جوانمردی در کوچه پس‌کوچه‌های تهران

برای آنها که سینماروی حرفه‌ای هستند، یکی از موضوعاتی که سر‌ذوق‌شان می‌آورد، تماشای آثار پیشکسوتان سینما روی پرده نقره‌ای است؛ چراکه وقتی پای این آثار می‌نشینیم، یک‌بار دیگر درک می‌کنیم که چرا قدیمی‌ها می‌گفتند دود از کنده بلند می‌شود.
برای آنها که سینماروی حرفه‌ای هستند، یکی از موضوعاتی که سر‌ذوق‌شان می‌آورد، تماشای آثار پیشکسوتان سینما روی پرده نقره‌ای است؛ چراکه وقتی پای این آثار می‌نشینیم، یک‌بار دیگر درک می‌کنیم که چرا قدیمی‌ها می‌گفتند دود از کنده بلند می‌شود.
کد خبر: ۱۵۱۰۷۷۶
 
در سینمای ایران اما پیشکسوتان عرصه فیلمسازی بنا به دلایل مختلفی به دنبال تولید اثر نیستند وهمین امر باعث می‌شود وقتی جلوی اسم کارگردان فیلمی، نامی ازآنهامی‌بینیم باذوق بیشتری به تماشایش بنشینیم. اخیرا نیز جدول اکران سینمای ایران میزبان فیلمی از سیروس الوند است؛ کسی که نیازی به معرفی ندارد و سال‌های سال است که در هنر هفتم فعالیت می‌کند. به همین دلیل جدیدترین فیلم الوند را باید در ادامه فیلم‌های پیشین او بررسی کرد تا بهتر حرف فیلم «آنجا همان ساعت» را متوجه شویم. 

شهر به‌مثابه شخصیت اصلی
در اکثر آثار الوند، شهر (عموما تهران) چیزی فراتر از یک پس‌زمینه یا لوکیشن صرف است. شهر، خود یک شخصیت فعال، پیچیده و گاه بی‌رحم است که سرنوشت آدم‌ها را رقم می‌زند. خیابان‌ها، کافه‌ها، سینماها، کوچه‌های تنگ و بزرگراه‌های شبانه، صحنه‌ نمایش تنهایی، عشق‌های ناکام، تعقیب و گریزها و تقابل‌های دراماتیک هستند. در فیلم‌هایی مانند «یک‌بار برای همیشه»، «مزاحم» و «دست‌های آلوده»، شهر بستری است که شخصیت‌ها در آن گم می‌شوند، به‌دنبال هویتی می‌گردند یا از گذشته‌ خود فرار می‌کنند. در فیلم «آنجا همان ساعت» نیز همین  اِلمان‌ها تکرار شده است اما فارغ از تمام اینها شهری که الوند به تصویر می‌کشد همان شهر گمشده‌ سینمای ایران است. فضای داستانی فیلم آنجا همان ساعت در میان طبقه پایین جامعه روایت می‌شود اما تصویری که از این طبقه نشان می‌دهد، برخلاف دیگر فیلم‌های سینما که داعیه‌دار اجتماعی‌بودن هستند، تصویری انسانی دارد. محله‌ای قدیمی با ساختاری ایرانی چه در فرم و چه در بافت اجتماعی آن‌؛ ‌محله‌ای با کوچه‌های تنگ و پرشیب که امروزه در نظر انسان مدرن امروزی رفت‌وآمد در آنها سخت است. بافت اجتماعی این محله نیز درخور توجه است و همان چیزی است که باید از یک محله ایرانی انتظار داشت، محله‌ای که ساختار منسجم اجتماعی دارد و گویی طبق یک قانون نانوشته هر کس وظیفه‌ای بر‌عهده دارد. پیرمردی کاسب (سعید پیردوست) به‌عنوان ریش‌سفید امور جاری محله را رتق‌و‌فتق می‌کند. مردی تنها که مکانیک است (پرویز پرستویی) نقش جوانمرد محله را دارد، از آن جوانمردها که یادآور لات‌های محله در کتاب‌ها و آثار نمایشی قدیمی مثل حیدر سریال شب دهم یا داش‌آکل صادق هدایتند که در زندگی روزمره دم‌خور خلافکارهای محله هستند و حتی از خودشان نیز خلاف ممکن است سر بزند اما به‌گاه حادثه جوانمردانی هستند که می‌توان به آنها تکیه کرد. 
   
