حقیقت خمینی (ره)

یکی از روشنفکران مدرن در مقاله‌ای با نقل داستان امام، می‌کوشد رفتار ایشان را براساس تخیل جامعه‌شناختی تحلیل کند. هرچند این نویسنده اصالتا اقتصاددان است اما آنچه به‌عنوان «ابتکار تحلیلی» عرضه کرده، درواقع تقلیدی است از شیوه روایی حاج‌کاظم - شخصیت اصلی رمان «آژانس شیشه‌ای» - که در آن روایتی ستایش‌آمیز از امام(ره) ارائه می‌شد‌؛ با این تفاوت که این‌بار روایت با نام «بنیانگذار» در مسیر تخریب امام (ره) بازسازی شده است.
یکی از روشنفکران مدرن در مقاله‌ای با نقل داستان امام، می‌کوشد رفتار ایشان را براساس تخیل جامعه‌شناختی تحلیل کند. هرچند این نویسنده اصالتا اقتصاددان است اما آنچه به‌عنوان «ابتکار تحلیلی» عرضه کرده، درواقع تقلیدی است از شیوه روایی حاج‌کاظم - شخصیت اصلی رمان «آژانس شیشه‌ای» - که در آن روایتی ستایش‌آمیز از امام(ره) ارائه می‌شد‌؛ با این تفاوت که این‌بار روایت با نام «بنیانگذار» در مسیر تخریب امام (ره) بازسازی شده است.
کد خبر: ۱۴۹۱۷۹۶
نویسنده احمد میراحسان - نویسنده و منتقد
 
عنوان جنجالی مقاله «حسین یاسنوار»ازهمان ابتدا باایجاد دوگانه‌سازی تحریف‌آلودوقطبی‌شده زننده، مخاطب رامی‌رنجاند. تقابل‌دادن امام آزادگان‌، حسین بن علی(ع)، سیدالشهدا و اسوه آزادگی، با یحیی سنوار به‌عنوان نماد مبارزات معاصر غزه، نه‌تنها دوگانه‌سازی غیرمنطقی است بلکه با شگردی فریبکارانه، بوی دشمنی با حقایق اصیل اسلامی را به مشام می‌رساند. این سوءنیت در سراسر متن سایه افکنده و با تحریف واقعیات، مسیر تابش نور آگاهی و حقیقت را مسدود کرده است. 
برای نمونه،بی‌دقتی نویسنده درارزیابی مواضع امام(ره) به‌وضوح درنادیده گرفتن نگاه جامع ومنصفانه ایشان به جریان روشنفکری دینی (از جمله شریعتی) آشکار است. هرچند شریعتی از عواطف ادبی و دینی تاثیرگذاری برخوردار بود اما شناختش از اسلام ناب محمدی(ص) ناقص و آمیخته به برداشت‌های التقاطی ازمکاتب غربی بود.نقد امام خمینی(ره)به قرائت نیمه‌مدرن و التقاطی شریعتی - که در دفاع ازسنت اجتهاد، تفقه ومیراث علمی علامه مجلسی(ره) دربرابر تحریف مفاهیم دینی براساس جامعه‌شناسی غربی تجلی یافت - نشان‌دهنده عمق این رویکرد است. 
ناآگاهی روشنفکران دینی ازحقیقت اسلام وبرداشت‌های رادیکال فاقد پشتوانه فقهی-علمی،درذهنیت افرادی مانندرنانی جای نمی‌گیرد. نخستین خطای منتقد،نادیده‌گرفتن دفاع سرسختانه امام ازسنت علمی حوزه ونقد ایشان بر قرائت سطحی و انقلابی شریعتی - که تحت‌تاثیر مفاهیم سوسیالیستی شکل گرفته بود - است. این رویکرد، نشان‌دهنده فقدان عمق در تحلیل روایت انقلاب امام(ره) است. شهید مطهری با تیزبینی، سه‌گانه تحلیل خود ازشریعتی را چنین ترسیم کرد: به «اسلام‌شناسی» او نمره صفر، به «بیان ادبی وعاطفی»اش نمره عالی، وبه«دانش عمومی»وی نمره متوسط داد. این ارزیابی بااستناد به آثارمکتوب مطهری، کاملا مستند است. 
مشکل دوم، جایگزینی روایت تاریخی با قصه‌پردازی‌های ایدئولوژیک و ذهنی‌سازی‌های آلوده به پیش‌داوری‌های سیاسی است. نویسنده با جعل آشکار، امام (ره)را«قصه‌پردازی فریبکار» تصویر می‌کند که گویا برای جلب حداکثری حمایت، وعده وحدت بدون حذف را می‌داد! این ادعا با واقعیت سخنان و مواضع امام(ره)در تضاد کامل است. ایشان صریحا تمام ایرانیان را به وحدت حول محور «اسلام ناب محمدی(ص)» تحت رهبری مرجعیت دینی فراخواندند، نه اتحاد فاقد مبنا با گروه‌های چپ و منافقین. پروژه امام، ساختن ایران مستقل براساس نظام اجتهاد بود، نه مصالحه با جریان‌های الحادی. 
ادعای تحول رفتاری امام(ره) پس از انقلاب («آغاز حذف‌ها») نیز دروغی آشکار است. سیره عملی ایشان از آغاز مبارزات تا تشکیل حکومت، بر پایه ثبات اصولی «جهاد در برابر استکبار» و «حفظ حریم اسلام» استوار بود. همان خط‌سیری که از میرزای شیرازی و شیخ فضل‌ا... نوری تا مدرس ادامه یافت و در دوران امام(ره) با تاسیس حکومت اسلامی به اوج رسید. ایشان حتی یک قدم از اصول «نه شرقی، نه غربی» عدول نکردند. تقلیل این مسیر الهی به «تقلب برای قبضه قدرت»، نشانگر ذهنیت ماکیاولیستی نویسنده است که می‌کوشد امام (ره)  را در قالب رهبری قدرت‌طلب تحریف کند. 
اهداف از ابتدا مشخص بود: وحدت عملی برای مقاومت در برابر دشمن غارتگری که در پی نفی استقلال ایران، تجزیه سرزمینی، تحمیل سلطه‌گری، چپاول منابع و ایجاد وابستگی بود. اگر گروه‌های معارض مانند توده‌ای‌ها و چریک‌های فدایی خلق، صادقانه عمل می‌کردند و دغدغه میهن‌دوستی داشتند، همکاری در این مسیر ممکن می‌شد. اساس اتحاد، مقاومت مشترک برای حفظ آزادی ایران از چنگال بردگی شرق و غرب، ساختن کشوری مستقل، پیشرفت علم و فناوری بر پایه خوداتکایی، گسترش عدالت اجتماعی، استقرار نظام مردم‌سالاری دینی، و بهبود حقوق مردم بر مبنای قوانین اسلام بود. 
اما در عمل، این گروه‌ها با محاربه نظری و عملی علیه نظام جمهوری اسلامی، نه تنها مانعی جدی در مسیر تحقق این آرمان‌ها شدند، بلکه خود را از جریان اصلی مبارزه برای استقلال و عدالت حذف کردند. آنان با پیمان‌شکنی، خشونت، و توهم دستیابی به قدرت از طریق زورگویی، راه خیانت را در پیش گرفتند. ادعای حزب توده در پیروی از امام(ره) در حالی مطرح می‌شد که در عمل، به ابزاری برای نفوذ و جاسوسی به نفع بیگانگان تبدیل شده بود. حتی تلاش آنان برای توجیه حضور خود تحت لوای «وحدت اسلامی» -  با استناد به اشعار کسرایی و شعارهای عدالت‌خواهانه -  تنها نقابی بود برای پوشاندن اهدافی مغایر با اسلام ناب: تصاحب انقلاب با ایدئولوژی‌های مارکسیستی یا لیبرال! این خواسته‌ای نامعقول و دور از منطق بود، چراکه امام(ره) هرگز اجازه نمی‌داد انقلاب اسلامی -  که برآمده از خون شهدا و خواست اکثریت بود -  به دست جریان‌های الحادی و وابسته بیفتد. 
آیا می‌توان از رهبر عزت‌مند نهضت اسلامی - که با اتکا به علم الهی وپشتیبانی اکثریت قاطع ملت، پرچمدار مبارزه با استکبار بود -  انتظار داشت هدایت کشور را به دست اقلیتی ناچیز، وابسته به شرق و غرب، وهمسو با جریان‌های کفر و نفاق بسپارد؟ هرگز! امام خمینی(ره) نه‌تنها مسیر خود را تغییر نداد، بلکه مخالفان ذات انقلاب، با نقض پیمانهای‌شان، ماهیت واقعی خود را آشکار کردند. این گروه‌ها - از حزب توده وسازمان مجاهدین خلق تا جریان‌های تجزیه‌طلب در کردستان، خوزستان و ترکمن‌صحرا -  از ابتدا نه در پی اتحاد، بلکه در فکر برافراشتن پرچم ایدئولوژی‌های وارداتی و فروپاشی نظام برآمده از خون شهدا بودند. 
برخی با جاسوسی برای ابرقدرت‌هایی چون شوروی، برخی با شورش‌های مسلحانه و ترورهای وحشیانه (مانند انفجار حزب جمهوری اسلامی و ترور شهیدان رجایی و باهنر)، و عده‌ای با تبلیغ لیبرالیسم غربی زیر نقاب روشنفکری، بی‌وقفه علیه آرمان‌های اصیل انقلاب صف‌آرایی کردند. در‌حالی که فرزندان شریف این ملت -  از اندیشمندانی چون مطهری و بهشتی تا رزمندگان گمنام جبهه‌ها -  جانشان را نثار حفظ اسلام و ایران می‌کردند، این جریان‌های برانداز، حتی در بحبوحه دفاع مقدس، با همدستی دشمنان خارجی، به جنگ داخلی دامن زدند. 
از «نهضت آزادی» با گسست به‌ظاهر معقولش تا سازمان منافقین با جنایات بی‌سابقه‌اش، همه در یک نقطه مشترک بودند: تلاش برای مصادره انقلاب مردمی و جایگزینی اسلام ناب با مکاتب الحادی. آیا پذیرش این خیانت -  آن هم از سوی گروه‌هایی با چند‌صد هوادار -  در قاموس مردمی که با میلیون‌ها رای به جمهوری اسلامی «آری» گفتند، جایگاهی داشت؟
گروه‌های معدودی با چند‌صد هوادار - که با طمع نابودی روح انقلاب اسلامی، ظاهرا به پیمان جمهوری اسلامی پیوستند - از همان آغاز، نیات پنهان نفوذ و مصادره انقلاب را در سر می‌پروراندند.این جریانهاکه حتی دو درصد ازجمعیت رانیز نمایندگی نمی‌کردند، نه‌تنها به قانون اساسی رای ندادند، بلکه با تجاهل رای ۹۸ درصدی مردم، ادعای دموکراسی‌خواهی را بهانه فعالیت‌های براندازانه کردند. آنان با برداشت‌های سوبژکتیو و غیرعقلانی، انتظار داشتند نظام انقلابی -  که برآمده از خون میلیون‌ها شهید بود -  به آنان در تحقق اهدافی همچون تسلیم ایران به «شیطان بزرگ»(آمریکا) یا هم‌پیمانی با شوروی و خلع ید از حاکمیت مردمی یاری رساند!
این گروه‌ها - ازنهضت آزادی ومجاهدین خلق تا جریان‌های تجزیه‌طلب کرد،خوزستانی و بلوچ - با توسل به روش‌های غیرقانونی، ترور، فریبکاری و تشکیل میلیشیای مسلح، به جنگ داخلی در مناطق مرزی دامن زدند. همدستی برخی با سازمان‌های جاسوسی مانند سیا یا احزاب کمونیستی وابسته به شرق (مانند حزب توده)، ماهیت ضداستقلال آنان را آشکار می‌کرد. حتی در اوج دفاع مقدس، شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» سر دادند و با اغوای جوانان، به جنگل‌های شمال و کوهستانهای غرب پناه بردند. 
جریان‌هایی چون «فرقان»، «بنی‌صدر»، «کومله»، «منافقین»، «وهابی‌های بلوچ» و دیگر گروه‌های لیبرال-کمونیست، با وجود تفاوت‌های ظاهری، در یک نقطه مشترک بودند: تلاش برای جایگزینی اسلام ناب محمدی(ص) با ایدئولوژی‌های وارداتی. اینان - که عمدتا در حلقه‌های روشنفکری غربگرا یا دانشگاه‌های آلوده نفوذ داشتند - با رد امکان «وحدت شرافتمندانه»، خود را از بدنه ملت جدا کردند و با انتخاب مسیر خیانت، حذف شدند. 
اگر منظور این است که گروه‌های مخالف بتوانند با پنهان‌شدن زیر چتر انقلاب اسلامی، اهداف خود را پیش برده و با وجود تعداد ناچیز هواداران، بر رهبری بلامنازع امام خمینی(ره) و مسیر هدایت الهی انقلاب تاثیر منفی بگذارند، این تصور نه‌تنها خیالی واهی است، بلکه از درک نادرست ماهیت حکومت اسلامی نشات می‌گیرد. پرسش اساسی اینجاست: آیا امام خمینی(ره) - که پرچمدار مبارزه با کفر و نفاق بود - می‌توانست به جریان‌هایی که نفس وجودشان در تعارض با اصول اسلام ناب محمدی(ص) قرار داشت، مجوز فعالیت بدهد؟
تنها شرط عقلانی برای حضور این گروه‌ها در جامعه اسلامی، پذیرش چارچوب‌های قانونی و عدم تلاش برای سرنگونی نظام بود اما عملکرد آنان - از سازمان مجاهدین خلق و حزب توده تا جریان‌های تجزیه‌طلب - نشان داد که به‌جای فعالیت سیاسی سالم، راه ترور، شورش مسلحانه و همکاری با قدرت‌های خارجی (مانند حمایت شوروی از کومله یا همدستی منافقین با صدام) را برگزیدند. اسناد منتشرشده در نشریات خود این گروه‌ها - از «فدایی» تا «راه کارگر» - گواهی روشن بر برنامه‌ریزی آنان برای نابودی نظام از همان ماه‌های اولیه انقلاب است. 
ادعای «قبضه قدرت توسط امام خمینی(ره)» و «آغاز حذف‌ها» نه‌تنها تحریفی تاریخی است بلکه با منطق حقوقی هر جامعه مبتنی بر قانون در تناقض است. آیا در هیچ کشوری به گروه‌هایی که آشکارا شعار سرنگونی نظام را سر می‌دهند و به اسلحه متوسل می‌شوند، اجازه فعالیت داده می‌شود؟ طبیعی است که چنین اقداماتی - آن‌هم در شرایط بحرانی پس از انقلاب - با واکنش قاطع قانونی روبه‌رو شود. 
این روایت‌سازی‌های وارونه که با سوءاستفاده از گذر زمان و فراموشی تاریخی صورت می‌گیرد، بیشتر شبیه نمایش شعبده‌بازهایی است که می‌کوشد خون شهدای حزب جمهوری اسلامی، ترورهای فجیع سال ۶۰ و جنایات منافقین در دفاع‌مقدس را زیر انبوهی از الفاظ فریبنده پنهان کند. حقیقت آن است که این جریان‌ها - با وجود تفاوت‌های ظاهری - در یک نقطه مشترک بودند: تلاش برای مصادره انقلابی که هزینه آن را ملتی با فداکاری میلیون‌ها شهید پرداخته بود. 
تصویرسازی مخالفان از امام خمینی(ره) به مثابه «پادشاهی مردم‌فریب» که حتی قانون اساسی مورد تاییدش را ابزاری برای تثبیت قدرت می‌داند، نه‌تنها تحریفی آشکار از واقعیت است بلکه نشانگر بی‌خبری عمدی از فرآیند تدوین این سند تاریخی است. قانون اساسی جمهوری اسلامی - که با مشارکت برجسته‌ترین فقهای زمان و رای قاطع ۹۸ درصدی مردم به‌تصویب رسید - تجلی گفتمان «مردم‌سالاری دینی» و تلفیق حکمت اسلامی با خواست ملی بود. این سند، حاصل کوشش شاگردان مکتب امام(ره) - از شهید بهشتی تا آیت‌ا...‌طالقانی - برای بنیان‌نهادن نظامی برآمده ازقرآن وعترت، و درتقابل کامل باالگوهای لیبرال غربزده یا سوسیالیستی شرق‌مآب است. 
ادعای «نقض قانون اساسی توسط امام» نیز دروغی شیطانی است. امام(ره) با وجود اختیارات گسترده براساس اصل ۱۱۰، همواره بر حاکمیت رای مردم و نظارت خبرگان تاکید داشتند. حتی درمواردی مانند انتخابات نخستین دوره مجلس، با وجود نگرانی از حضور جریان‌های انحرافی، به‌رای ملت احترام گذاشتند. این در‌حالی است که مخالفان - از روشنفکران غربگرا تا گروه‌های تروریستی - طی ۴۵ سال، بی‌وقفه کوشیدند با تحریف مفاد اسلامی قانون اساسی (مانند حذف اصل ولایت فقیه یا تضعیف جایگاه اقتصاد مقاومتی)، آن را به ابزاری برای نفوذ ایدئولوژی‌های بیگانه تبدیل کنند. 
پروژه امروزجریان‌هایی چون«رنانی»وهمفکرانش، احیای همان توطئه قدیمی بانقاب نواست:تقلیل امام(ره) به رهبری «اقتدارگرا» که گویا با «کاریزمای اغواگرانه» مانع تحقق دموکراسی شد! این روایت وارونه، خون شهیدان مجلس، ترورهای منافقین در سال ۶۰، و تلاشهای نافرجام گروهک‌های تجزیه‌طلب را نادیده می‌گیرد. آیا می‌توان پذیرفت کشوری که در آستانه فروپاشی توسط دشمنان داخلی و خارجی بود، بدون اتکا به رهبری قاطع امام(ره)، به ثبات و امنیت کنونی می‌رسید؟
دفاع از میراث امام خمینی(ره) امروز به‌مثابه جبهه‌های برای حفظ استقلال، عدالت و هویت اسلامی ایران است. هرگونه سکوت در برابر این تحریف‌ها، خیانت به خون شهدایی است که آرمان «نه‌شرقی، نه‌غربی» را با جان خود خریدند. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها