گفتگو نوجوانه با رامبدجوان در خندوانه

از عمق وجود به نوجوان‌ها ایمان دارم

دو قدم مانده به عید پای حرف‌های جوان‌ترین خنداننده دور جدید خندوانه

هانا دختری در خندوانه

همه ما در جمع خانوادگی یک نمکدان بالقوه داریم که هر آن ممکن است بالفعل شود. اما این که یک نفر در مقابل کمدین‌های حرفه‌ای و جلوی دوربین و تماشاگران و یک عالمه چشم خیره شده بخواهد استند آپ اجرا کند، اصلا کار آسانی نیست. قطار خنداننده شو خیلی وقت است که به ایستگاه پایانی خود رسیده اما بین این آمد‌ها و رفته‌های روی صحنه، یک نفر از همه بیشتر حرفهایش شبیه به حال و هوای ما نوجوان‌ها و محصلان بود. همین هم بهانه‌ای شد برای یک مصاحبه طولانی با هانا ستوهی؛ جوان‌ترین خنداننده این دوره.
همه ما در جمع خانوادگی یک نمکدان بالقوه داریم که هر آن ممکن است بالفعل شود. اما این که یک نفر در مقابل کمدین‌های حرفه‌ای و جلوی دوربین و تماشاگران و یک عالمه چشم خیره شده بخواهد استند آپ اجرا کند، اصلا کار آسانی نیست. قطار خنداننده شو خیلی وقت است که به ایستگاه پایانی خود رسیده اما بین این آمد‌ها و رفته‌های روی صحنه، یک نفر از همه بیشتر حرفهایش شبیه به حال و هوای ما نوجوان‌ها و محصلان بود. همین هم بهانه‌ای شد برای یک مصاحبه طولانی با هانا ستوهی؛ جوان‌ترین خنداننده این دوره.
کد خبر: ۱۴۶۹۷۶۶
نویسنده امیرحسین علی‌نیافرد

از هانای نوجوان بگویید


در شش سال راهنمایی و دبیرستان، یا برنامه ریزی مراسم‌ها با من بوده با برنامه‌های روزانه و مناسبتی. چون رئیس شورا هم بودم، اول ایده‌های خودم را مطرح و سپس خودم را در شورای مدرسه تایید و بعد آن را اجرایی میکردم. وارد پیش دانشگاهی که شدم، مدیر مدرسه من را به دلیل فعالیت‌های بیش از حد متعدد شورایی از این کار منع کرد. او درس خواندن را به من شدیدا توصیه کرد. البته من هم کلی اصرار کردم و قرار شد در کنار درس خواندن، به دغدغه‌های فرهنگی و هنری ام هم برسم.

شرکت توی خنداننده شو جزء هدف هایتان بود یا به قول معروف بار خورد؟

عرضم به حضور محترمتان که حتی اگر اتفاقی هم بود که نمی‌گفتم! بالاخره کلاس آدم چند لول (سطح) ریزش پیدا میکند، ولی خب من در خنداننده شو یک هم در مرحله اول پذیرفته شدگان بودم و جزو ۱۰۰ نفر هم شدم. برای تست من و ۹۰ نفر دیگر دعوت شدیم و جلوی استاد کمال تبریزی، آقای آتیلا پسیانی و خانم گوهر خیراندیش عزیز اجرای استند آپ داشتیم. در آن زمان ۱۶ ساله بودم، خام و جویای نام. در ۱۶ سالگی مفہوم استند آپ درست و اصولی هنوز برای من و شاید خیلی‌ها که در آنجا حضور داشتند جا نیفتاده بود.

شاید هنوز هم خیلی جای کار داشته باشیم، اما ما علاقه‌مند به کمدی و اجرای صحنه بودیم و به شخصه برای خود من، مسیر شفافیت الان را نداشت. من در آن سال فقط یک تجربه چند روزه کسب کردم و بعد بیشتر دیدم و بیشتر یاد گرفتم تا این که برای خنداننده شو ۳ دوباره شانس خودم را امتحان کردم.

 

نقطه عطفی به نام خندوانه

البته قبل از خندوانه، زندگی من به قبل از دانشگاه و بعد از آن تقسیم می‌شد. به این دلیل که فکر میکردم دانشجو شدن آن بلوغ فکری را در من شکوفا کرده و من اکنون مستقل‌تر از گذشته در حال زندگی هستم. ولی خندوانه ورق را برگرداند و آن روی سکه را به من نشان داد. هانای بعد از خندوانه، با اعتماد به نفس تر، قوی تر، جنگجوتر است.
راستش باتجربہ‌تر و تپل‌تر هم هست. استرس که میگیرم شروع میکنم از نظر تغذیه‌ای بیشتر به خودم رسیدن.

کی فهمیدید با مزه اید؟


درسن ۱۴- ۱۳ سالگی زمانی که هنوز در من مفهومی به اسم استند آپ جا نیفتاده بود و خنداننده شویی هم هنوز متولد نشده بود، من در جمع‌های دوستانہ و فامیل و مدرسه ساعت‌ها در حال اجرا بودم بدون این اصول و قاعدتا بدون تمرین و متن. حالا که به این مسألہ فکر میکنم خیلی دل و جرأت داشتم. بعد از شروع مسابقات، من از سمت خانواده، دوستان و اطرافیان به سمت این سبک از اجرا تشویق شدم و ایده‌های اجرای من و خیلی از دوستان، برداشت‌هایی از زندگی خودمان بود.

جایی بود از اجرا‌ها که یک حرف خاص یا یک راهنمایی مربی، یادتان بیاد و نجات تان داده باشد؟


حقیقتا تا جایی که می‌دانم برای نجات یک انسان (چہ روی صحنه در حال استندآپ چه هر هر جای دیگر) نفس کشیدنش ضروری است که حقیقتا تیم ما این
یک مورد را به غریزه واگذار کرده بودند ولی اگر بخواهم از مربی ام، ابوطالب حسینی، کامل برای شما حرف بزنم باید دستم را ببرم بالا و از شما چند برگه اضافه بگیرم. من از ایشان خیلی چیز‌ها یاد گرفتم. بعضی اوقات آنقدر نکته‌های ریزی از اجرا‌ها به من گوشزد می‌کردند که مجبور می‌شدم اجراهایم را دوباره ببینم. تا آنجا که از پشت صحنہ اطلاع دارم، ابو طالب حسینی تنها کسی بود که موقع ضبط به اجرای تیزهوشان من نخندید و تا لحظه آخر با دقت به جمله‌هایی که با هم تمرین کرده بودیم گوش می‌داد. کار کردن با ایشان یکی از بزرگترین شانس‌های من بوده.

مربی! هرجا هستید، اگر این کلمه‌ها را می‌خوانید دم شما گرم.

 

چه جوری میتوانیم حالمون رو خوب کنیم؟


یک خبر خوب و یک خبر بد برای همگی دارم. خبر خوب این که حال خوب گاهی وقت‌ها با بوی نم بارون روی خاک توی باغچه یا با پیدا کردن یک پول مچاله شده توی یک لباس گرم زمستونی حال ما را دو چندان خوب میکند و حال خوب ممکن است با دیدن یک دوست قدیمی، در یک مکانی که انتظارش را نداریم به
سراغ ما بیاید. خبر بد این که ما قدرش را اصلا نمی‌دانیم، ما منتظر هستیم کہ یک نفر از راه دور بیاید و حال بد را از ما دور کند و در عوض حال خوب را در یک ظرف طلایی تزئین شده با بته جقه‌های فیروزه‌ای به ما تحویل بدهد. آن شخص هیچ وقت نمی‌آید و آن ظرف هم هیچ وقت در دستان ما گذاشته نمی‌شود و باید خودمان دست به کار شویم.

 

کدام فیلم کمدی هیچ وقت برایتان تکراری نشده و هربار با آن از ته دل می‌خندید؟


از تماشای فیلم ورود آقایان ممنوع سیر‌ نمی‌شوم.

 

اگر یک روز محدودیتی در اجرای استند آپ نداشته باشید، دلتان می‌خواهد درباره چه چیزی شوخی کنید؟


در جواب این سوال، یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم.

 

در این مسیر قضاوت هم شدی؟

تا جایی کہ دیدہ و شنیده و فهمیده ام هرکس در هر مسیری باشد، در حال قضاوت شدن است. که این هم خیلی بد است و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. به ازای هر یک باری که شنیدم به علت دختر بودنت رای آوردی، ۹ بار شنیده ام که حتما به دلیل دختر بودن و محدودیت‌های گفتاری، اجرای بیشتری داشتی. مسیر برای من کمی سخت‌تر بود، اما این حجم از درک و محبت مردم، من را امیدوار و دلگرم و با انگیزه‌تر کرد

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها