خاورمیانه، منطقهای است که تاریخ در آن بهندرت دقیقا تکرار میشود اما اغلب به شیوههایی تراژیک و پوچ شکلبندی میشود. این موضوع در هیچ کجا به اندازه کمپین فعلی اسرائیل علیه ایران آشکار نیست. کمپینی که در پس اهداف اعلامشده برای از بین بردن قابلیتهای هستهای و دفاعی ایران، خیالپردازیهای عمیقتر و عجیبتری را در خود جای داده است: امید به اینکه سرنگونی حکومت بتواند یک دولت دوست تحت رهبری رضا پهلوی را روی کار آورد. آنقدر پوچ که شاید حتی راه را برای بازگشت سلطنت هموار کند! این سیاستی نیست که رسما در اورشلیم یا واشنگتن اعلام شده باشد اما در پسزمینه اقدامات اسرائیل و درخواستهای آشکار آن از ایرانیان برای «ایستادگی» در برابر نظام جمهوری اسلامی، وجود دارد. دو سال پیش رضا پهلوی در سرزمینها اشغالی مهمان بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر و اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهور رژیم صهیونی بود.در طول این سفر که با دقت هم طراحی شده بود، او پای دیوار ندبه حضور یافت در حالی که از رفتن به مسجدالاقصی اجتناب کرد و هیچ تلاشی برای ملاقات با رهبران فلسطینی نکرد. تحلیلی از مرکز امنیت و امور خارجه اورشلیم، وجود دارد که این سفر را پیامی مبنی بر به رسمیت شناختن رضا پهلوی توسط اسرائیل به عنوان «رهبر اصلی اپوزیسیون ایران» میداند!
چهرههایی مانند گیلا گاملیل، وزیر سابق اطلاعات در اسرائیل، آشکارا خواستار تغییر نظام ایران شدهاند و سال گذشته حتی اعلام کردند که «پنجرهای برای سرنگونی حکومت ایران باز شده است.» از طنز ماجرا اما نمیتوان بهسادگی عبور کرد. چراکه میدانیم این مداخله خارجی بود که زمینه را برای دشمنی فعلی فراهم کرد. در سال ۱۹۵۳، (مرداد ۱۳۳۲) کودتایی از سوی سیا و امآی۶، محمد مصدق را سرنگون کرد. در حالی که این توطئه بهبهانه ملی کردن شرکت نفت ایران و انگلیس که تحت کنترل بریتانیا بود، کلید خورد، آمریکا از روی ترس و وحشت جنگ سرد به این جریان پیوست. این کودتا شاه را دوباره به قدرت رساند که حکومت استبدادی و وابستگیاش به غرب ترکیبی قوی از احساسات
ضد امپریالیستی و شور مذهبی را بهوجود آورده بود.
انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، به شیوه خود، واکنشی با تأخیر به همان کودتای ۱۹۵۳ بود. اکنون، به نظر میرسد اسرائیل و آمریکا معتقدند که یک مداخله جدید با حمایت خارجی میتواند به آنها کمک کند.
از ۱۲ ژوئن، عملیات نظامی اسرائیل فراتر از هدف قرار دادن تأسیسات هستهای رفته است. حملاتی به مؤسسات دولتی و مقر تلویزیون دولتی انجام شده است. اسرائیل در نمادینترین حمله خود تاکنون، زندان اوین را نیز هدف قرار داده است.مقامات اسرائیلی میگویند که مردم ایران رهبران خود را انتخاب خواهند کرد. با این حال، میزان استقبال عمومی آنها از رضا پهلوی، داستان متفاوتی را روایت میکند.
رضا پهلوی دههها صرف ایجاد تصویری از خود به عنوان یک دولتمرد دموکراتیک کرده است. او در سفر خود به تلآویو در سال ۲۰۲۳، منطق اصلی حملات فعلی اسرائیل علیه ایران را بیان کرد، مذاکرات هستهای را «اتلاف وقت» خواند و اصرار داشت که «سریعترین راه برای از بین بردن همه تهدیدها» سرمایهگذاری روی جایگزینی برای خود نظام است!علاوهبر این، او آیندهای را تصور میکند که ریشه در چیزی دارد که او «توافقنامههای کوروش» مینامد، احیای «دوستی باستانی» بین مردم ایران و یهود حتی با اقداماتی شخصی مانند ازدواج اخیر دخترش با یک تاجر یهودی-آمریکایی!
اما این دیدگاه، هرچقدر هم که در واشنگتن و اورشلیم قانعکننده باشد، کاملا از واقعیتهای جامعه ایران جداست. دیدارهای پرسروصدای او با رهبران خارجی بهویژه در سرزمینهای اشغالی و درخواستهایی برای حمایت غرب تلقی میشود، نه به عنوان تدبیری برای دموکراسی آینده بلکه به عنوان تلاشهایی برای جلب حمایت خارجی برای بازگشت خودش به قدرت.نام پهلوی برای بسیاری با خاطرات شکنجهگاههای ساواک، فساد گسترده و وابستگی به قدرتهای خارجی برای بقا، بهیاد آورده میشود. سلطنتی که اسرائیل به احیای آن اشاره میکند، نهتنها در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) سرنگون شد بلکه توسط ائتلاف قدرتمندی از اسلامگرایان، چپگرایان و ملیگرایان که علیه سرکوب شاه متحد شده بودند، به طور فعال رد شد. این میراث طرد مردمی، امروزه به شدت محبوبیت رضا پهلوی را کاهش میدهد.
برخلاف مقالات منتشر شده در رسانههای اسرائیلی، باید بدانیم پهلوی از حمایت در داخل کشور برخوردار نیست، چراکه اقدامات او را «فرصتطلبانه» و «جدا از مردم ایران» میدانند. برای اسرائیل تصور نتیجهای متفاوت در ایران، نادیده گرفتن تلخترین حقایق منطقه است. آنها در دو دهه گذشته درس تلخی آموختهاند که تغییر رژیم تحمیلی خارجی، متحدان مطیع بهبار نمیآورد، بلکه خلأهایی را پر میکند که توسط افراطگرایان، جنگهای نیابتی و فجایع انسانی پر میشوند.
امید اسرائیل به اینکه حملات هوایی و ترورها «شرایط را برای» تغییر حکومت در ایران فراهم میکند، نهتنها غیرتاریخی و متوهمانه بلکه خطرناک نیز هست. حتی در میان اپوزیسیون ایران، تردید عمیقی در مورد مداخله خارجی وجود دارد. همانطور که فعالان سیاسی بیرون از ایران به رسانههای غربی گفتهاند، آنها یک «دولت ساختگی» یا یک رژیم جدید تحمیلشده توسط بیگانگان را نمیخواهند.
علاوهبر این، این خیال که حکومت جانشین در تهران ذاتا با اسرائیل رایطهای دوستانه خواهد داشت، سوءظن عمیقی را که در طول دههها درگیری، تبلیغات و خصومت ریشه دوانده و اکنون با مداخله آشکار خارجی تقویت میشود، نادیده میگیرد. کارزار اسرائیل نمیتواند یک دوست سابق را از خاکستر بیرون بکشد، بهویژه با حمایت از جانشینی یک سلسله سقوط کرده که ایرانیان مدتهاست آن را دفن کردهاند.