قهرمانان تنها در دوراهی اخلاق

دیگر موضوع مهم هر فیلمی شخصیت‌های آن است که نقش بسزایی در موفقیت یک اثر دارند. شخصیت‌های اصلی فیلم‌های الوند غالبا افرادی تنها، زخم‌خورده و در حاشیه مانده هستند که با گذشته‌ خود درگیرند و برای ساختن آینده‌ای بهتر تلاش می‌کنند اما اغلب در برابر نیرویی بزرگ‌تر به نام تقدیر یا شرایط اجتماعی ناکام می‌مانند. این قهرمانان، چه یک بوکسور قدیمی در «برخورد»، چه یک جوان شهرستانی در یک بار برای همیشه یا یک دزد حرفه‌ای در دست‌های آلوده، در یک دوراهی اخلاقی یا عاطفی قرار می‌گیرند. آنها آدم‌های خاکستری هستند‌؛ نه کاملا خوب و نه مطلقا بد. این ویژگی باعث همذات‌پنداری عمیق مخاطب با آنها می‌شود، چرا که مبارزه‌شان برای بقا و خوشبختی، قابل لمس و باورپذیر است. 
در فیلم آنجا همان ساعت نیز با چنین شخصیتی مواجه هستیم؛ وارطان شخصیت کلیدی فیلم، مکانیک تنهایی است که همسر و فرزند خود را از دست داده و همچنان با غم آنها درگیر است اما با این حال برای خراب‌نشدن آینده دختری جوان، حاضر است هر کاری انجام دهد. در کنار این شخصیت‌پردازی سیروس الوند در آخرین فیلم خود موضوع دیگری را در کانون توجه قرار داده که در سینمای ایران می‌توان ادعا کرد فراموش شده است. وارطان همان‌طور که از اسمش پیداست، مسیحی است و فیلم نیز روی موضوع مذهب و به‌خصوص این برداشت که خدا در همه‌جا حضور دارد، تاکید می‌کند. به بیان دیگر این تاکید فیلم یادآور بیت مشهوری از حافظ است که می‌گوید: «همه‌کس طالب یارند چه هشیار و چه مست / همه جا خانه عشق است چه مسجد، چه کِنِشت». اوج بازنمایی این برداشت را می‌توان در سکانسی دید که امیر (شهرام حقیقت‌دوست) موتور خود را پیش وارطان می‌آورد که تعمیر کند و چون وقت نماز است وارطان از او می‌خواهد به بالای مغازه برود برای نماز خواندن و اینجاست که با سکانسی روبه‌رو می‌شویم که امیر در مکانی قنوت می‌بندد که در پس‌زمینه آن تصویری از مریم مقدس قرار دارد که صلیبی از آن آویزان است. 
   
ملودرام اجتماعی به سبک الوند
دیگر  اِلمان مشترک آثار سیروس الوند، ژانر و نوع نگاهی است که او در فیلم‌های خود به جامعه دارد؛ ژانر غالب در سینمای الوند ملودرام اجتماعی است. او استاد تلفیق داستان‌های عاشقانه و عاطفی با نقدهای ظریف اجتماعی است. در فیلم یک بار برای همیشه داستان عشق یک زوج جوان به بهانه‌ای برای نمایش مشکلات اقتصادی، بحران مسکن و تضاد سنت و مدرنیته در دهه هفتاد تبدیل می‌شود. در «چهره» موضوع جراحی پلاستیک و تغییر هویت، بستری برای نقد سطحی‌نگری و بحران هویت در جامعه در حالگذار است. الوند با این رویکرد، هم مخاطب عام را که به دنبال یک داستان عاشقانه است راضی می‌کند و هم تماشاگر جدی‌تر را با مسائل اجتماعی روز درگیر می‌سازد. فیلم آنجا همان ساعت نیز در کنار موضوع پرتنش خود روایتش را به محله‌ای در حاشیه شهر می‌برد، جایی که طبقه فقیر جامعه زندگی می‌کنند اما تصویری که الوند از فقر در فیلم خود نشان می‌دهد با آنچه ما در سینمای به‌اصطلاح اجتماعی ایران سراغ داریم، کاملا فرق می‌کند. اگر در فیلم‌های سیاه ایرانی تمام تلاش کارگردان این است که سیاه‌ترین وجه فقر را از نزدیک‌ترین نمای ممکن به مخاطب نشان بدهد و او را دچار شرم و حال او را بد کند، الوند فقری را به تصویر می‌کشد که زندگی در آن جریان دارد؛ دختر و پسر جوانی که زندگی خود را در خانه‌ای قدیمی اما ایرانی که هم حیاط دارد هم حوض آب (حتی اگر کوچک) در حالی که از نظر مالی در سطح معمولی هم نیستند اما زندگی آبرومندانه‌ای دارند و حتی گاهی اوقات شب را با خواندن شعر برای همدیگر سپری‌می‌کنند. 

