از پلههای سالن نمایش که پایین میروم، پفک و تخمه است که زیر کفشم پرس میشود. یک جا پیدا میکنم. بین همهمه داوران نوجوان جشنواره و با ۱۰ دقیقه دیرکرد مینشینم به دیدن فیلم. در فهرست اکرانها فیلم مختص نوجوان است، اما چشمم که میخورد به بازیگران کمسنوسالش اولین نمره منفی را گوشه ذهنم روبهروی اسم فیلم میگذارم.
فیلمی که برای نوجوان مناسب نیست
اوایلش خیلی برایم عجیب نیست. رضا بابک، یکی از بازیگران قدیمی و سنوسالدار سینما و تلویزیون نقش یک پدربزرگ دوستداشتنی و محبوب را دارد که نوههایش جانشان برایش در میرود. یک خانواده کمجمعیت اصفهانی که دور هم جمع شدند که عقلشان را روی هم بگذارند تا برای پدرشان تصمیم جدی بگیرند. او را بفرستند خانه سالمندان یا برایش پرستار پیدا کنند. تا اینجای کار سوژه، یک ایده تکراری اما با دایره لغات امروزی کودک و نوجوان است. استفاده از لغاتی مثل «فن» به معنی طرفدار که از نظر من زورچپانی در فیلمنامه آمده تا بگوید ما ادبیات صحبتکردن نسل امروز را خوب بلدیم؛ اما نوع ساخت و پرداخت و نقشپردازی و موزیکالبودن فیلم داد میزند «هرچی تو بگی» هرچه باشد فیلم نوجوان نیست.
موضوع محرمیت و برخورد نوجوان امروزی
چند دقیقه اول میگذرد و میرسد به پیداکردن پرستار یا به قول خودشان یک همدم برای پدربزرگ متمکن و به قول خودمان پولدار داستان آنهم با دریافت حقوق به دلار وصف طولانی خانمهای مختلف دریکی از کوچههای قدیمی اصفهان برای انتخابشدن.آدمهای مختلفی روبهروی رضا بابک مینشینند اما قصه از آنجایی برای من غیرقابل تحمل میشود که یکی از خانمهایی که برای پرستاری وارد خانه قدیمی و زیبای خانواده شده و سن بالایی دارد به رضا بابک میگوید: محرمت هم میشوم! همدمت هم میشوم و... . باخودم دودوتا چهارتا میکنم و سن بچههایی که این لحظات را نگاه میکنند محاسبه میکنم نمیتوانم بپذیرم نوجوان حوالی ۱۶ سال درک درستی از محرمیت داشته باشد.
آرایش غلیظ و لوندی برای کودکان و نوجوانان؟
فهم مختصات ذهنی فیلمنامهنویس و کارگردان در بازگوکردن چنین مسألهای برایم سنگین است، اما وقتی سنگینتر میشود که نعیمه نظامدوست با چتریهای بلوند و آرایش غلیظ در حال لوندی برای رضا بابک است و دل میدهد و قلوه میگیرد و بازخورد داوران نوجوان داخل سالن سوت و کف و دست است و نسبتدادن صفات زشت به زن قصه و روابط این دو. دلم میخواهد اینجای داستان هم رضا بابک، نعیمه نظامدوست را هم قبول نکند و شاخصه مقبولیت یک زن را حتی فارغ از اینکه ایرانی و مسلمان است به رژ قرمز و لباسهای مکش مرگ ما گره نزند.
تکیهکلامهای اروتیک
اما داستان هیچوقت آنطور که ما دوست داریم رقم نمیخورد. حالا پدربزرگ همدم چتری بلوندش را پیدا و بهخاطرش موهای سفیدش را رنگ کرده و به قول بچههایی که در سالن نظراتشان را داد میزدند در چندشآورترین حالت ممکن موهایش را هم رنگ مشکی پرکلاغی کرده است تا او خوشش بیاید و مدام با حالت اغراقآمیزی قربانصدقه هم میروند تا فضای فیلم بیش از پیش با تکیهکلامهای زنندهشان اروتیکتر شود.شرمم میآید که با بچهها نشستهام فیلمی میبینم که بیشتر از اینکه مخاطبش کودک باشد، کودک را دستاویز کرده برای ساخت فیلم و گاهی نوهها را نشان میدهد برای اینکه فضا تغییرکند.
گره شل داستانی
داستان پیش میرود تا روز عروسی این دو. فرزندان رضا بابک هم از این جریان ناراضیاند که بهناگاه پدربزرگ گم میشود و نوهها هم که دلشوره ازدستدادن بازیهای کودکانه با او را داشتند گویا دزدیده و ناپدید و فرزندان و عروس ماجرا درگیر پیداکردنشان میشوند و بینشان اختلاف بالا میگیرد. در آخر فیلم که بچهها به خانه برگشتهاند و خانوادههایشان خیالشان راحت شده نظامدوست را با ظاهری موجه میبینیم که در غیاب بابک راز بهچالشکشیدن فرزندان توسط پدربزرگ را همراه با نوهها برملا میکند و به فرزندان بابک میگوید: من و هرکه این چند روز دیدهاید شاگردان تئاتر پدرتان بودهایم و پدرتان از این روابط منفعتطلبانه بینتان ناراحت است و میخواهد نهفقط به واسطه ارث و میراث، بلکه همیشه دور هم باشیم. همین!
کارگردانان، روانشناسی کودک میدانند!
کل داستان همین بود! یک تکخطی کلیشهای با پرداختی بزرگسالانه و دور از تناسبات سنی کودکونوجوان که به زور خواسته است نوهها را در داستان کنشگر و مهم نشان دهد درحالیکه با حذف آنان به بدنه اصلی داستان به زعم من ضربهای وارد نمیشد هیچ، بهتر هم میشد.سؤال بزرگم اما این است که در طول نوشتن و کارگردانی این فیلم اصلا با روانشناس کودک و نوجوان درباره نحوه پرداخت و نشاندادن حد و حدود یک رابطه زناشویی و شوخیها و مطالب جنسی اصلا مشورتی اتفاق افتادهاست تا یک نفر پیدا شود بگوید این فیلم چقدر میتواند به نظام تربیتی و فکری و بنیانی یک کودک یا نوجوان ضربه بزند یا خیر!
دوران سینمای گلخانهای تمام شده!
فیلم سینمایی هرچی توبگی! به نویسندگی و کارگردانی مرتضی آتشزمزم یکی از آثار مسابقه فیلمهای بلند داستانی سیوششمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکانونوجوان اصفهان بود که در گونه نوجوان ساخته شده است.آتشزمزم سال گذشته با فیلم «قهرمان من» در سیوپنجمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان ونوجوانان حضور داشت و دو پروانه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را از این رویداد سینمایی دریافت کرد و در چهار بخش نیز کاندیدای دریافت جایزه بود که همین اتفاق موجب شد تا به دعوت بنیاد فارابی، هر چی تو بگی! را با همکاری این سازمان بسازد. فیلمی که با توجه با همکاری فارابی که خود مجری برگزاری این جشنواره است آنقدر از لحاظ کیفی و محتوایی پایین بوده که حتی نتوانست در میان نامزدهای جشنواره سیوششم قرار بگیرد. این موضوع نشانگر آن است که دوران سینمای گلخانهای و حمایت مالی از کارگردانان نمیتواند تضمینکننده ساخت آثار درخور و بامحتوا برای نسل آینده کشور شود. اینکه برای فیلم سینمایی هر چی تو بگی! همه چیز مهیا شود؛ از سرمایهگذاری بنیاد فارابی و در اختیار قرار دادن خانه تاریخی سرتیپ سدهی که مربوط به دوره قاجار برای لوکیشن این فیلم تا حتی بهنظمدرآوردن دیالوگهای فیلم توسط عبدالجبار کاکایی و بازی بازیگران حرفهای و دغدغهمند سینمای کودک و نوجوان، نمیتواند متضمن اثری قابل توجه برای سینمای کودک و نوجوان شود.