از سرویس اشتباهی تا جادوگر خیالی

​​​​​​​اگر به عقب برگردم، کدام نقطه از زندگی‌ام را تغییر می‌دهم؟ بدون شک اولین کاری که می‌کنم، تمام دسته‌گل‌هایم را از صفحه روزگار محو می‌کنم. مثلا سعی می‌کنم هنگام عیدی گرفتن از شخصی که با او شدیدا رودربایستی دارم، هول نشوم و به جای تشکر نگویم (قابل نداره!) که تا یک ماه از جواب خودم در کما باشم.
​​​​​​​اگر به عقب برگردم، کدام نقطه از زندگی‌ام را تغییر می‌دهم؟ بدون شک اولین کاری که می‌کنم، تمام دسته‌گل‌هایم را از صفحه روزگار محو می‌کنم. مثلا سعی می‌کنم هنگام عیدی گرفتن از شخصی که با او شدیدا رودربایستی دارم، هول نشوم و به جای تشکر نگویم (قابل نداره!) که تا یک ماه از جواب خودم در کما باشم.
کد خبر: ۱۵۲۴۲۱۳
نویسنده نازنین‌زهرا مهرآبادی - مازندران
 
یا این‌که چشم‌هایم را باز می‌کنم تا به جای سرویس مدرسه سوار ماشین مرد غریبه‌ای نشوم که هر دوتای‌مان از تعجب خشک شویم. دیگر هنگام بازی با برادر کوچکم سن و سالم را از یاد نمی‌برم و اسباب‌بازی‌ها را به هوا پرتاب نمی‌کنم تا دماغش تبدیل به گوشت‌کوبیده شود و من مجبور شوم دار و ندارم را بدهم که مادرم خبردار نشود. آخرش هم با ننه من غریبم بازی آبروی نداشته‌ام را به‌باد دهد. شاید هم در دیدار اول با معلم جغرافیا در پاسخ به سؤال: «چه کتابی می‌خوانی؟» به جای اساطیری نگویم جادوگری که تا آخر سال مرا چپ چپ نگاه کند و بترسد. یا اصلا آن روزی که ۴۵ دقیقه پشت در مدرسه برادرم ماندم؛ چون خجالت می‌کشیدم صدایش کنم. خدا رحم کرد همسایه‌مان به دادم رسید. ناظم بیچاره مانده بود این چه خواهری است؟ از کدام سیاره آمده؟ شاید هم هیچ‌کدام‌شان را تغییر ندهم و بگذارم همین قدر درب و داغان باقی بمانند و هر از گاهی برای مادرم تعریف کنم تا یک دل سیر بخندد و من تماشایش کنم ... .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها