ابتدا مختصری از فیلم «مادر اسرائیل» بگویید تا بعد مفصلتر سراغ «داستان ساحل شرقی» برویم.
ما پژوهشی را سال ۱۴۰۰ در رابطه با تاریخ شکلگیری رژیم صهیونیستی شروع کردیم. دنبال یک شیوه روایت جدید هم بودیم تا هم با کارهایی که هنرمندان دیگر انجام داده بودند، متفاوت باشد و هم بتوانیم مخاطب بیشتری را جذب کنیم. زمان پژوهش، آرشیوی تصویری از رویترز به دست آوردیم که از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۴۸ را در برمیگرفت. این فیلمها را با محوریت فلسطین موضوعبندی کردیم. در ادامه با مطالعه کتابهایی چون «صلحی که همه صلحها را بر باد داد» و «پاریس ۱۹۱۹» تحقیق و پژوهشمان را کاملتر کردیم و به سناریوی مناسبی رسیدیم. دنبال چهرهای بودیم که از زبان او خود این موضوع را روایت کنیم، بنابراین به یکی از صهیونیستها به نام گلدا مایر رسیدیم. مایر شخصیتی است که از روزهای ابتدایی تشکیل رژیم صهیونیستی و حتی قبلتر از پیوستن به آژانس یهود و هاگانا فعال بود و ویژگیهای موردنظر ما برای روایت را داشت. این زن مستبد، خونخوار، بیعاطفه و خانوادهگریز بود و به راحتی دست به جنایت میزد. با توجه به همین خصوصیات، محور کار فیلم مادر اسرائیل، گلدا مایر قرار گرفت. شروع روایت را هم از ۱۹۴۷ و زمانی که گلدا مایر در اردن ساکن بود، درنظر گرفتیم. آنموقع او سفیر آژانس یهود در اردن بود و هنوز رژیم صهیونیستی تشکیل نشده بود. مایر در اقدامی نتیجهبخش، دربار اردن را متقاعد میکند که در جنگ چند ماه آینده اعراب با اسرائیل، اردن حاضر نشود. در واقع مایر با این عقبه، کاری میکند که اعراب ضعیف شوند و در جنگ با اسرائیل شکست بخورند. روایت فیلم «مادر اسرائیل» از این زمان شروع میشود و با فرآیند پرترهای که از زبان خود مایر روایت میکنیم، پیش میرویم و تاریخ غصب فلسطین را بازگو میکنیم. مایر جزو یهودیهای اوکراین بود که در ۹ سالگی همراه پدر و مادرش به آمریکا میرود. او در جوانی تصمیم میگیرد به فلسطین بیاید و در دهکدههای اشتراکی کیبوتص ساکن شود تا در ادامه بتوانند از این طریق دیگر مهاجران یهود را هم بکشانند و به فلسطین بیاورند. بعد هم مایر عضو هاگانا و تیمهای تروریستی رژیمصهیونیستی میشود و در ادامه با تشکیل رژیمصهیونیستی، مسئولیتهای مهمی چون وزیر کار و بیمه اجتماعی، وزیر خارجه و نخستوزیری را برعهده میگیرد.
«داستان ساحل شرقی» که مقاومت مردم غزه مقابل جنایتهای رژیمصهیونیستی را روایت میکند، انگار اثری در امتداد «مادر اسرائیل» است و آنسوی تبعات اقدامات گلدا مایر را در اکنون به تصویر میکشد.
دقیقا. اساسا وقتی روایت گلدا مایر در مادر اسرائیل را کار کردیم و به آن پژوهش مسلط شدیم، دغدغه تولید مستند داستان ساحل شرقی در ما ایجاد شد و گفتیم حالا که حدود ۱۰۰ سال از آن واقعه و ورود مهاجران یهودی به فلسطین گذشته و اسرائیلیها تصور میکنند غزه را به زندانی برای مردم فلسطین تبدیل کردهاند، چه مؤلفههایی در مردم غزه وجود دارد که در کنار مقاومت، مشغول زندگی و فعالیتهای حرفهای و روزمره خود هم هستند. در داستان ساحل شرقی، مفهوم زندگی را روایت میکنیم و به تصویر میکشیم. اینکه همانطور که همه مردم غزه رزمنده هستند اما هرکدام شخصیت و تخصصی دارند و مشغول کار و زندگی هستند، یکی استاد دانشگاه است، یکی قهرمان تیم ملی دوچرخهسواری است، یکی فرشباف است، یکی آشپز است و... .
همین انتخاب طیف متنوع افراد متخصص در مشاغل مختلف از امتیازات فیلم است و حس شور زندگی و کار در غزه را تقویت میکند. از ابتدا این طراحی را داشتید که سراغ افراد شغلهای مختلف بروید؟
بله. اول که میخواستیم کار را شروع کنیم، نزد آقای خالد قدومی، نماینده جنبش حماس در ایران رفتیم و به ایشان گفتیم کاری کنید که ما برای ساخت این مستند به غزه برویم. ایشان خندید و گفت خودم ۲۰ سال نتوانستم سمت غزه بروم. نکته این است که ایرانیها بهدلیل مسائلی که در منطقه وجود دارد، نمیتوانند به مصر و به تبع آن به گذرگاه رفح و غزه بروند، بنابراین اقدام به شناسایی و انتخاب تیمها و عوامل مختلف برای تولید فیلم در غزه کردیم. البته بعد از انتخاب تصویربردار، یک مرحله آموزش هم برای دوستان داشتیم، چون معمولا تصاویری که آنها از غزه میگرفتند، خبری و بسیار کوتاه بود و با قاب و تصاویر فیلم مستند خیلی فرق داشت.
پس فیلم را از راه دور ساختید؟
بله. هر لوکیشنی که شناسایی میشد، عکس میفرستادند وباگروه مستقر درغزه به تفاهم میرسیدیم که چه نماهایی را میخواهیم. مصاحبهها راهم بهصورت آنلاین انجام میدادیم. یک دوست اهلغزه که ازخبرنگاران الجزیره وساکن ترکیه است، پژوهشهایی درباره افرادی با مشاغل مختلف و نخبههای غزه انجام داد که از او خیلی کمک گرفتیم و درنهایت این افراد مصاحبهشونده را برای حضور در فیلم انتخاب کردیم. نکته قابل اشاره دیگر اینکه برای اولینبار در این فیلم، دوربین در قبرستان متجاوزان روشن شد. الان تولیت این قبرستان با انگلیس است. این قبرستان متعلق به جنگ جهانی اول است. انگلیسیها و متحدان آنها مثل کاناداییها میخواستند با اشغال غزه، در جنگ پیشروی کنند اما مردم غزه در برابر آنها ایستادگی کرده و طی یک جنگ، ۴۰۰۰سرباز متجاوزانگلیسی در آنجا دفن میشوند. فلسطینیها و اهالی غزه به این دلیل این قبرستان را تخریب نمیکنند که آن را بهعنوان نمادی از مبارزه و مقاومت حفظ کنند. مثل همان قبرستان متجاوزان انگلیسی در بوشهر که حفظ آن، نمادی از مقاومت در برابر استعمار است.
فارغ از کلیت مستند که اشاره به مقاومت مردم غزه دارد، هرکدام ازمصاحبهشوندهها هم به نمادی ازمقاومت تبدیل میشوند.
ما دغدغهای برای شکلگیری این روایت داشتیم. اینکه تا قبل ازاین مستند، هر کلیپ یا گزارش خبری از غزه و فلسطین که در رسانههای رسمی خودمان منتشر میشد، تصاویر کوتاهی از سنگپراکنی مردم، آمبولانس حامل مجروحین و تیراندازی سربازان اسرائیلی و مواردی از این دست بود. یعنی به جز مواردی استثنایی، ما فضای دیگری از غزه نمیدیدیم. ما قصد داشتیم و تلاش کردیم مفهوم زندگی را در غزه نشان دهیم و بگوییم این افراد متخصص کنار زندگی و فعالیت روزانه و حرفهایشان، مقاومت هم میکنند. برای همین شما میبینید خانم رولا القشاوی که آشپز است، یک کتاب آشپزی نوشته که ۷۰۰ سال دستورپخت غذاهای فلسطینی در آن گردآوری شده است. یعنی با همین کتاب ثابت میکند که ما فسلطینیها حداقل از ۷۰۰ سال قبل ساکن اینجا هستیم. یا آن دوچرخهسوار علاء لطفی علیالدالی، عضو تیمملی دوچرخهسواری بود اما سال ۲۰۱۸ موقع حضور در راهپیمایی بازگشت توسط تکتیرانداز اسرائیلی هدف قرار میگیرد و حالا با پای مصنوعی در مسابقات دوچرخهسواری شرکت میکند. انگیزه او حتی از قبل هم بیشتر شده و میگوید در هر مسابقهای هم که نماینده رژیم صهیونیستی در آن حضور دارد شرکت نمیکند تا به آن رژیم مشروعیت ندهد.
کاراکتر محمد الصواف، صاحب کارگاه محصولات گلیمی هم جذاب است، پیرمرد باصفایی که فیلم هم با او و حرفهای دلنشین و درعین حال پرمعنای او تمام میشود. اینکه محاصرهشونده ما مردم غزه نیستیم، بلکه آنهایی هستند که از ارتش و سلاح و محافظ استفاده میکنند. (اشاره به نیروهای رژیم صهیونیستی)
حضور این شخصیت در فیلم دو نکته دارد. اینکه خواستیم فیلم را با ایشان که سن و سالی دارند تمام کنیم، و اشاره به قدمت فلسطین داشته باشیم. نکته دیگر که البته در خود فیلم روایت نشد اما در مرحله پژوهش مطرح شد، این که الصواف حدود ۵۰ سال پیش به ایران و ترکیه میآید و از اینجا دستگاههای گلیمبافی را به غزه میبرد.
بهجز جملاتی نظیر اینکه «من فرزند غزه هستم و خانهام غزه است و ممکن نیست به این موضوع فکر کنم که از این سرزمین بروم» که بار استعاری در باب مقاومت مردم غزه پیدا میکند، حتی حرفهای این پیرمرد درباره گلیم هم همخوانی جالبی با مضمون فیلم و محور مقاومت دارد، اینکه گلیم را نمادی از خود فلسطین میداند.
بله، همه این حرفها ارتباط مستقیمی با مضمون و محتوای فیلم و موضوع مقاومت مردم غزه دارد و برای همین تصمیم گرفتیم داستان ساحل شرقی را با روایت و حرفهای محمد الصواف به پایان برسانیم.
عمار، جشنوارهای با سوژههای دغدغهمحور
احسان شادمانی، کارگردان مستندهای «داستان ساحل شرقی» و«مادر اسرائیل» درباره جشنواره مردمی فیلم عمارمیگوید: چند سالی است فیلمهایی که میسازیم را درجشنواره مردمی فیلم عمار ارائه میدهیم. وجه مهم این جشنواره برای من نگاه خاصی است که به سوژههای دغدغهمحور دارد. خودمان سعی میکنیم قویترین کارهایمان را به جشنواره عمار ارائه دهیم. آثاری که حداقل در یکی دو جشنواره دیگر هم جایزه گرفته و جزو برگزیدهها باشد. مثل همین دو فیلم داستان ساحل شرقی و مادر اسرائیل که در جشنواره داخلی دیگری هم جایزه گرفته بودند. ضمن اینکه نفس حضور فیلمم در جشنواره عمار برایم اهمیت دارد، حتی اگر موفق به کسب جایزه هم نشوم، به خاطر زحمات عظیمی که دوستان جشنواره عمار میکشند و از جهت اکرانهای مردمی در نقاط مختلف کشور که باعث بهتر دیده شدن آثار جشنواره میشود، باعث افتخار من است.