همچنین تاریخهای رحلت دختر پیامبر (ص)، ابهامهایی مانند دوگانگی در ماده تاریخ پایان صفر و ایام فاطمیه، عید آغاز محرم و نسبتش با امویان و عاشورا و... را در گفتگو با دکتر سعید طاووسی، از چهرههای برنامههای تاریخی رادیو و تلویزیون، دانشآموخته دکترای تاریخ اسلام از دانشگاه تهران و عضو هیات علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی و شیعهشناسی دانشکده الهیات و معارف اسلامی بررسی شدهاند.
در تاریخ صدر اسلام شاهدیم که دو ماده تاریخ برای یک واقعه مهم روایت شده مثل رحلت پیامبر؛ چگونه میشود زمان واقعی رخداد را روشن کرد؟
برخی صاحبنظران و بزرگان به شیوهای غیررسمی همچنان آغاز سال هجری را از ربیعالاول میشمردند و همین اختلافنظر، پیامدهایی داشت؛ مثلا در برخی منابع، رخداد عاشورا در سال ۶۰ گزارش شده، با اینکه هیچ اختلافی در تاریخ رخداد عاشورا یعنی سال ۶۱ هجری وجود ندارد، ولی چرایی این اختلاف درباره واقعه و دادهای اینچنین متواتر و یقینی، بهخاطر همان اختلاف در آغاز سال است. مثلا در ماهشماری برمبنای سال ربیعی میبینیم که ماه محرم و روز عاشورا در توالی تقویمی در آخر سال ۶۰ هجری قرار میگیرد.
همین اختلاف ماهشماری (=تقویم ربیعی یا محرمی) درباره وقایع تاریخی مهمی همانند شهادت زید ابن علی قابل ذکر است، زیرا ابتدای صفر سال ۱۲۱ و ۱۲۲ یادشده در حالی که تاریخ ۱۲۲ درست است.
اما معتقدم باید روایت اثر در چهارچوبهای کلی و قالب جزئیات منطبق بر تاریخ باشد و در جاهایی که تاریخ ساکت است خیالپردازی درست و زیبا انجام داده شود و از روایاتی استفاده کنند که صحت تاریخی دارند. متاسفانه پیامبر اکرم (ص) در کشور ما غریب است و آثار در مورد ایشان کم نوشته میشود.
«عید راس السنه هجریه» یا جشن آغاز سال هجری در اول محرم از آیینهایی است که امویان رواج دادند و بجا نهادند. گزارشی از جشن گرفتن سالانه در آغاز محرم نه در جاهلیت نه دوران پیامبر یا خلفا نداریم. گزارشهای کوشش امویان و جانشینان و همگرایان آنها برای فروپوشاندن نور فروزان کربلا در تاریخ فراوان است، آیا همین عید محرمی از آن جمله است؟
سال در گاهشماری حجاز جاهلی از محرم آغاز میشد سپس هجرت تاریخساز پیامبراعظم، بنیاد ماهشماری و گزارشگریهای تاریخی شد. مثلا در کتابهای سیره میخوانیم: در پنجمین ماه «پس از هجرت» یا در سیامین ماه «پس از هجرت» چنان و چنین شد.
در دوران خلیفه دوم با دگرگونشدن اوضاع و پیچیدگی شرایط به نسبت روزگار پیامبر همچنین گسترش ارتباطها بهخاطر فتوحات و گستردگی قلمرو اسلامیان، بیگمان دیوانسالاری روزآمد و نوین و بیسابقهای برای اداره حکومت نیاز بود، لذا خلیفه دوم برآن شد که دیوانسالاری ایرانیان را وام بگیرد.
در این میان، یکی از کارهایی که با مشورت امام علی (ع) از سوی خلیفه دوم پیگیری شد، همین اصلاح تقویم بود که هجرت پیامبر (یکم ربیعالاول) را پایه (گاهانباری=) تقویم قراردادند و تقویم هجری رسما تثبیت شد و از آن پس، مبنای سالشماری (هجری) از هجرت پیامبر شمرده شد.
در این باره ناسازگاری ویژهای پیش آمد یعنی گروهی میگفتند آغاز سال بایستی زمان هجرت پیامبر یعنی یکم ربیعالاول باشد، اما برخی دیگر همان مبنای گاهشماری جاهلی یعنی اول محرم را همچنان آغاز سال قلمداد میکردند که البته خلیفه دوم از دیدگاه دومی حمایت میکرد. به عبارت روشنتر: نخستین محرم از سال هجرت پیامبر اعظم (ص) مبنای ماهشماری و گاهشماری هجری شد که تاکنون نیز ادامه دارد.
اما درباره «جشن آغاز سال هجری» در فرهنگ عربی؟
باید تاکید کرد هیچ یادواره و آیینی برپا نمیشده (چه عیدهای سنتی و پیشینی چه عیدهای اسلامی) که با آغاز سال ربط و پیوستی نداشته باشد. در پژوهشهایم نیز به برپایی چنین جشن و جشنوارهای برخورد نکردهام که ملهم از نوروز ایرانیان و تاثیرگرفته از این آیین ایرانی باشد. حتی در دوران عباسی که نوروز ایرانیان پاس داشته میشد، بنا به پژوهشهایی از جمله نگره استادم آقای رسول جعفریان روشن شده منظور از نوروز در آن زمان همان جشن بزرگ مهرگان ایرانیان است (که هنوز هم فستیوال و جشن را عربها مهرجان مینامند) و نوروز مشهوری نبوده که از یکم فروردین یا آغاز فروردین (بخاطر پنجه تنتره) جشن گرفته میشده.
سخن این است که در جهان عربی بهویژه در سدههای نخستین اسلامی هیچ جشنی در آغاز سال برپا نمیشده نه با برداشت از جشن آغاز سال ایرانیان (نوروز) نه کریسمس (آغاز سال مسیحی).
به نظر من این جشنهایی که کشورهای عربی در آغاز سال برپا میکنند تحت تاثیر گسترش مدرنیته و مدرنیزم است، چون فرآیند مدرنیزم به گونهای است که تمام مسایل کشور با آن همگرا میشود و نتایجش بر همه ابعاد زندگی تاثیر میگذارد نه فقط بر باورها یا مناسبتهای مذهبی.
روشن است که آغاز سال بخودی خود، یک آغاز دوباره است چه شما باور ایمانی و اعتقاد آسمانی داشته باشید چه نداشته باشید! عموما این آغاز نوزایی زندگی را فرخنده میدانند. اما در میان مللی که محرم را ماه آغاز سال میشمارند، این خوششگون شمردن و تبریکگفتن به یکدیگر و...، امری مدرن و از پدیدههای مدرنیزم تلقی میشود وگرنه در فرهنگ اسلامیان همانگونه که ابوالمعانی و خلاقالمعانی میرزا بیدل دهلوی (ره) فرموده: «جهان، خونریز بنیاد است هشدار! / سرِ سال از محرم آفریدند»؛ یعنی فضای تبریک و فرخندهشماری محرم هرگز سابقه پیشینی ندارد.
البته از تاثیرات مدرنیزاسیون جهانی همین تعطیلی آدینه است و در طول تاریخ در فرهنگ اسلامیان نیازی به چنین رسمی نبوده حتی در آیه شریفه۱۰ سوره مبارکه جمعه سفارش میفرماید پس از نماز آدینه به کار بپردازید و برای بازرگانی و روزیجویی بکوشید یعنی آدینه هم سر کارشان بودند.
اما ناگزیریهای زندگی مدرن و فشردگی برنامهها و سرعت کاروکوششها براستی انسان امروزی را ناچار از خالی کردن یک روز ساخته که در این راستا اقوام مختلف برای روز تعطیل، همان روزی را تعطیل اعلام کردند که از پیش برای عبادت درنظرگرفته میشد.
در آغاز انقلاب نیز بحثهایی در حاشیه همین تعطیلی آدینه پیشآمد (زیرا در فرهنگ اسلامی، فراغت در جمعه/آدینه به معنای تعطیلی نبود بلکه ایجاد فراغت برای انجام عبادتهای ویژه این روز بوده) شهیدبهشتی (ره) در این باره فرمودند: تعطیلی یک روز در هفته از مسلمات همه ملتهای جهان است اگر آدینه را تعطیل نکنیم پس چه روزی را...؟
پس در کشورهای عربی، جشن آغاز سال، سابقه تاریخی ندارد و هنوز هم جدی و فراگیر نشده و سوری یا در حد تشریفات دولتی است. مثلا یکم محرم در مراکش جشن گرفته نمیشود بلکه دهم محرم جشن میگیرند و روز عاشورا مهمترین عید این کشور است. البته خاطرنشان میشود که این جشن نه به دلیل شهادت امام حسین (ع) بلکه از رسوبگذاریهای تاریخی همان دولت اموی اندلس است. میدانیم که تفکرات اموی در روند تاریخ پوستاندازی کرده و این جشن مراکشی نیز دیگر معنای آیینی یا شادمانی به دلیل شهادت خامس آلکساء (ع) را ندارد.
در روزگار ما، چه در مراکش چه در کشورهایی که چنین رویکردهایی دارند (یعنی برخی کشورهای آفریقایی که جشن تمخریت اموی را برپا میکنند و روز عاشورا را جشن میگیرند) روز عاشورا بهویژه از سوی صوفیان و اهل طریقت و مراکز اسلامی، «روز احسان» شمرده میشود و آنها به تأسی از امامحسین (ع) نکوکاری میکنند و به پاس دیگر اسلامیان در جهان سنی و شیعه که عاشورا عزادارند، به مستمندان کمک میرسانند. دراینباره تبلیغهایی پسندیده برای جایگزینی این شادمانی با نکوکاری انجام میشود.
درباره حضرت علیبنالحسین (ع) که از سوی کتب به اکبر ملقب شدهاند روشنگری میفرمایید؟ سنوسال، ازدواج، ویژگیها و....
پسر ارشد حضرت سیدالشهدا (ع)، حضرت علیبنالحسین (اکبر) (ع) بنا به پژوهشهای بنده در عاشورا ۳۰ ساله بودند. ایشان سال ۳۰ هجری متولد شدهاند. درواقع همسر و فرزند داشتهاند. استبعادی ندارد که این موضوع را نپذیریم. در ستایش ایشان پیش از عاشورا اشعاری سروده شده (چنآنکه شما قائلید)، زیرا از ایشان ستایشها شده و محل توجه بسیار بودهاند. انسان بزرگی بودند. مادرشان از قبیله ثقیف و پدرشان بزرگ بنیهاشم با آن بیشمار فضیلتها. مادربزرگ مادری حضرتش از بنیامیه بود که حتی خاندان اموی در ستایش ایشان میگفتند: علیبنالحسین (اکبر) شرافت بنیهاشم و ثقیف و بنیامیه را در خودشان گرد آوردهاند که همین پیوندها یکی از دلایلی بوده که بسیار مورد توجه باشند.
چرایی تب امامسجاد (ع) متاسفانه کمتر گفته شده که همین برداشتهایی ناروا و دور از شأن متعالی حضرتشان بهوجود آورده که شهید شریعتی نیز تلقی «امام بیمار» را نقد کرده.
امامسجاد (ع) بنا بر مشهور ۵ شعبان ۳۸ هجری، طلوع آفتاب وجودشان بوده (۲۳ سال)، اما بنده باور دارم ایشان در عاشورا ۲۸ سال داشتند و تولدشان سال ۳۳ بوده است (بنا به متن المعرفهوالتاریخ و نیز پژوهش مرحوم علیاکبر غفاری). به گزارش احمدبنحنبل، در روزهای منتهی به عاشورا هنگام تمرین نظامی به زمین میخورند و دستشان را تکهای از زره پاره میکند و عفونت محل زخم باعث تب ایشان میشود. منابع شیعی عنوان «مبطون» را ذکر کردهاند و مبطون را شیخمفید «برونروی شدید» گرفته که بسیاری این برداشت را نادرست دانستهاند و روشن کردهاند که نوعی دلدرد شدید بوده که از پیامدهای چرک و ریم زخم همین درد شکم و تب شدید است.
و درباره افسانه «دوطفلان» شخصیتهای ارجمند مثلا مسلم و زینب و...؟
دوطفلان مسلم که بیگمان قصه است و بهنوعی رمانی تاریخی محسوب میشود. این داستان دوطفلان را حتی مرحوم شیخعباس قمی نپذیرفته با اینکه در نقل روایات چندان سختگیر نیست و شماری از دادههای قابل نقد را پذیرفته است.
اگر به ارزیابی روایت دوطفلان مسلم بپردازیم، به ویژگیهایی معارض با ساختار گزارشها و روایتهای تاریخی آن دوران میرسیم. نخست اینکه روایت را «دانای کل» نقل میکند. او در همهجا حاضر است و به هر رخدادی اشراف دارد. به عبارتی اگر دو برادر با یکدیگر زمزمهای دارند، راوی آگاه است، یا وقتی صاحبخانه و همسرش به مشورت مشغولند باز این راوی در متن ماجرا هست، یا از ذهنیت حاکم و تصمیمش آگاه است، درحالیکه در روایتهای تاریخی چنین فضاهایی مستقلند و سپس کنار هم چیده و سنجیده میشوند؛ و همین حضور یک آگاه در سراسر روایت بهروشنی گواه برساختهبودن این داستان است.
وانگهی، حضرتمسلم (ع) پسرانی رشید و برومند داشتند که در کربلا به میدان تاختند و فیض شهادت را دریافتند. تصور جوانبودن حضرتمسلم (ع) و البته بسیاری چهرهها و قهرمانان کربلا بهراستی جای تحلیل دارد که از کجاست و چرا چنین باور برساختهای رواج داده شده و تا جایی جاافتاده و پذیرفته شده (این جوان گرایی و قهرمان جوان دلایلی دارد که بگذریم.)
یا از دوطفلان زینب (س) در مجالس و تعزیهها یاد شده/ یاد میشد که گزارهای نادرست است. فرزندان بانو زینب (س) کمسن نبودند مثلا امکلثوم دختر عبدا... ابن جعفر ـ همسر سیده زینب (س) ـ برای یزید خواستگاری میشود. البته پسران بانو زینب (س) از این دختر بزرگتر (بالای ۲۰ سال) بودند و در کربلا شهید شدند. حضرت زینب (س) فقط یک فرزند نابالغ داشتند که به میدان نرفت و کشته نشد، بس که خردسال بود و تا جاییکه روشن است (عبدا... ابنجعفر بیش از ۲۰ فرزند پسر البته از کنیزانش داشته) نسل عبدا... ابنجعفر از طریق همین علی زینبی تا امروز هم ادامه یافته.
بانوان برگزیده حرم وحی از جمله سُکینه خاتون و فاطمه بنت حسین در کربلا (چنآنکه به ناروا مشهور شده) کمسن نبودهاند همچنین از مؤثران فرهیخته در دوران اسارت و از رهبران فرهنگی دوران خود بودهاند. انجمن ادبی بانوسُکینه با آن پرمخاطبی... یا بانو فاطمه بنت حسین با آن نسل انقلابی سلحشوری که پرورد و ازجمله، حماسه فَخ را رقم زدند و...؟
فاطمه بنتالحسین دختر ارشد امام (ع) بودند و مادرشان اماسحاق بودند که بسیار نورانی و زیبا و شبیه مادربزرگشان حضرت امابیها فاطمه زهرا (س) بودند.
درباره مادرشان گفته شده از زیباترین زنان عرب، اما از بداخلاقترین آنها (بهعبارتی حساس) بود. وی دختر طلحه و همسر امام مجتبی (ع) بودند که امام مجتبی (ع) به برادرشان هنگام شهادت سفارش میفرمایند پس از ایشان با اماسحاق وصلت کنند و حضرت سیدالشهدا (ع) این وصیت را بهجا میآورند.
اما زیبایی و نورانیت ذکرشده درباره حضرت فاطمه بنتالحسین بیشتر بهخاطر شباهتشان به مادربزرگ پدری یعنی بانوفاطمه دختر پیامبر اعظم (ص) بوده. در روایات آمده حسن مُثَنا که به خواستگاری میآید به عموی بزرگوارشان حضرت سیدالشهدا (ع) عرض میکند: فاطمه و سُکینه هر دو خوبند (بهعبارتی پیش از کربلا در سن ازدواج بودهاند)، اما شما هرکدام را که صلاح میدانید برای من درنظر بگیرید و حضرت میفرمایند: فاطمه را برای تو برگزیدم، چون بیشتر [از سُکینه]به مادرم (به فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر) شباهت دارد و چهرهاش مانند ماه میدرخشد.
از این فرموده، روشن میشود که ظاهر ایشان به مادربزرگشان رفته بوده. بانو سُکینه البته آمنه نام داشته و مادرشان بانو رَباب بود و این لقب را خودِ بانو رباب به دخترشان دادند. ایشان با عبدا... فرزند امام مجتبی (ع) عقد کرده بود و، چون عبدا... در کربلا به شهادت میرسد این عقد به پیوند نمیرسد.
لشکریان یزیدی بنا به نقلها ۲۵ و ۳۰ هزار گفته شده، اما عمرسعد ۵۰۰۰ و شمر ۴۰۰۰ لشکر داشته که بیشتر فعالیتها در نبرد عاشورا از لشکر شمر گزارش شده؟
این ۳۰ هزار نفر فقط اغراق نیست شاید اصل درستی داشته باشد، زیرا از امام سجاد (ع) داریم: اجتمعُ علینا ثلاثین ألف... ۳۰ هزار نفر ما را در میان گرفته و بر سر ما آمده بودند که همهشان برای تقربجویی به خدا خواهان ریختن خون پدرم بودند.
آمار ۳۰ هزار نفر به آن معنا نیست که همه در جنگ، کنشگر بودند بلکه کل نیروهای نظامی کوفه به این تعداد بوده به دیگر عبارت، هنگامی که حُر به امام میرسد، توضیح میدهد که گروهانی هزار نفره از یک لشکر چهارهزاری است که آن هم بخشی از نیروهایی است که آمارشان در منابع معتبر تا ۲۲ هزار لشکری یاد شده. درعینحال بررسیها نشان میدهد نیروهای کنشگر کربلا همان چهار تا ۵۰۰۰ نفر بودند که لزوما همهشان هم شمشیر نمیزدند یا تیراندازی نمیکردند و فقط منتظر بودند که نتیجه چه میشود (به نوعی سیاهی لشکر)! آمارهای دقیقی درباره لشکریان کنشگر البته در دست داریم؛ مثلا عمرو ابن حجاج زبیری با ۵۰۰ نفر فرمان داشت تا نهر علقمه را ببندد. میدانید که شاخابه اصلی رود فرات در ۳۵ کیلومتری کربلاست.
چرا طرف دشمن، کشتگان کمی داده؛ بگذریم از تحریفهای عوامانه که هر شهید در نبرد تن به تن از ۴۰ تا ۸۰ دشمن را از پا درآورده؟
افراد درگیر فاجعه کربلا با توجه به دادهها و گزارشهای تاریخی چهبسا به ۲۰۰۰ نفر هم نرسد و آن آمار هزاران نفری فقط سیاهی لشکر بودند. درباره تعداد کشتههای طرف مقابل (یعنی یزیدیان) بنا به منابع کهن، آماری ۸۸ نفری داده شده که به نظر بنده معقول است البته آمار کمشمار این تلفات دشمن با آن شجاعت ستایششده امامحسین (ع) و یارانش (که در منابع آمده) هیچ منافاتی ندارد.
آمار کمشمار کشتهشدگان دشمن به این دلیل بوده که [طرف یزیدی]برپایه اصول اولیه نبرد نمیجنگید که حتی در دوران جاهلی نیز پاس داشته میشد. دشمنان متاسفانه در روز عاشورا هر رسم، آیین و اصلی را زیر پا گذاشتند، همچنین رسوم منسوخشده جاهلیت را احیاکردند همانند مثلهکردن و سر بر نیزه زدن و....
آنها در رویاروییهای تنبهتن هنگامی که پیروزی یاران امام (ع) را دیدند، به هراس افتادند و نیروهای امام را برخلاف نحوههای مرسوم با تیراندازی یا سنگباران یا... به شهادت رساندند که تا پیش از ظهر (نبرد رسمی) آمار این شهدا به حدود ۵۰ نفر رسید.
عموما آیین جنگاوری چنین بوده که نخست، دو جنگاور از دو لشکر به میدان میآمدند و در رویارویی تنبه تن اگر یککدام بر دیگری پیروز میشد جنگ مغلوبه میشد و دو سپاه به هم میتاختند، اما اینکه یکی از لشکرها در گرماگرم رویارویی تنبهتن از دور به دشمناش تیراندازی کند، ناپسندیده و نامردی بهشمار میرفت و ننگ شمرده میشد.
از آنجاکه برخی تفاوتها در «مادهتاریخ» رنگوبوی مذهبی و فرقهای گرفته و حتی جایگاه تاریخی ندارد؛ برای خوانندگان روزنامه روشنگری میفرمایید؟
درباره مزار شیخکُلِینی گزارش نجاشی (احمدابنعلی؛ راوی مشهور و از بنیانگذاران رجال و شاگرد شیخ مفید) در سده پنجم داریم: مزار شیخ کلینی ناشناس شده و ازبینرفته با اینکه از رحلتش فقط یک سده گذشته و پیشترها استادم به زیارت مزارش میرفت «اما إندَرَس قبره» یعنی آرامگاهش با خاک یکسان شده.
هرچند مزار کنونی شیخ به تقریب، با دادههای تاریخی همگراست، اما راویان اهل سنتِ [جماعت]میگویند: اینجا قبر ابوعبدا... حارثابناسد محاسبی بصری از صوفیان [اهل سنت]نامی سدهسوم در بغداد که راوی احادیثی از ائمه همانند امامباقر (ع) ... است. (این اختلاف فرقهای درباره تربت ایشان در دورههای دستبهدستشدن قدرت میان سنی و شیعه حاشیههایی پدیدآورد...) میبینید که شماری از این اختلافها فرقهای است و ارج تاریخی ندارد.
دوشنبه روزی بود که پیامبر رحلت کرد
در این گفتگو از گاهشماری عربی و تقویم هجری همچنین تاثیرهایش بر گزارشهای تاریخی ابهامزدایی کردیم امادلیلهای آن اختلافها یکیدوتا نیست که در شمارهها و عددهای تاریخی پیش میآید و یککدام ازاین مولفهها همانا تصحیف است. [کاتبان در متنهای کهن گاهی نقطه نمیگذاشتند بهویژه بسیاری متنهای کهن چنیناند. مثلا ایام فاطمیه با دو ماده تاریخ ۷۵ و ۹۵ روایت شده که مشخصا بهخاطر دو واژه سبع و تسع است که خوانش دوگانه این کلمه بدون نقطهگذاری پیشآورده است. گفتیم که در بسیاری متنها کاتبان «نقطه و دندانه» نمیگذاشتند که همین آیین دبیری، بعدها با فراموششدن رسمهای حرفهای دبیران، محل اختلاف و اشتباه شده.
درباره وفات پیامبر ۲۸ صفر، ۲ و ۱۲ ربیع روایتشده شیعیان بر ۲۸ صفر و پیروان سنتِ [جماعت]بر ۱۲ ربیع تاکید دارند؛ اختلافی که بیشتر نوعی کشاکش مذهبی است نه تفاوت یا اختلاف تاریخی، زیرا با نگاه صرفا پژوهشگرانه و تاریخی اگر به این ماده تاریخ و ماجرا پرداخته میشد، بهسادگی رفع و رجوع میگردید، اما متاسفانه هیچ داعیه و خواستی برای حل این موضوع وجود ندارد.
درباره تاریخ درست و راستین وفات پیامبر ص، میدانیم که ایشان قطعا روز دوشنبه به دیدار حضرت دوست شتافتند و در خصوص «دوشنبهروز» رحلت هیچ اختلافی وجودندارد. در این میان، تنها ۲۸ صفر دوشنبه بوده و محاسبههای گاهشماری نیز به همین ۲۸ صفر میرسد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد