از صدای آژیر خطر گرفته تا رد موشکهایی که در آسمان پدیدار میشد. گرچه جنگ و مبارزه و دفاع در شهرهای جنوبی ایران بیشتر از پایتخت احساس میشد و مردم این منطقه آن را با گوشت و خون خود احساس کردند، اما همه ایران درگیر این اتفاق شوم بود.
از اینرو صداوسیما بهعنوان موثقترین و معتبرترین رسانه وسیله ارتباطی خوبی برای همه مردم بود تا بتوانند از همه وقایعی که در جبههها رخ میداد، مطلع شوند.
در این میان هم گزارشگرانی بودند که از دل جنگ و جبهه برای مردم گزارش میگرفتند یا به نوعی خبر سلامتی رزمندگان را به خانوادههایشان میرساندند. عباس سنجری یکی از همین گویندگان و گزارشگران دفاع مقدس است که از طریق رادیو هموطنانش را از همه اتفاقات جنگ باخبر میکرد. ضمن اینکه با ایدهای که به ذهنش رسید، صدای رزمندگان را به گوش خانوادههایشان میرساند که خودش در این باره توضیحاتی را در گفتگو با جامجم ارائه کرده و از خاطرات آن روزها گفته است.
عباس سنجری را خیلیها با برنامهها و گزارشهایی که در آن سالها داشته میشناسند. در آن زمان رادیو وسیله ارتباطی برای آگاهی مردم و اتفاقاتی که در جنگ میافتاد، بود.
او درباره اینکه در حال حاضر با پیدایش جنگ رسانهای، برای آگاهی مردم چه تمهیدی باید اندیشید، میگوید: در حال حاضر میتوانیم طرحهای ویژهای ارائه بدهیم. زمانی که ما در جبهه بودیم، با عشق و علاقه به میادین نبرد میرفتیم و در کنار رزمندگان اسلام که اسلحه دستشان بود، ما هم دستگاه ضبط داشتیم و از خاطرات و سلحشوریهایشان برنامه تهیه میکردیم و خیلی هم اثرگذار بود. در زمان جنگ همه به رادیو گوش میدادند. یعنی ما پربارترین رسانه شنیداری دنیا را در هشت سال دفاعمقدس داشتیم. من فکر میکنم دوباره میتوانیم با همان انسانهای عاشقی که آن موقع کار میکردند، ارتباط برقرار کنیم.
وی همچنین ادامه میدهد: کسانی که در جبهه بودند، سالهای بسیاری از عمرشان را روی این کار گذاشتند. من هم بیشترین زمانم را در جبههها میگذراندم و به سبب عشق و علاقهای که داشتم بهعنوان یک گزارشگر به خطوط میرفتم و حتی گاهی از مرز خارج میشدم و وارد خاک عراق میشدم که همه فقط به خاطر علاقه بود. خاطرم میآید با کسی که در مرز بود، مصاحبه کرده و صدایش را پخش میکردم و مردم میدانستند این فرد کسی است که در مسیر دارد کار میکند. همچنین برنامهای به نام «پیام سلامتی جبهه» طراحی کردم.
سنجری درباره این برنامه توضیح میدهد: یک روز در جبهه نشسته بودم و دیدم بچههای رزمنده مشغول پیدا کردن یک کاغذ و خودکار بودند که یک نامه برای خانوادههایشان بنویسند یا این که به شهر بروند و تلفن بزنند. در همانجا این ایده به ذهنم رسید و رزمندهها را دور خودم جمع کرده و ضبط را روشن کردم و گفتم بیایید خبر سلامتیتان را بدهید؛ گفتند یعنی چه؟ گفتم مثلا من حسن محمدی اعزامی از فلان جا هستم و خبر سلامتیام را به خانوادهام میدهم. این برنامه را راهاندازی کردیم و در ساعت سه تا سه و نیم دوستان به آنجا میآمدند و پیام سلامتیشان را از این طریق به خانوادههایشان میدادند که یک برنامه ماندگار هم شد.
رساندن پیام سلامتی
وی در بخشی از این گفتگو درباره اینکه در این برنامه با افراد زیادی مصاحبه میکرده و پیام سلامتیشان را میرسانده که بعدا متوجه شده در یکی از عملیاتها همان افراد به شهادت رسیدهاند، میگوید: از این اتفاقات خیلی در جبهه میافتاد. مثلا یک روز در منطقه عملیاتی جنوب بودم و شخصی آمد و سلام کرد و گفت مرا میشناسی؟ نگاهش کردم و گفتم چهرهات آشناست؛ گفت محمد طالبی هستم؛ من با برادرش در جبهه صحبت کردم و گفتم بیا خبر سلامتیات را به خانوادهات بده؛ آمد و گفت من محمد طالبی هستم و خبر سلامتیام را میدهم. بعد از ۲۰ روز که به تهران رفتم دیدم در محله بنر زدند و گفتند محمد طالبی شهید شده است. این اتفاق خیلی آزاردهنده بود، چون صدایش را پخش کرده بودم و خبر سلامتیاش را به خانوادهاش داده بود، اما شنیدم که شهید شده است. البته از این خاطرات کم نبودند. افرادی که میدیدیم و با هم گپ میزدیم و مصاحبه میکردیم، اما بعد خبر شهادتشان را میشنیدم.
سنجری در پاسخ به این سؤال که آیا در طول این سالها افرادی او را دیدهاند یا به او مراجعه کردهاند که بگویند در زمان جنگ با آنها مصاحبه کرده و بهواسطه آن برنامه خبر سلامتیشان را به خانوادههایشان دادهاند و این موضوع برایشان تبدیل به یک خاطره شده است عنوان میکند: اتفاقا چند روز پیش دوستی داشتم که او را پیدا کرده و با او صحبت کردم و قرار است برنامهای با هم داشته باشیم. او هم یکی از همان دوستان دوران جنگ است. بههرحال اتفاق جالبی است. البته ما از همان ابتدا در رادیو همین کارها را انجام میدادیم و عاشقانه کار میکردیم و نزدیک به ۴۳ سال به این شکل در رسانه فعالیت کردیم و هنوز هم عاشق این کار هستیم.
واژه جنگ و اتفاقات و پیامدهایش تلخ است. بااینحال او از خاطرات جالبی در آن دوران میگوید و عنوان میکند: جنگ برای ما پر از اتفاقات تلخ و شیرین است. در میان خبر شهادت و اتفاقاتی از این دست، ماجراهای جالب هم داشتیم. مثلا اینکه من یک روز اشتباهی وارد عراق شدم. بعد به یکی از بچهها که در قرارگاه بود گفتم اینجا کجاست؟ گفت ما در خاک عراق هستیم؛ سریع باید برگردیم.
این گوینده و گزارشگر در پاسخ به این سؤال که آیا خودش سلاح به دست گرفته و جنگیده هم توضیح میدهد: این اتفاق نیفتاد. البته خیلی از بچهها آنجا بودند. خدا شهید سعیدی را رحمت کند، ما با هم بودیم. من به چشم دیدم که در همان فاو دشمن بعثی بمبهای خردل زد و روی بدن بچهها تاول زده بود. همه این صحنهها را دیدهام. به نظرم وقتی کسی آنجاست فرقی نمیکند سلاحش چه باشد. بههرحال ما باید خبر این عملیاتها و رشادت رزمندگان را اعلام میکردیم و دوربین و ضبطمان به نوعی سلاح ما بود. بهعنوان کسی که سالها جبهه بوده، باید بگویم درست است گروهی اسلحه داشتند و میجنگیدند، اما به نظرم کار ما رسانهایها هم بهعنوان گزارشگر بسیار تاثیرگذار بود. چون روایتگر این اتفاقات و واقعیتها بودیم و این واقعیتها را به گوش مردم میرساندیم.
وی که با فرماندهان بسیاری در آن دوران مصاحبه کرده، بیان میکند: من با فرماندهان بسیاری گفتگو کردم که برخی از آنها شهید شدند. ازجمله شهید بروجردی و شهید آبشناسان. شاید جالب باشد بدانید ما برنامه «راهشب» را از داخل جبهه میرفتیم و کارهای خیلی زیادی در این زمینه میکردیم، اما مهمترین آنها افرادی هستند که با هم مصاحبه میکردیم و بعد میشنیدم که شهید شدهاند. بعد از جنگ هم مهمترین اولویت من در تهیه گزارش، حضور در راهیاننور و دیدار با خانواده شهدا بود. میتوانم بگویم ما از نسلی هستیم که بچههای جسور و باصفا داشتیم؛ بچههایی که بهعنوان نماینده رسانه با عشق کار میکردند. به نظرم باید آن روحیه را در نسل جدید گزارشگران نیز ترویج داد. این دوستان گنجینههایی هستند که دیگر تکرار نمیشوند. نهتنها باید خاطرات این دوستان را مکتوب کرد، بلکه بهعنوان پیشکسوت گزارشگری باید فضایی مهیا شود تا تجارب خود را به نسل جوان انتقال دهند. من بهشخصه تا زمانی که زنده هستم این رسالت و این حرفه را رها نخواهم کرد.
سنجری خاطره دیگری از آن دوران تعریف میکند و میگوید: خاطرم میآید وارد فاو شدم و دیدم یک جوان میدود درحالیکه سر ندارد و یک خمپاره به سرش خورده بود و سرش پریده بود و هنوز هم آن صحنه را به یاد دارم. البته خودم هم در فاو شیمیایی شدم. من از اول تا آخر جنگ و تا زمان قطعنامه در جنگ بودم. ما چند نفر بودیم که مرتب میرفتیم و میآمدیم.
گزارشگر باید همیشه در میدان باشد
این گوینده در پاسخ به این سؤال که نگران نبوده هنگام گزارش و مصاحبه برای خودش هم اتفاقی بیفتد، عنوان میکند: من همانطور که پیش از این هم گفتم بیش از چهار دهه است که در رادیو گزارشگری میکنم. یک گزارشگر باید عاشق و همیشه در میدان باشد. این برای گزارشگر خیلی مهم است. ضمن اینکه من و همه کسانی که در آن دوران کار رسانهای انجام میدادیم، برای تهیه گزارشها زمان زیادی میگذاشتیم. یادم میآید ما برای گزارشهای چنددقیقهای روزها وقت میگذاشتیم و به محل مورد نظر میرفتیم و درگیر خطر میشدیم، چون معتقد بودیم که گزارشگر باید صدای اثرگذاری داشته باشد. هنوز هم خیلی از شنوندهها صدای مرا میشناسند و آن خاطره برایشان تداعی میشود.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»: