به دو یا چند زبان صحبتکردن کودک برای والدین دستاورد فوقالعادهای است که برخی از ما با تلاش زیاد به آن رسیدهایم یا هنوز آن را در سر داریم و تلاش میکنیم این آرزو را برای فرزندانمان محقق نماییم. اگرچه یادگیری زبان دوم یک مهارت ارزشمند در دنیای بههمپیوسته امروزی بهویژه برای کودکان است که بهنوعی یک سرمایهگذاری ارزشمند برای آینده آنها نیز محسوب میشود و تاثیرات مثبت آن را در آینده کودک نمیتوان نادیده گرفت، اما همین مهارت ارزشمند اگر بدون توجه به برخی فاکتورها و معیارها انجام شود، نهتنها چراغی را در آینده کودک روشن نمیکند، بلکه به واکنشهای تکراری و وسواسی ــ اجباری در کودک تبدیل میشود و بزرگسالی آن را با نقاط تاریک و کوری مواجه میکند.برای بررسی این موضوع و اطلاع از فاکتورهای مهم در یادگیری زبان دوم کودکان با دکتر صدیقه بزازان، روانشناس و مدرس دانشگاه به گفتوگو پرداختهایم.
بهترین سن یادگیری زبان دوم در کودکان چه سنی است؟
در مورد بهترین سن یادگیری زبان دوم کودکان یک اتفاقنظر واحد در بین روانشناسان وجود ندارد، زیرا این موضوع به فاکتورهای مختلفی مرتبط است. یکی از این فاکتورها جنسیت کودک است، چراکه توانایی کلامی در بین دختر و پسرها متفاوت است و بهطور میانگین هوش کلامی دخترها از پسرها بیشتر است. همین موضوع، یعنی هوش کلامی نیز بهصورت ژنتیکی متفاوت است و پتانسیل آن در افراد فرق میکند. برخی کودکان ذاتا دیر به حرف میآیند که بهویژه در پسرها این مسأله بیشتر است. بنابراین علیرغم اینکه در گذشته عنوان میشد بهترین سن یادگیری زبان دوم در کودکان پنج تا هفت سال است اما درحالحاضر هیچ تجمع آرایی در این مورد وجود ندارد. یکی دیگر از فاکتورهای مورد توجه در تشخیص آمادگی کودک برای یادگیری زبان دوم، میزان دقت و تمرکز آن است. مثلا برخی کودکان مبتلا به ADHD (اختلال بیشفعالی) در این زمینه مشکل دارند و یک مقدار دقت و توجه آنها کمتر است، چراکه اولین پروسه برای یادگیری زبان شنیدن و درک است یعنی تطابق آنچه میشنویم با آنچه میبینیم. همچنین اینکه ما چقدر به فرزندمان اجازه پرورش آن استعداد را میدهیم.
آیا ویژگیهای ذاتی هم در یادگیری کودکان دخیل است؟
قطعا. یکی از موضوعاتی که ما در بحثهای شخصیتی بررسی میکنیم، سرشت و خلقوخوی فرد است، چراکه بچهها از این نظر با هم متفاوت هستند. برخی کودکان اضطراب صفتی دارند، یعنی دندانقروچه میکنند یا ناخنشان را میجوند. وقتی ما میبینیم که فرزندمان چنین اضطرابی دارد و آن را با یک چالش جدید مثل یادگیری زبان دوم مواجه میکنیم زمینه تشدید مشکل را فراهم کردهایم. تبعات این بیتوجهی آن است که واکنشهای تکراری و وسواسی ــ اجباری کودک بیشتر میشود و دیگر در قبال یادگیری هر چیز جدیدی واکنش نشان میدهد یا به شیوههایی مثل لجبازی، انزوا از گروه همسالان و... بروز مییابد. اینها همه پیامدهای آمادهنبودن ظرفیت شخصیتی کودک برای مواجهه با نوآوری در زندگی است.
یعنی نهتنها سودی ندارد، بلکه به ضرر کودک هم میشود؟
بله. متاسفانه اشتباهی که معمولا والدین در پرورش فرزندان خود انجام میدهند این است که خواستههایی که خودشان در دوره رشد میخواستهاند و از آن محروم بودهاند را برای فرزندشان اجرا میکنند و دیگری اینکه در مقایسهگری با والدین و خانوادههای دیگر این کارها را انجام میدهند. والدین باید قبل از هر چیزی به این پرسش پاسخ دهند که آیا ما در روش والدگریمان میخواهیم مانند یک کشاورز نهالی را پرورش دهیم یا میخواهیم مانند یک نجار محصولی را تولید کنیم؟
فضای مجازی و القائات ناشی از آن چقدر بر این رویکرد اثر داشته است؟
متاسفانه این روزها ما بهصورت ناهوشیار در زندگی عمل میکنیم. درواقع وقتی شما وقتی وارد دنیای مجازی میشوید و ساعتها از وقتتان را صرف آن میکنید، دچار اضطراب وحس عقبماندن میشوید. این حس عقبماندن برای والدین نیز تولید اضطراب میکند. بر همین اساس آنها تصورمیکنند اگرفرزندشان فلان آموزش را نبیند، در آینده از دیگران عقبمیماند و به چنین رویکردهایی رومیآورند. این درحالیاست که وظیفه یک والد آن است که استعدادهای فرزندش را کشف کند و بعد آن را پرورش دهد. یکی از نشانههای اینکه کودک در یک حوزه استعداد دارد این است: ۱. نسبت به آن اشتیاق دارد و ۲. پیشرفت آن در هر مرحله قابل ملاحظه است.