زمان سپری شد و جنگ آمد و سایه سیاهش روی این آرزوها افتاد. دوران کودکی مریم هم در خلال همین روزهای هراسانگیز سپری شد؛ میان هشدارهای یکی در میان موشکباران جنگ ایران و عراق. مریم هنوز کنجکاو بود و دلش میخواست که بداند. وقتی دوران دبستان مریم به آخر رسید، جنگ هشتساله هم تمام شد و در آرامش روزهای پس از نبرد، فرصت خوبی برای ادامه تحصیل مریم به وجود آمد و توانست در مدرسه فرزانگان درس بخواند. آرزوهای دوران کودکی مریم حالا و بهعنوان یک نوجوان، شکل مشخصتری به خودشان گرفته بودند. مریم قصد داشت نویسنده بشود که با توجه به میل سیریناپذیریاش نسبت به قصه و ادبیات، انتخاب عجیبی هم نبود. مخصوصا که در نخستین سال از مقطع راهنمایی، نتیجه خوبی هم در درس ریاضی به دست نیاورده بود و معلم ریاضیاش هم باور داشت که او استعداد خاصی در این درس ندارد و همین مسأله اعتماد به نفس او را به چالش میکشید اما در سال دوم معلمی دیگر همهچیز را تغییر داد. عملکرد مریم در درس ریاضی از این رو به آن رو شد؛ مریم که اولین خاطرهاش از ریاضی به زمانی برمیگشت که برادرش روش گاوس برای جمع کردن اعداد ۱ تا ۱۰۰ را برای او تعریف کرد، حالا جهان شگرف اعداد را پیشرویش میدید.
المپیاد و خوشرنگترین مدالهای موفقیت
مریم که حالا درگیر شدن با مسألههای دشوار ریاضی را بیش از هر چیزی دوست داشت، دوره راهنمایی را پشتسر گذاشت و در دوره دبیرستان باز هم به مدرسه فرزانگان رفت. پس از انتخاب رشته ریاضی، فیزیک، تصمیم گرفت در المپیاد ریاضی شرکت کند. در سال ۱۳۷۳ مریم ۱۷ ساله به تیم المپیاد ریاضی راه یافت و در کنار دوستش بهعنوان نمایندگان ایران در المپیاد جهانی ریاضی که در هنگکنگ برگزار میشد، شرکت کردند. مریم در این آزمون به مدال طلا دست پیدا کرد و پس از آن در المپیاد تورنتو نیز توانست نمره کامل را به دست بیاورد؛ دستاوردی بیبدیل و نتیجهای درخشان که در ایران برای نخستینبار توسط یک دختر رقم میخورد.
دانشگاه شریف و حسرت یک خداحافظی ابدی
در ادامه مسیر زندگی، مریم با عبور از شادمان به ایستگاه دانشگاه صنعتی شریف رسید. دانشجویانی که چند ترم بعد از او در دانشکده ریاضی دانشگاه شریف پذیرفته شدند، همواره او را با لبخند ملایمش به خاطر میآورند که بهعنوان استاد حل تمرین، هیچوقت از سؤالات زیاد دانشجوها خسته نمیشد. زندگی مریم در آن سالها با تراژدی بزرگی مقارن شد. در آخرین روزهای سال ۱۳۷۶، در مسیر بازگشت از مسابقات دانشجویی ریاضی در اهواز، کهنگی اتوبوس فاجعهای را رقم زد که یادآوری آن هنوز نیز خاطر اهالی دانشکده ریاضیات دانشگاه شریف را مکدر میکند؛ سانحهای که طی آن شش تن از دانشجویان شریف جان خود را از دست دادند.
دختری که زنده ماند
با این حال اگر قرار باشد اسطورهای را منسوب به دخترک قصه ما دانست، یقینا ققنوس است. مریم از خاکسترهای آن اتفاق برخاست و با تمام شدن درسش، در آسمان ایران پرگشود. به دانشگاه هاروارد رفت و در آنجا مطالعاتش را پیگیری کرد. به خاطر قدرت تخیل خارقالعادهاش، همیشه روابطی را میان چیزهایی کشف میکرد که در ابتدا بیارتباط به نظر میرسیدند. تحقیقاتش به حوزههای متنوعی از ریاضی مربوط میشد؛ از هندسههای دیفرانسیلی گرفته تا رویهها و همینطورسیستمهای دینامیکی. مریم پس از اتمام دوره تحصیلات تکمیلی در دانشگاه هاروارد فعالیت خودش را در قامت استاد و محقق در دانشگاه پرینستون و استنفورد ادامه داد. ثمره این تلاشها در اتفاقی حیرتانگیز بروز کرد: مریم توانست بهخاطر دستاوردهای برجستهاش در زمینه سیستمهای دینامیکی و هندسه رویههای ریمانی، مدال جهانی ریاضیات یا فیلدز را در سال ۲۰۱۴، در خلال بزرگترین گردهمایی ریاضیدانان جهان که هر چهارسال یکبار برگزار میشود، کسب کند. این جایزه از جهات بسیاری نقطه عطفی به شمار میآمد؛ چرا که برای نخستینبار به یک زن اهدا میشد و از طرفی به خاطر دستاوردهای مریم در زمینه کوتاهترین فاصله در یک فضای خمیده، به او تعلق گرفته بود؛ قسمتی از دانش ریاضی که تا آن زمان در هالهای از رمز و راز قرار داشت. مریم سالهای متمادی را به تدریس ریاضیات گذراند؛ شاگردانش او را با آرامشی که حین تدریسش داشت و متانتی که همیشه همراهش بود به خاطر میآورند. مریم هیچوقت از چیزی گلایه نکرد؛ حتی زمانیکه باخبر شد به سرطان مبتلا شده است. نهایتا بیماری، مریم را با خودش برد. رفت تا از دختری که زنده ماند، خاطره ذهنی درخشان بماند؛ خاطرهای محوناشدنی که خواهد درخشید، تا انتهای زمان و فراتر از آن.