پاییز دراطراف تهران فصلی است برای دیدن زندگی با هزاررنگ.این روزها اگر خستهاید ووقت هم به اندازه کافی ندارید، روستاهای سنگان، آغشت، کندعلیا و ایگل بهترین بهانه برای فاصله گرفتن از شهر و غرق شدن در آرامش طبیعت است.
سنگان؛ صدای آبشار و عطر سیب تازه
راه سنگان از جاده کن شروع میشود؛ جایی که کمکم ساختمانها جای خود را به درختان گردو و سپیدار میدهند. هنوز نیمساعت از حرکت نگذشته که هوای خنک کوهستان صورتتان را قلقلک میدهد. روستای سنگان در دل کوههای البرز جنوبی آرام گرفته و پاییز در آن یعنی صدای آب و بوی سیب تازه. مسیر آبشار سنگان، با سنگچینهای قدیمی و درختان چنار، یکی از زیباترین جاهای اطراف تهران است.هر بار که به اینجا میآیم، حس میکنم در گذشتههای دور غرق شدهام. زنانی که جلوی در حیاط خانههایشان ترشیهای خانگی میچینند، مردانی که عسل کوهی و توت خشک میفروشند و بچههایی که میان کوچههای باریک دنبال هم میدوند. اگر دنبال سوغات محلی باشید، عسل، لواشک، گردو و میوههای خشک سنگان انتخابهای خوشمزهای است. در غروبهای پاییز، وقتی نور کمرمق خورشید روی سنگها میتابد، سنگان چیزی شبیه شعر میشود.
آغشت؛ پل چوبی روی رودخانه خیال
در مسیر ساوجبلاغ، بعد از گذر از کردان، روستای کوچک آغشت قرار دارد؛ روستایی با معماری سنگی و خانههایی که انگار در دل کوه تراشیده شدهاند. پاییز که میرسد،درختان سپیدار حاشیه رودخانه طلایی میشوند و پل چوبی معروف آغشت در میان مه صبحگاهی، تصویری رویایی میسازد.سالها پیش برای اولین بار در صبحی مهآلود به آغشت رفتم؛ صدای خروسهاباصدای آب درهم پیچیده بودودرکوچههابوی نان تازهمیآمد.مردمخونگرم آغشت باروی باز محصولاتشان را میفروختند؛ از صابونهای گیاهی و شیره انگور و ترشی گردو گرفته تا مربای محلی. بعد از قدم زدن کنار رودخانه، نشستن در یکی از چایخانههای قدیمی چای زغالی را به شما پیشنهاد میدهم. مطمئن هستم ضرر نمیکنید و حظش را میبرید. آغشت در پاییز، مثل صفحهای از یک نقاشی است.
کندعلیا؛ آرامش زرد در دامنههای لواسان
در شمال شرقی تهران در یکی از روستاهای شهر لواسان جادهای هست که هر پیچش تصویری تازه از کوههای البرز به نمایش میگذارد. در میانه همین راه، روستای کندعلیا پنهان شده است؛ روستایی که خانههای خشتی و سقفهای چوبیاش یادگار روزگار قدیمند. صبحهای پاییز در کندعلیا با بوی نان تنوری آغاز میشود. درختان گردو، سیب و زالزالک در سراشیب دامنهها ایستادهاند و برگهای نارنجی و زردشان همچنین فرشی رنگارنگ زمین را پوشانده است.بازار کوچک روستا پر از رنگ و طعم است؛ از لبنیات تازه و سبزی کوهی گرفته تا گردو و انجیر خشک. اهالی روستا، مهماننواز و صمیمیهستند و اگر خوششانس باشید، ممکن است شما رابه خانهشان برای چای ونان تازه دعوت کنند.من در یکی از همین سفرها کنار پیرزنی نشستم که هنوز نان رابا تنور گلی میپخت. اومیگفت:«توی پاییز زمین استراحت میکنه اما دل، عشق و جوانی». راست میگفت.
ایگل؛ خانهای در مسیر ابر و چشمه
روستای ایگل را باید در مسیر فشم پیدا کنید، جایی میان درهای مرتفع با خانههای سنگی و دیوارهای کوتاه. وقتی به ایگل میرسی، انگاروارد نقاشیای ازمه ورنگ میشوی. رودخانهای زلال ازدل روستا میگذردوصدای آب،آرامش بخش زندگی مردم است.در بازارچه کوچک ایگل، زنان محلی عسل طبیعی، گردو و لبنیات روستایی میفروشند وبا لبخند ازهر مسافری استقبال میکنند. هوا آنقدر تمیز است که بوی خاک خیس در ریههای تان میپیچد.عصر که میشود،آفتاب از پشت قله کوه پایین میرود و سایه کوهستان روی خانهها میافتد.من معمولا دراین لحظه کنار رودخانه مینشینم و به صدای طبیعت گوش میدهم صدایی که در شهر هرگز شنیده نمیشود. تماشای پاییز دراطراف تهران دوروسخت نیست. درسنگان، آغشت، کندعلیا وایگل رنگ وبوی زندگی به زیبایی جریان دارد.شاید سفرچندساعته به این روستاهاچیزی از دغدغههایتان کم نکند اماحتماچیزی به روحتان اضافه میکند.منظورم همان حس خوب آرامش است که فقط در دل طبیعت میشود پیدایش کرد.