ممکن است بهتر باشد از این فضا کمی دور شوم و به نوشتن ادامه دهم. همیشه به کیفیت و اعتبار کارهایم اهمیت میدهم و وقتی میبینم شرایط برای ادامه کار بهصورت مطلوب فراهم نیست، ترجیح میدهم در حوزهای دیگر مانند نوشتن بهکار خود ادامه دهم.
شما یک کار مهم درباره دفاع مقدس نوشتهاید که به دلایل مختلف ساخته نشد. میتوانید بیشتر درباره این اثر بگویید.
بهعنوان نویسنده در نظر داشتم یک پروژه بزرگ و مهم راجع به دفاع مقدس بنویسم. این اثر یکی از بهترین و زیباترین نوشتههای من است و کاملا آماده شده بود تا برای تلویزیون ساخته شود اما متأسفانه در آن زمان به دلایل مختلف این پروژه هیچگاه به مرحله تولید نرسید. همیشه آرزو داشتم این اثر درزمان خودش ساخته میشد. زیرا فکر میکنم این داستان بهویژه در آن دوره زمانی میتوانست پیامهای عمیق و انساندوستانهای را به مخاطب منتقل کند. فاصله این اثر با کارهایی چون تفنگ سرپر و روزی روزگاری از نظر نوع روایت وعمق موضوعات بسیار متفاوت بود اما واقعا اعتقاد داشتم میتوانست تأثیر زیادی روی مردم بگذارد. این اتفاق هنوز برای من یک حس ناامیدی بههمراه دارد.
در جریان صحبتهایتان به این نکته اشاره کردید که تعدادی پروژه و فیلمنامههایی آماده داشتید که بنابر دلایل مختلف ساخته نشدهاند. لطفا درباره این پروژهها توضیح دهید.
متأسفانه پروژههایی بودند که پس از آمادهسازی و حتی خریداری فیلمنامهها هیچگاه به مرحله تولید نرسیدند. یکی از این پروژهها یک سریال تاریخی درباره وقایع زمان ناصرالدینشاه بود که با نام «حقایق واقعی» آماده شد. این پروژه بسیار جذاب براساس اسناد تاریخی نوشته شده بود اما بهدلیل مشکلات مختلف در مراحل اجرایی هیچگاه به نتیجه نرسید. مجموعهای به نام «کوتوال» که به وقایع حمله مغولها میپرداخت نیز متوقف شد. در کنار اینها پروژهای که درباره صدر اسلام بود یا دیگر کارهای تاریخی و فرهنگی، به همین دلیل نیمهکاره ماندند. همواره معتقدم ساخت این آثار میتوانست به فرهنگ و تاریخ ایران کمک شایانی کند اما بنابر هر دلیلی این اتفاقات نیفتاد.
در حال حاضر قصد دارید این پروژهها را دوباره شروع کنید یا همچنان دنبال پروژههای جدید هستید؟
بهدلیل تجربیاتی که از پروژههای گذشته دارم محتاطتر شدهام. این روزها تصمیم دارم پروژههایی را دنبال کنم که تمام شرایط لازم برای موفقیت آنها فراهم باشد. به خودم قول دادهام پروژههایی را که شروع میکنم از ابتدا تا انتها در شرایط مطلوب ساخته شوند. برای مثال پروژههای تاریخی و فرهنگی که همیشه به آنها علاقه داشتم همچنان در ذهنم هست ولی بههر حال باید از همه جوانب این پروژهها را بسنجیم.
بسیاری از منتقدان و مخاطبان معتقدند شما در فضای بیابان و آثار تاریخی کارهای بسیار موفقی ساختهاید. این فضا بهویژه در سریالهایی چون تفنگ سرپر و روزی روزگاری بهخوبی نمایان است. بهنظر شما این ارتباط با بیابان و فضای تاریخی چقدر درست است؟
اینکه میگویید من برای بیابان ساخته شدهام بهنوعی درست است. همواره علاقهمند به خلق آثاری هستم که در فضای تاریخی و بومی قرار دارند. بهویژه در سریالهایی مانند تفنگ سرپر همیشه دنبال آن بودم که دنیای بیابان و طبیعت را درگیر داستان کنم؛ جایی که فردیت و شخصیتها بهشکلی عمیقتر و انسانیتر بروز میکنند. در چنین فضاهایی، قابها و نماها بیشتر جان میگیرند و احساس میکنم این فضاها به من اجازه میدهند داستانهای اصیل و با عمق بیشتری را روایت کنم اما در عین حال، این بهمعنای آن نیست که تنها محدود به این فضا هستم. در همه پروژهها تلاش کردهام عمق و انسانیت را در هر نوع داستانی که در دست دارم به نمایش بگذارم.
روزی روزگاری بدون شک یکی از موفقترین آثار شماست. این سریال از تیتراژ آغازین تا پایان، مخاطب را جذب میکند. بهنظر شما چه ویژگیهایی باعث موفقیت این سریال شد؟
روزی روزگاری همیشه برای من یک تجربه خاص بوده. از همان آغاز هدفم این بود که این سریال را بهگونهای بسازم که مردم با آن ارتباط برقرار کنند. برای من موفقیت این سریال بهدلیل همان صمیمیت و بیتکلفیای است که در شخصیتها و داستان آن وجود دارد. تلاش کردم هیچ چیز تکراری نباشد و برای نشان دادن هر شخصیت، از زبان ساده و بیپیرایه استفاده کنم. چیزی که در روزی روزگاری بینظیر است این است که از تیتراژ اول خود را بهطور کامل به مخاطب معرفی میکند. تمام این موارد در کنار تیم بازیگران توانمند، کارگردانی من و نویسندگی دقیق باعث شد روزی روزگاری از بسیاری از آثار دیگر متمایز شود.
سریال روزی روزگاری یک پروژه پرماجرا بود؛ بهویژه از نظر انتخاب بازیگران. بسیاری از بازیگران مورد نظر شما بنابر هر دلیلی نتوانستند در این پروژه حضور پیدا کنند. این انتخابها چگونه صورت گرفت و آیا بازیگران جانشین، انتظارات شما را برآورده کردند؟
در حقیقت انتخاب بازیگران برای روزی روزگاری یک چالش بزرگ بود. با بعضی از بازیگران معروف که میخواستیم همکاری کنیم صحبتهایی داشتیم اما به دلایل مختلف نتوانستند به پروژه بپیوندند اما بهطور خاص، انتخابهایی که در نهایت انجام دادیم بسیار درست و موفق بود. خسرو شکیبایی یکی از این انتخابها بود که واقعا درخشان عمل کرد. انتخاب ژاله علو هم یک تصمیم عالی بود. بازیهای این بازیگران تحت کارگردانی من بهگونهای بود که توانستند به شخصیتها جان دهند و یکی از عوامل اصلی موفقیت سریال شوند. در حقیقت، انتخابها و بازیهای فوقالعاده بازیگران باعث شد روزی روزگاری به یکی از محبوبترین سریالهای تاریخ تلویزیون تبدیل شود.
اگر زمان به عقب برگردد، انتخابهای بازیگری دیگری میکردید؟ مثلا آیا با بازیگرانی که در این پروژه حضور داشتند در زمانهای دیگری همکاری میکردید یا بهطور کلی تصمیمات دیگری میگرفتید؟
نمیتوانم بگویم چه چیزی را در انتخاب بازیگران تغییر میدادم. انتخابهایم در آن زمان بیشتر براساس احساس و دیدگاهم درباره شخصیتهای سریال بود. بهویژه در مورد خسرو شکیبایی که همیشه برایم یک افتخار بود که در پروژه من حضور داشته باشد اما واقعا اگر به گذشته برگردم، شاید بازیگران دیگری هم میتوانستند نقشهای مختلف را برعهده بگیرند. مثلا جمشید هاشمپور که برای یکی از نقشها در نظر گرفته شده بود، بنابر دلایلی نتوانست به پروژه بپیوندد. جمشید هاشمپور برای نقشهایی که نیاز به قدرت بدنی و حضور فیزیکی دارند، گزینه بسیار مناسبی بود. اگر امکان داشت حتما با او همکاری میکردم. بههرحال این انتخابها نتیجه شرایط آن زمان بودند.
بسیاری از منتقدان و تماشاگران معتقدند رازماندگاری سریال روزی روزگاری علاوه بر فیلمنامه قوی، در ایدهپردازیهای منسجم و ابتکاری آن نهفته است. در این زمینه چه نظری دارید؟
قطعا هر کاری که بخواهد در تاریخ ماندگار شود باید اجزای خاص خودش را داشته باشد. در مورد روزی روزگاری بهنظرم یکی از عواملی که باعث ماندگاری آن شد این بود که همیشه سعی کردهام در کارهایم تازگی و نوآوری داشته باشم. نه فقط در فیلمنامه بلکه در همه جنبهها؛ از طراحی صحنه گرفته تا انتخاب بازیگران و حتی تیتراژ. اینکه مردم چیزی را ببینند که قبلا تجربه نکردهاند باعث میشود کار بهخاطر تازگیاش در ذهنشان باقی بماند. درخصوص روزی روزگاری، ایدهپردازیها زیادی وجود داشت که برای بسیاری از مردم جذاب بود. برای مثال، تیتراژ سریال که همیشه مورد توجه قرار میگیرد شاید خیلیها ندانند که ایده تیتراژ از من نبود بلکه پیشنهاد فیلمبردار سریال (فرانسوا) بود. او گفت میتوانیم یک بوته را آتش بزنیم و این بوته در آتش شکل جدیدی به خود بگیرد. این استعارهای بود برای تغییر شخصیتها از افراد آتشین و هیجانی به آدمهایی مثبت و آرام.
پس از موفقیت روزی روزگاری، در آثار بعدی شما هم این ایدههای ابتکاری و تازهسازیها ادامه یافت. بهویژه در تفنگ سرپر، چطور به این دستاوردهای نوین رسیدید؟
در تمام کارهایی که بعد از روزی روزگاری ساختهام همیشه سعی کردهام ایدههای جدید و مبتکرانهای داشته باشم. برای مثال در تفنگ سرپر که پروژهای متفاوت بود، بهرغم فشارهایی که در حین تولید و پخش به آن وارد شد همچنان دنبال اجرای ایدههای تازهای بودم. یکی از مسائل مهم در این پروژه این بود که چون فیلمنامه ابتدا برای ۲۶قسمت طراحی شده بود و وقتی به ۴۳قسمت رسید، خیلی از قسمتها پراکنده و دور از هم شدند. در حقیقت، نیاز به تعدیلات و بازنویسیهایی داشت که متأسفانه به دلایلی نتوانستم آنها را انجام دهم اما در کل راز ماندگاری هر کار به این بستگی دارد که تا چه حد در آن ابتکار و نوآوری وجود داشته باشد. این مسأله در تفنگ سرپر اگرچه بهدلیل مشکلات پخش نتوانست به شکل مطلوبی اجرا شود اما همچنان امیدوارم در آینده فرصتی برای اصلاح و ارائه نسخهای دقیقتر از آن پیدا کنم.