در چنین شرایطی، سؤالات مختلفی برای آنها پیش میآید؛ از علت و چرایی سروصداها تا تغییر رفتار ناگهانی اعضای خانواده. بدیهی است در چنین شرایطی لازم است که اول سن بچهها را درنظربگیریم، چراکه آنها در سنین مختلف، شناخت، احساسات و ... متفاوتی دارند و ما نمیتوانیم با همه بهطور یکسان رفتار کنیم. در نظر داشته باشیم که کودکان امروز، با کودکان نسلهای قبل و دهههای گذشته فرق دارند و نمیتوانیم با جوابهای غیرمنطقی، نادرست و پیشپاافتاده، موضوع را حل کنیم. آنها بهدنبال یک جواب قانعکننده هستند. به همین دلیل است که برای حفظ سلامت روانشان، باید از ابزار راستگویی اما در ابعاد کوچک استفاده کنیم. ضمن اینکه فکر کتمان واقعیت را از ذهنمان دور کنیم که با وجود تغییرات پیشآمده در سبکزندگی و رفتار و حرفهایمان، عملا ممکن نیست. در چنین شرایطی، باید با توجه به شناختمان از کودک، به سؤالهایش پاسخ دهیم. فراموش نکنیم که کودکان حتی نسبت به دعواهای کوچک هم احساسات بدی دارند، چه برسد به واژه جنگ! پس بهتر است در پاسخ به سؤالشان درباره وضعیت پیشآمده، از وجود یک مشکل حرف بزنیم. از اینکه مشکلی در کشور پیشآمده که بهزودی حل میشود و جای نگرانی نیست. درواقع پاسخشان را بدهیم و زود از آن عبور کنیم که اگر غیر از این باشد و سؤالهایشان را بیپاسخ بگذاریم، ممکن است خودشان برداشتهایی بسیار بدتر از ماجرا داشته باشند. از طرف دیگر، بهتر است آنقدر کودک را سرگرم کنیم که کمتر به این مسائل فکر کند: انجام بازیهای مورد علاقه کودک، شریککردن او در آشپزی البته با رعایت شرایط ایمنی، خواندن قصههایی از دنیاهای خیالی و قشنگ و ... . بهطورکلی بهتر است تا آنجا که میتوانیم و به هر روش که ممکن است، آنها از این اتفاقات و خبرها دور نگهداریم و فضایی ایجاد کنیم که آنها در دنیای کودکیشان روزگار بگذرانند.