تدوین خلاقانه برگ برنده فیلم
در کنار تمام مواردی که گفته شد یکی از ویژگی‌های بارز فیلم آنجا همان ساعت تدوین این فیلم است که حاصل همکاری سیروس الوند و مستانه مهاجر است. این فیلم که موضوعی جنایی را دنبال می‌کند، پر از سکانس‌هایی است که باید میان اتاق بازجویی و صحبت‌های افراد در رفت‌وآمد باشد؛ بنابر‌این مهاجر برای جذاب‌کردن روایت فیلم از تکنیک تغییر قاب روایی استفاده می‌کند. تغییر قاب روایی یا Narrative Reframing یکی از روش‌های پیچیده و خلاقانه در روایت سینمایی است که در آن، زاویه دید یا روایتگر داستان به‌طور ناگهانی یا تدریجی تغییر می‌کند. در این تکنیک، مخاطب ابتدا تصور می‌کند داستان از نگاه یک شخصیت خاص در حال روایت است اما در ادامه متوجه می‌شود که روایت متعلق به‌فرد یا زاویه دید دیگری است. این چرخش در زاویه روایت، می‌تواند ساختار فیلم را دگرگون کند و تجربه‌ مخاطب از داستان را به چالش بکشد. 
تغییر قاب روایی معمولا در فیلم‌های معمایی، روان‌شناختی یا ساختارشکن به کار می‌رود و به فیلمساز این امکان را می‌دهد که اطلاعات را به شکل کنترل‌شده، تدریجی یا فریبنده در اختیار مخاطب بگذارد. یکی از کارکردهای این تکنیک، ایجاد غافلگیری یا دگرگونی معنایی در داستان است. برای مثال، در سکانسی از یک بازجویی، ممکن است فیلم ابتدا با صدای فردی آغاز شود و صحنه‌های مرتبط با گفته‌های او به تصویر درآید اما در ادامه مخاطب متوجه می‌شود که صدای شنیده‌شده متعلق به‌فرد دیگری است و تصاویر در واقع بازتاب روایت اوست، نه‌فرد اول.این تغییر زاویه دید باعث می‌شود مخاطب روایت را از نو بازخوانی کند و دچار تردید در درستی مشاهدات قبلی خود شود. در چنین لحظه‌هایی، فیلمساز عملا قاب داستان را دوباره تعریف می‌کند، به‌گونه‌ای که معنا، شخصیت‌ها یا حتی زمان روایت تغییرمی‌کنند.Narrative Reframingبه‌شدت وابسته به تدوین هوشمندانه و طراحی دقیق صدا و تصویر است و وقتی درست اجرا شود، یکی از تأثیرگذارترین ابزارهای دراماتیک در سینما به شمار می‌رود. در کنار تدوین این فیلم که بدون‌شک یکی از نقاط قوت فیلم آنجا همان ساعت به حساب می‌آید، نباید از موسیقی فیلم که بر‌عهده ستار اورکی بود نیز غافل شویم؛ اورکی با موسیقی خود در بعضی از سکانس‌ها توانسته بار احساسی روایت فیلم را برعهده بگیرد و شاهد هستیم که موسیقی فیلم توانسته هم حس اضطراب و هم حس عاطفی را به مخاطب منتقل کند. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها