موافقتها و مخالفتهایی که باید آن را به فال نیک گرفت و نشانهای از تاثیرگذاری این سریال دانست. این سریال علاوه بر برانگیختن این واکنشها، سوالات دیگری را هم فراروی ذهن نقاد و اندیشهورزانی قرار داده است که میخواهند بدانند چرا چنین اثر خوشساخت و تاثیرگذاری برای یک دهه در آرشیوهای تلویزیون کارتنخوابی را تجربه کرده است و جدای از حاشیههایی که در زمان پخش اولیه دامان این سریال را گرفت، اساسا چرا آثار نمایشی از جنس سرزمین مادری برای طیف وسیعی از مخاطبان از افراد عادی و معمولی جامعه گرفته تا اندیشمندان و نخبگان، جذاب و مورد توجه بوده است؟ چه اسباب و عواملی زمینه دورانی را فراهم آوردهاند که زندگی شخصی به نام «رهی» را که نمادی از حیات و تکاپوی یک جامعه برای زندگی عزتمندانه است، چنین دستخوش طوفان و سختی و مشقتهایی کرده است که میتوانست دریک بستر آرام باعث رشد و شکوفایی رهی و تاثیرگذاری بیشتر او در جامعه و تلاش برای اعتلای سرزمین مادریاش باشد. آیا اسباب و عواملی که باعث درگیری جامعه ایرانی با چنین مسائلی شده است، در همان مقطع تاریخی مطرح بوده و فضای زیست مخرب آن از بین رفته است، یا نه، همچنان با بازتولید در لایههای پنهان جامعه ایرانی، خود را به اشکال مختلف دیگری نشان میدهند؟
روایتی برای بیدار شدن
این سوالات و سوالات مشابه دیگر نشان از آن دارد که داستان و قصه سریال سرزمین مادری، آبشخوری قدیمی و البته تعطیل ناشدنی دارد که اکنون نیز میتواند در این جامعه زنده و فعال باشد. اما اگر تماشای این سریال صرفا برای فیلم دیدن باشد و پای آن خوابمان ببرد، در آینده باید بارها و بارها، ساخت چنین سریالهایی را تکرار کنیم. برای واکاوی بیشتر این نکات و پرداختن به این سوالات به دنبال آن هستیم تا نیم نگاهی به نقش و تاثیرگذاری استعمار و استکبار در زمینهسازی و شکلگیری چنین بسترهایی داشته باشیم که نسخه نمایشی آن نیم قرن از چگونگی زیست جامعه ایرانی را روایت میکنند. اقداماتی که در سده اخیر از سوی قدرتهای استعماری مانند پرتغال، فرانسه و انگلیس کلید خورده و در حال حاضر با سردمداری آمریکا و کشورهای اروپایی به دنبال بازتولید عملی است که موجب تامین منافع استعماری و استکباری آن جوامع شده و جامعه معاصر ایرانی را تحت تاثیر آثار پیدا و پنهان این اقدامات خسارتبار و شکننده قرار میدهد.
مجبور به تکرار
شاید اگر در فرصتی که این سریال پخش میشود و مورد توجه مخاطبان متنوع قرار گرفته است، به ریشههای ضرورت حفظ و دفاع از سرزمین مادری نپردازیم، با پایان پخش آن این فرصت طلایی از دست برود و باز روز از نو و روزی از نو؛ شاهد لختی و بیحسی جامعه و اعضای آن در برابر حرکت خزندهای باشیم که در قالب تهاجم چندجانبه در جنگ ترکیبی و با استفاده از پوشش نفوذ، قصد تسخیر و تضعیف و بهرهکشی از سرزمین مادریمان را داشته باشد. با کمال تاسف باید گفت با همه زخمهایی که از رهگذر بیتوجهی به تاریخ گذشته خوردهایم، هنوز هم در دورهای بهسر میبریم که به هر دلیل، اندیشه و فضایی منسجم برای پرداختن به گذشته غنی و سراسر افتخار ایرانزمین وجود ندارد و این موضوع مهم که «ملتی که تاریخ نداند، مجبور به تکرار آن خواهد بود» همچنان مغفول ماندهاست؛ در حالی که شاهد هستیم سایر کشورهای منطقه به کوچکترین حوادث تاریخی خود توجه نشان میدهند و گاه حتی تاریخی را که خاستگاه آن کشوری دیگر است، به نام خود مصادره و آن را بیش از اندازه بزرگ میکنند تا برای نسل جدید خود هویتسازی کنند. موضوعی که نمونههای ایرانی آن کم نیست و این کشورها تا جایی پیش میروند که شخصیتهای بزرگ ایرانی را از ما جدا و به تاریخ نداشته خود سنجاق و وصله نمایند.
وقتی صهیونیسم در ایران رسما اعلام حضور میکند
«جنگ ترکیبی دشمن» در شرایط فعلی کشور، نمادی از اراده استعمار است که قرنهاست برای به زانو درآوردن هر ملتی که بخواهد مستقل زندگی کند، بهکار گرفته میشود. در این میان واکاوی نمونههایی از نفوذ استعمار و استکبار جهانی که بیشتر در قامت انگلیس، آمریکا و البته صهیونیسم جهانی و با اعزام میسیونرهای مذهبی رخ نموده، میتواند در بازنمایی و بازگویی سابقه تاریخی این تشکلها برای هجمه به یک ملت و کشوری که قصد داشته است، مستقل و آزاد زندگی کند، موثر و در معرفی این ریشههای تاریخی مخرب و در عین حال تاثیرگذار در تاریخ معاصر، روشنگر و تاملبرانگیز باشد. اگر پیگیر نحوه ورود و نفوذ جریانها یا تشکیلاتی باشیم که به دنبال پیاده کردن نقشههای استعماری خود در ایران بودهاند، شاید این سخنان آقای قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر، بتواند روشنگر شکلگیری و رشد جریان تاریخ صهیونسیم در ایران باشد. او معتقد است: جریانهای مختلف، مثل جریان صهیونیسم، جریان بهائیت و فراماسونری که در حقیقت تکمیلکننده یکدیگر است، به نوعی حسابشده و با برنامه جلو آمدهاند که از همان ابتدا با یک مدیریت از بیرون و وحدت رویه از درون پیش رفتهاند. با تاملی در سوابق تاریخی میتوان دید که فراماسونری به صورت موردی از دوره فتحعلیشاه شروع و از زمان ناصرالدینشاه به صورت تشکل درآمد، اما بعد سازمانی پیدا کرد و تشکیلاتی مانند: فراموشخانه، جامعه آدمیت (انجمنهای شبه فراماسونری) لژ بیداری و لژ روشنایی و ... شکل گرفتند که تا دوره محمدرضا پهلوی به ۵۴ لژ قوی رسید و هرکدام از این جریانات برای خودشان دارای ارکان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و .... بودند.
تقاضای آب و زمین و...برای خیانت بیشتر
بنا به سوابق مکتوب تاریخی، تشکیلات صهیونیسم حدود ۱۲۰سال قبل برنامهریزی شد و فعالیت آنها از مشروطه تا دوره رضاخان به صورت مخفی جریان داشت. جالب است که بدانیم صهیونیسم از دوره رضاخان به صورت حزب درآمد. به گونهای که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که اتفاق افتاد، صهیونیسم در زمانی حدود یک ماه بعد از کودتا و در فروردین ۱۳۰۰ اعلام موجودیت کرد. بنابه اسناد موجود و به گواهی روزشمار تاریخ معاصر ایران [«تشکیلات صهیونیست ایران» در روز شنبه ۶ فروردین ۱۳۰۰ مصادف با ۲ مارس ۱۹۲۱ با ارسال نظامنامه تشکیلات، به وزارت خارجه، موجودیت خود را اعلام و تقاضا کرد از تشکیل مجامع و شعب این تشکیلات در ایالات و ولایات جلوگیری نشود بلکه از سوی دولت و مامورین دولتی، از آنها حمایت شود.] این تشکیلات در ماه بعد بیانیهای خطاب به امور داخله صادر و اعلام میکند ما شعبات خودمان را در سرتاسر ولایات راهاندازی کردهایم. در سال ۱۳۰۲ شخصی ایرانی به نام ربیع که به ملیت فرانسه درآمده بود، مرکز فعالیتش را در فرانسه قرار داد و طرحی ۵ ــ ۴ صفحهای ارائه کرد که در اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. او مینویسد که ما میخواهیم در ایران مجتمعهای صهیونیستی راهاندازی کنیم و تقاضای آب، زمین و دیگر امکانات در اختیارشان قرار گیرد و در آن دوره توانستند با همین امکانات مدارسی در سراسر ایران راهاندازی کنند.
روزی که ملت شدیم
تامل در تاریخ معاصر نشانگر این موضوع است که قبل از این جریانات توطئه و نفوذ، اقلیتهای دینی و مذهبی ایران بهعنوان بخشی از ملیت ایرانی زندگی معمول خود را دارند واتفاقا خودشان را بخشی از این پیکره تاریخی میدانند، اما بعد از مدتی با شکلگیری جریاناتی مانند بابیت، بهائیت و صهیونیسم وابستگیهایی به خارج آغاز میشود و اتفاقات دیگری شکل میگیرد و بهدلیل وابستگی اقلیتهای دینی و مذهبی کشور به استعمار،آسیبهای جدی و دامنهداری متوجه کشور میشود. دلیل این رخداد هم این است که اقلیتها تا زمانی که فعالیتهای اقتصادی و مالی و حتی اجتماعی و فرهنگی خودشان را پی میگیرند و مثلا عتیقه جمع کرده یا ثروتاندوزی میکنند، ضرر آنچنانی برای مملکت ندارند، اما وقتی که صهیونیسم تشکیل میشود، مدیریت یهودیت کشور زیرنظر صهیونیستها قرار میگیرد.به گونهای که نقل شده است در دوران محمدرضا پهلوی، زمانی که اختلافی بین کنیسه یهودیان شیراز به وجود آمد،افرادی ازاسرائیل برای حل این اختلافات به شیراز میآمدند وانجمن یهودیان حتی قبل ازاین که این رژیم تاسیس شود، زیر نظر صهیونسیم بود.
فتنه در هر چیز
حضور میسیونرهای مسیحی انگلیس، ایتالیا، فرانسه، آمریکا و...مقطعی مهم برای بروز وظهوربرخی اتفاقات مهم تاریخی در ایران است که تامل در آن میتواند ما را با ریشهها و عمق برنامهریزی و نفوذ استکبار و استعمار آشنا کند. زیرا با برنامهریزی و حسابگریای که در این زمینه بهعملآمد و این افراد با دستمایه قراردادن دین و ارزشهای معنوی وارد این کشور شدند، اما مسیحیت در کشور استقلال خودش را از دست داد و وابسته شد. نقل است که آمریکاییها از اواخر دوران حکومت محمدشاه با نقشه و برنامهای که برای وابستهکردن کشور ایران داشتند به اصفهان آمدند، اما مردم اصفهان آنها را نپذیرفتند و اخراجشان کردند؛ اما آنها که برای این حضور برنامهای حسابشده داشتند، کارشان را در شکلی دیگر و در قالب ساخت مدرسه در سلماس شروع کردند. آنان با نفوذی که پیدا کردند توانستند در آیندهای که پایههای آن را از همان سالها گذاشته بودند، حکومتی را پس از رخدادهای تاریخی آن دوران بر کشور مسلط کنند تا با کنار زدن دین و مذهب و پذیرش دخالت بیگانگان، مقهور و مسحور برنامههای نفوذی آنان شده و از هویت تهی شود. و اینگونه بود که با اجرای نقشه کودتا در ایران، ماجراهایی را رقم زدند که میتوان «فیلم» آن را در «سریال سرزمین مادری» به تماشا نشست.