روایت تکهپاره فیلم و برخی از نماهای حیرتآور فیلم عملا این اثر را از جریان اصلی فیلمهای غربی که به هوشمصنوعی میپردازند، جدا کرده است. مسأله اساسی در نسبت با تصویر هوشمصنوعی در فیلم سینمایی هیولا این است که این فیلم بهدلیل ماهیت گنگ و مبهمی که در روایت و قصهپردازیاش دارد و فضاسازیهای متعددی که در دوره زمانی ۱۹۱۰، ۲۰۱۴ و ۲۰۴۴ مصور میکند و همچنین مونولوگهای خلاقانه و بعضا نامفهومی که دارد، طرح مسأله هوشمصنوعی را با ایهام و ابهام به پایان میبرد. به همین جهت فیلم بیش از آنکه برای مسأله هوشمصنوعی پاسخ داشته باشد، پرسشهای حیاتی از جنس فلسفه را در میان میگذارد.
هیولا فیلم سرراستی نیست. اغلب مخاطبان پس از تماشای آن احساس گیجی و حیرانی دارند و احتمالا برای مخاطبان عمومی سینما کار سختی باشد که بتوانند قصه یک خطی این فیلم را توضیح بدهند. روایت داستانی هیولا چندپاره بوده و به خردهپیرنگ نزدیکتر است. با این حال میتوانیم خلاصهای کوتاه و مختصر از آن را تعریف کنیم.
در سال ۲۰۴۴، جهان تحت کنترل هوشمصنوعی است و احساسات بهعنوان تهدیدی برای جامعه تلقی میشوند، زیرا بشر بهدلیل پایبند بودن به احساساتش در انجام کارها ناتوان میشود. گابریل تصمیم میگیرد با استفاده از یک تکنولوژی پیشرفته، دیانای خود را از احساسات پاک کند تا عملکرد بهتری داشته باشد. این تکنولوژی او را در زندگیهای گذشتهاش غوطهور میکند تا او در طی این مسیر از هرگونه احساسات شدید رهایی یابد. او به سالهای ۱۹۱۰ و ۲۰۱۴ بازمیگردد تا روابط عاشقانهاش را بار دیگر تجربه کند و در راستای حذف این احساسات عاشقانه بکوشد، اما چندان موفق نیست. با این حال او در بازگشت به سال ۲۰۴۴ متوجه میشود که کسی که عاشقش بوده، یعنی لوئیس، اقدام به عمل جراحی کرده و خود را از احساسات پاک کرده است.
فیلم سینمایی هیولا مانند فیلمهای مرسومی که درباره هوشمصنوعی ساخته شده، نیست. روایت تکهپاره فیلم و برخی از نماهای حیرتآور فیلم عملا این اثر را از جریان اصلی فیلمهای غربی که به هوشمصنوعی میپردازند، جدا کرده است. همچنین تمپوی فیلم بسیار کند است و مونولوگهای زیادی در این فیلم خوانده میشود و این دو مسأله میتواند فیلم را برای مخاطب عادی و عمومی سینما کمی کسالتبار و خستهکننده کند.
فیلم از حیث نگرشی که به هوشمصنوعی دارد، میتواند بسیار حائز اهمیت باشد. این فیلم نیز مانند اکثر آثاری که درباره هوشمصنوعی ساخته شده، به چالشهای اخلاقی هوشمصنوعی میپردازد. یکی از مهمترین پرسشهایی که پیرامون هوشمصنوعی در این فیلم مطرح میشود این است که آیا هوشمصنوعی باید از حقوق مشابه انسانها برخوردار باشد؟ و اگر چنین است، چگونه میتوان این حقوق را تعریف و تضمین کرد؟
این فیلم پرسش دیگری نیز در قبال هویت از منظر هوشمصنوعی مطرح میکند که این جنس از سؤال نیز پیشتر در برخی از آثار سینمایی دیده شده بود. به نظر میرسد سؤال اصلی فیلم نسبت به هویت هوشمصنوعی این است که آیا هوشمصنوعی میتواند به خودآگاهی دست یابد؟ و اگر چنین است، چگونه میتوان این خودآگاهی را تشخیص داد؟
این فیلم همچنین نسبت به تبعات و آثار اجتماعی هوشمصنوعی نیز نقادانه برخورد میکند و سعی دارد که تغییرات احتمالی در روابط انسانی به میانجی هوشمصنوعی را به تصویر بکشد. در اینجا نیز فیلم هیولا پرسشی با اهمیت را به پیش میکشد: چگونه هوشمصنوعی میتواند به تنهایی یا در کنار انسانها زندگی کند و چه تأثیری بر روانشناسی انسانها دارد؟
یکی از ایدههای مرسوم و معمول در بازنمایی هوشمصنوعی در سینما این است که هوشمصنوعی میتواند کنترل خودش را به دست بگیرد و دیگر از انسانها فرمان نبرد. در اینجا نیز این فیلم حرفی برای گفتن دارد و خطرات مربوط به کنترلناپذیری هوشمصنوعی و امکان شورش آن علیه سازندگان خود را مطرح میکند.
فضاسازیهای پادآرمانشهری در سال ۲۰۴۴ در فیلم سینمایی هیولا به وضوح نگرش منفی این اثر را نسبت به هوشمصنوعی و آینده فناورانه نشان میدهد. به نظر میرسد در اینجا پرسشی ترسناک به میان میآید: چگونه هوشمصنوعی میتواند آینده جوامع انسانی را شکل دهد و چه نوع تعاملاتی میان انسانها و هوشمصنوعی در آینده ممکن است رخ دهد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد