آخرین دولت حکومت پهلوی چه سرنوشتی پیدا کرد؟

آغاز دوره ۳۷ روزه نخست وزیری شاپور بختیار

وطن فروش

در طول تاریخ، افراد و شخصیت‌هایی حضور داشتند که به دلایل متعدد در همراهی با دشمن ملت ایران وارد میدان شدند.
کد خبر: ۱۴۱۹۷۸۴
نویسنده حسین جودوی

این افراد همیشه میان مردم منفور بودند و از واژه های همچون وطن فروش برای آنها استفاده می‌کردند. به بهانه کودتای 28 مرداد با دکتر یعقوب توکلی به گفتگو نشستیم تا در مورد این چهره‌ها و تاثیراتشان بیشتر بدانیم.

همکاری و همراهی با دشمن در تاریخ ایران را از کجا و چگونه باید بررسی کرد؟
در ادبیات قدیم و ایران باستان برای افرادی که با دشمن همکاری و همراهی داشتند عبارت «گجستک» به کار می‌بردند. مفهوم این عبارت به معنای خبیث، ملعون و پلید است. آن فردی که راهنمای اسکندرمقدونی در جنگ با آریو برزن شد را در ادبیات قدیم با عنوان گجستک یاد می‌کنند. یعنی یک فرد خائن و وطن فروش
.
آقای احمد اقتداری تعریف می‌کند که «سال 1346 در تهران جلسه‌ای تشکیل شده بود که قرار بود جشن تثبیت نام خلیج فارس در آن برگزار شود. تمامی سفرای کشورهای حاضر در ایران هم در این مراسم حضور داشتند. رومن گریشمن (باستان شناس فرانسوی) در آن مراسم سخنرانی کرد و از واژه اسکندر کبیر استفاده کرد. همانجا من به این واژه اعتراض کردم و گفتم از نظر ما ایرانی‌ها، اسکندر یک گجستک است. چرا؟ چون به کشورمان تجاوز کرده است. مانند این است که من از واژه هیتلرکبیر استفاده کنم! سفیر فرانسه صحبت مرا تایید کرد.» 

مسئله همکاری با دشمن در ادبیات ما به شدت مترود بود. مثلا فردوسی در شاهنامه اشاراتی به این موضوع دارد: «اگر سر به سر تن به دشمن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم». 

 حتی این مسئله در بین اقوام دیگر هم رایج است. مثلا نام کسی که راهنمای ابرهه برای لشکرکشی و تخریب کعبه بود ابودغال است. اعراب وقتی که می‌خواهند فردی را خبیث بنامند او را ابودغال صدا می‌کنند. یعنی او فرد جاسوس دشمن است و دشمن زشتی را بر مردم و کشورش مسلط کرده است. یا مثلا آن دریانوردی که آلبوکرک را راهنمایی کرد که اگر او تنگه هرمز را به دست بگیرید، می‌توانید بر اقیانوس هند مسلط بشود از همین نوع افراد است.

حتی در روایات و احادیث دفاع از ملک، خانواده و کشور به عنوان عالی‌ترین و متعالی‌ترین رفتار انسانی به شمار می‌آید و اگر فرد در این مسیر جانش را هم از دست بدهد، به شهادت رسیده است و عالی‌ترین جایگاه برایش در نظر گرفته می‌شود. برای نمونه خطبه انبار در نهج البلاغه برای زمانی است که دشمن به شهر انبار حمله کرده و مردم برای مقابله با دشمن کاری نکرده‌اند. پس هم در منش و روش ایران باستان و هم در مشی دینی اسلام همکاری با دشمن برای تسلط بر میهن و همچنین آگاهی رسانی و اطلاع رسانی به دشمن برای تسلط بر میهن کاملا مطرود و قبیح است.

این مسئله در تاریخ معاصر ایران چگونه خود را نشان می‌دهد؟
این مسئله را وقتی در تاریخ معاصر ایران کنکاش می‌کنید از نفوذ غربی‌ها شروع می‌شود و این نفوذ ابتدا با خریدن افراد، با رفت و آمد، با دعوت به دیدار از خارج کشور، دعوت به سفارتخانه و... شروع شد. مثلا با لبخند زدن و احوالپرسی کنسول انگلیس با یک تاجر و سیاستمدار، همه فکر می‌کردند که شخص ملکه با این فرد احوالپرسی کرده و سیاست انگلستان متوجه او شده است. با این رویه‌ها نفوذ در ایران گسترش پیدا کرد تا جایی که بخشی از سیاسیون ما انگلوفیل و برخی هم روسوفیل شدند. این مسئله متاسفانه در طبقه‌ای از سیاسیون ایرانی جا افتاد لذا بحث‌های مربوط به موازنه منفی و موازنه مثبت در ادبیات سیاسی ایران شکل گرفت و بعدها در جمهوری اسلامی به شعار نه شرقی نه غربی پدیدار شد. در طول زمان شاهد این بودیم که کسانی که در داخل با دشمنان همکاری می‌کردند، نسل بعدتر اینها همکاری‌شان با دشمنان ایران گسترده‌تر هم شد. 

چرا این اتفاق می‌افتد؟
به دلیل اینکه اینها دریافتی‌های متفاوتی پیدا کردند. به عبارتی آرام آرام اینها فکر می‌کردند که این دریافتی‌ها از جیب کشورهای دارای قدرت و استعمارگر است. اسناد خانه مستر سدان را ببینید. در زمان نخست وزیری دکتر مصدق هم این جریان اتفاق افتاد. در آن اسناد مشخص شده بود که کل نمایندگان مجلس، وزرا و ... همه حقوق بگیر شرکت نفت انگلیس هستند. اما کسی توجه نکرد که پول شرکت نفت انگلیس از جیب مردم ایران تامین می‌شود. یعنی اینها از پول نفت ایران، از پول منافع مردم ایران به رجال سیاسی ایران باج و رشوه می‌دادند. 

شما می‌بینید در مجلس هر چه تلاش می‌شود تا ماده واحده‌ ملی شدن صنعت نفت امضا بشود، این اتفاق رخ نمی‌دهد. یازده نفر امضاء کردند اما چهار نفر بعدی پیدا نمی‌شود که این طرح را امضاء کنند و آن را به ماده واحده برسانند. یعنی همه نمایندگان حقوق بگیر شرکت نفت انگلستان بودند، آن هم از پول مردم ایران.

بعد از آنکه صدای گلوله تپانچه خلیل طهماسبی آمد و به گوش نمایندگان مجلس رسید و حاجعلی رزم آرا ترور شد، آقایان ترسیدند و ماده واحده را امضا کردند و نفت ایران ملی شد. حالا هرچقدر هم بخواهند این قضییه را کتمان بکنند، ایراد نداره اما نفت ایران را گلوله خلیل طهماسبی ملی کرد. 

یعنی آقای مصدق و اطرافیان او قدرت این را نداشتند که نفت ایران را ملی کنند و شلیک خلیلی طهماسبی به سمت رزم آرا این جریان را ثمر داد؟
قدرت جریان اجتماعی جامعه نمی‌توانست سد مدافعان منافع انگلستان را بشکند. در این زمان، ما دوره سلطه را شاهد هستیم و از دوره نفوذ عبور کرده‌ایم. انگلستان در ایران نفوذ ندارد بلکه کاملا تسلط دارد. از اواخر دوره قاجار سلطه در ایران کامل شد و با آوردن پهلوی‌ها به اصطلاح آخرین میخ علیه استقلال در ایران کوبیده شد. البته ما یک استقلال ظاهری داشتیم، به قول مرحوم مدرس که می‌گویند «در بند اول قرارداد 1919 آمده که دولت انگلستان، استقلال ایران را به رسمیت می‌شناسد. من سواد ندارم اما شما به من بگویید که چرا  دولت انگلستان باید استقلال ما را به رسمیت بشناسد؟ مگر ما مستقل نیستیم؟ 

روی کار آمدن رضاخان هم به دنبال حفظ این سیطره بود؟
بعد از آن بود که کودتای اسفند 1299 و روی کار آمدن رضاخان سیطره سلطه انگلستان بر ایران را جدی‌تر کرد. در قرارداد 1919 انگلستان تعهداتی را می‌پذیرفت، مسئولیت‌ها و هزینه‌هایی داشت که بعد از کودتایی 1299 همه این تعهدات، همه این مسئولیت‌ها و همه این هزینه‌ها از جیب مردم ایران تامین شد و ظاهرا هم مستقل بودیم. انگلستان نفت، موقعیت استراتژیک، راه آهن و بازار را می‌خواست که همه اینها را در اختیار داشت. نیروی نظامی ایران هم به جای نیروی نظامی انگلستان برای حفظ منافع آنها تلاش می‌کرد. به نمونه از این موارد اشاره می‌کنم. پلیس جنوب را انگلستان در ایران ایجاد کرد که چه کار بکند؟ جریان نفت را برای انگلستان تضمین کند. حقوق همین پلیس جنوب را ایران از جیب مردم خودش داد، پولی هم که شرکت نفت انگلیس بابت پلیس جنوب می‌داد را هم در جیب خودش گذاشت و روند تداوم نفت هم تامین شد. چهل درصد از بودجه کشور خرج ارتشی می‌شد که بخش عمده وظیفه آن حفظ جریان انتقال نفت به انگلستان بود و تضمین آن برای بقای نیروی دریایی، صنعت و اقتصاد انگلستان بود. اینجا با ابعاد وسیع سلطه مواجه می‌شویم. لذا اینکه آقای ابوالفضل لسانی کتابی نوشت و نامش را «طلای سیاه یا بلای ایران» گذاشت، واقعا طلای سیاه بود و هست. لذا وقتی خلیل ملکی در جلسه دیدار با ارنست بوین (سیاستمدار انگلیسی) به او می‌گوید که شما از جان ایران و ملت ما چه می‌خواهید؟ بوین لبخند می‌زند و می‌گوید: «OIL، OIL، OIL» پس این سلطه به واسطه عوامل نفوذی آرام آرام شکل گرفت بدون اینکه هزینه‌ای پرداخت کند. نهضت ملی نفت قیام عیله این سلطه بود. کودتای 28 مرداد 1332 هم تجمیع مجدد عوامل و آن گجستک‌ها بود که در خدمت منافع بیگانه بودند. حالا این گجستک زاهدی بود، شعبان جعفری بود، سرلشکر حسن اخوی بود و ... . همه هم می‌دانستند که این کودتا، کار انگلستان است. حتی این گجستک مطبوعات و رسانه‌ای‌های آن زمان بودند. منتهی من باور دارم که اینها علیرغم اینکه در خدمت بیگانه بودند، هنوز این بیگانه گرایی عمیق نشده بود و یک جاهایی به حماقت می‌زد. مثلا احمقانه‌ترین حرفی که می‌شد در یک جمع احمقانه بیان کرد و ملتی را تحمیق کرد، این حرف زاهدی در مجلس و در دفاع از کنسرسیوم است. اول که در کابینه گفته که از این قرارداد سر درنیاوردیم و آقای علی امینی باید دنبال این کار باشد. در حالی که علی امینی در دیدار با هارد پیچ به او می‌گوید که شما به منزله پزشک برای ما هستید، شما به ما بگویید در این فضایی که قرار داریم چه بکنیم؟

 یعنی وکلای ایران که می‌خواستند در قرارداد کنسرسیوم حافظ منافع ملت ایران باشند، وابسته به این انگلستان بودند. علی امینی دستش را پایین می‌آورد و به نماینده انگلیس می‌گوید شما برای ما نسخه بپیچید. بعد زاهدی در کابینه می‌گوید قرارداد کنسرسیوم فنی است و ما از آن سردر نمی‌آوریم، هر چه آقای علی امینی بگوید می‌پذیریم. در مجلس هم زاهدی به نمایندگان گفت «این قرارداد کنسرسیوم که آقای علی امینی امضاء کرده، چون ظرف 7 الی 8 سال آینده جهان پر از نیروی اتم خواهد شد و مصرف نفت تبدیل به مصرف اتم می‌شود. در این چندین سال هر چه نفت داریم باید بفروشیم، بعد از این دیگر کشوری از ما نفت نمی‌خرد.» صورتجلسه مجلس وجود دارد، حتما مطالعه کنید. همه نماینده‌های مجلس هم هورا کشیدند و امضاء کردند. بعد همین فرد سرسپرده که نفت را اینگونه به انگلستان تقدیم می‌کند، دو سال نخست وزیر است و دستمردی هم می‌گیرد و بعد می‌شود سفیر سیال در اروپا. علی امینی می‌گوید که از زاهدی پرسیدند پنج میلیون دلاری که آمریکایی‌ها دادند چه شد؟ گفت: صرف هزینه‌های کودتا شد. بعد علی امینی (وزیر اقتصاد دولت کودتا) می‌گوید که زاهدی پول‌ها را بالا کشید. یک دفتری در ژنو به او می‌دهند و حتی پسرش مسئول حفظ منافع آمریکا در ایران می‌شود، از مسئله جدایی بحرین تا واگذاری آب هیرمند نقش اول را ایفا می‌کند. این یک مرحله از گجستک بودن و در خدمت بیگانه بودن است.

این گجستک‌ها در دربار هم نفوذ داشتند؟
قطعا حضور و نفوذ داشتند. البته از نفوذ عبور و به سلطه رسیده بودند، خودشان هم می‌دانستند که تحت سیطره هستند. تیمسار آذر برزین در گفتگو با دهباشی می‌گوید که « دو سه بار قرار بود من فرمانده نیروی هوای ارتش شاهنشاهی بشوم اما از سفارت آمریکا اطلاع دادند که محمد خاتم باید فرمانده بشود و بعد گفتند که ربیعی فرمانده بشود. به شاه گفتم که انگار دفتر شما توسط آمریکایی‌ها شنود می‌شود. شاه یک نگاهی به من کرد و چیزی نگفت.» 

خودشان هم به این سیطره بودن اعتراف می‌کنند؟
یک جاهایی اشاره می‌کردند که تحت سیطره هستند. مثلا زمانی که اسدالله علم در مورد ذوب آهن به شاه گزارشاتی می‌دهد، شاه می‌گوید «این آمریکایی‎‌ها و انگلیسی‌های پدرسوخته خوردند و بردند، خدمتی هم به ما نکردند.» این خود بیگانه پرستی و تسلیم در برابر بیگانه است. بعد از کودتای 28 مرداد جلوتر که آمدیم آرام آرام روح جامعه به سمت اعتراض در برابر بیگانه پذیری و تسلیم در برابر بیگانه رفت. با زنده شدن جریان وطن دوستی و وطن پرستی، جریانی بر کشور حاکم است که در بیگانه تسلیم است. 

در برخی از موارد در فیلم‌های به جای مانده از محمدرضا پهلوی، آمریکا را تهدید هم می‌کند. آیا این هم در امتداد هم گجستک گرایی است؟
برخی از مواقع اینها در مسیر حرکت نمی‌کردند، دلیلش هم این است که گجستک‌ها ارباب‌های مختلف دارند. گاهی وقت‌ها باید منفعت فلانی را ببینند، گاهی اوقات منفعت فلان کشور را باید در نظر بگیرند. هر از گاهی اتفاقاتی این گونه رخ می‌دهد. یعنی در نهایت تسلیم گاهی مواقع اعتراضاتی هم می‌کنند، لذا برخی از مورخین این اعتراضات را نشانه استقلال این گجستک‌ها می‌دانند در صورتی که این نشانه استقلال نیست، نشانه به سطوح آمدن اینها از تسلیم است. انقلاب اسلامی این جریان تسلیم در برابر بیگانه را درهم شکست. انسان انقلابی شکل گرفت که نه تنها نگاهی به منفعت انگلستان و آمریکا ندارد بلکه سوال می‌سد که اینها چرا در وطن من همه کاره هستند؟ لذا افرادی ظهور می‌کنند مانند احمد متوسلیان، محمدابراهیم همت و... حتی همان بچه بسیجی ساده که همه اینها یک شکل هستند و مانند هم فکر می‌کردند. انسان انقلابی – شیعی که روح وطن دوستی امام خمینی در همه آنها تجلی پیدا کرده بود. 

در مقطعی از تاریه معاصر ایران شاهد ظهور و بروز افرادی هستیم که شعار استتقلال خواهی می‌دهند اما در بررسی عملکرد و کارنامه آنها متوجه وابستگی به غرب و دیده می‌شود. این موضوع را چگونه تحلیل می‌کنید.
این گجستک گرایی که در گذشته رواج داشت و به تسلیم در برابر زور دشمن و یا به تطمیع در برابر ثروت و موارد دیگر سر تعظیم فرود آورده بود، این گجستک گرایی با یک گام جدید و حرکت جدیدی در ایران خودنمایی کرد که جالب است با شعار ناسیونالیست هم ادعای نجات ایران داشت. در ابتدا مدعی مقابله با نفوذ و سیطره غرب در ایران بود اما کم آن ذات اصل خود را نمایان کرد. در ادبیات اینها کاملا روح غربگرایی و تسلیم در برابر غرب از همان اواخر دوره قاجار و عصر پهلوی کاملا بازپیرایی و بازآفرینی شده است. شما در پروژه برجام چه می‌بینید؟ بازآفرینی قرارداد 1919. اتفاقات، حتی افراد، کارهایی که صورت گرفته، پول‌هایی که داده شده است. اینها هیچ وقت نمی‌خواهند کشور را از دست بدهند اما وقتی اتصال ایجاد می‌شد در برابر غرب هیچ دفاعی از خود نداشتند. وثوق الدوله هم هیچ گاه نمی‌خواست ایران از بین برود اما معتقد بود برای این که هم پیمان انگلستان بشوم باید به آنها باج بدهم. برای رسیدن استقلال یک کشور باید هزینه‌هایی پرداخت کرد اما متاسفانه در این میان تساهلی که در کشور وجود دارد که باعث شده واقعا یک عده‌ای هم در مسیر تخریب تصمیمات مربوط به استقلال علیه مردم حرکت کنند. سرمایه داری دولتی، بخشی از سرمایه‌داری تجاری و حتی برخی سرمایه‌داری پزشکی ما با اینکه به شدت متمطع هستند اما علیه ملت حرکت و سفره مردم را کوچک می‌کنند. چرا؟ چون بخشی از حاکمیت هنوز روح سرمایه‌داری را درک نکرده و اینها از غفلت بخشی از حاکمیت سوءاستفاده می‌کنند. اما یک معنای دیگری هم این قصه پیدا می‌کند، این بی رحمی علیه مردم پیوند خورد با هم گذشته اعتماد، نفوذ و پیوند با دشمن. این نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان سوم و تحت سیطره صورت گرفت. نسل کسانی که در گذشته با استعمار مبارزه می‌کردند و در برابر آنها افرادی از همان ملت به مقابله ایستادند مانند مصدق که در برابرش زاهدی و شاه ایستاد. این نسل بعدی نفوذ تبدیل به سربازان استعمار در کشورها شدند. عده‌ای از آنها گجستک شدند، عده‌‌ای در این میان تئوریسین شدند. شما ادبیات تئوریزه شده بازگشت به دشمن و سرفرود آوردن در برابر غرب را به شکل‌های مختلف مشاهد می‌کنید. در ادبیات اندیشه سیاسی، ادبیات توسعه، تلاش برای بازگشت به سلطانیزم و... کاملا می‌بینید. حتی عده‌ای مدعی شدند که ما مشروطه را خوب درک و لمس نکردیم، برگردم مشروطه را مزمزه کنیم، اشتباه کردیم وارد جمهوری اسلامی شدیم. بعد گفتند «ما چگونه ما شدیم؟» به خاطر کوتاهی خودمان بوده است. همه اینها ما را به کدام سمت می‌برد؟ همه همان فضای که ما باید به سمت نفوذ و سیطره غرب بازگردیم. اما کم کم این تفکر به سربازی برای دشمن منتهی می‌شود. یک مثال از شاپور بختیار برایتان بزنم. اجداد بختیار در جریان انتقال نفت با انگلستان همکاری می‌کردند. برای آنکه به اینها دستمزد بدهند، شاپور بختیار و امثال او را برای ادامه تحصیل به فرانسه بردند. جنگ جهانی دوم که شروع و ایران اشغال شد. شاپور بختیار این دوره چه کار کرد؟ به جای اینکه به ایران بازگردد و خدمت بکند به عنوان سرباز به ارتش فرانسه پیوست. نسل بعدی او یعنی فرزندش به خاطر همین وارد ارتش شدن در فرانسه شهردار می‌شود. یا اندیشمندی که سعی می‌کرد در سطوح مختلف جمهور اسلامی را نقد کند، دکتر سیدجواد طباطبایی است. دخترِ آقای طباطبایی الان شاور ارشد معاون وزارت خارجه آمریکا در امور تسلیحاتی و امنیتی دولت بایدن است. آقای دکتر نصر که بالاخره یک شمه‌ای از استقلال خواهی در او وجود داشته است در خاطراتش می‌گوید که عضو انجمن اسلامی دانشگاه هاروارد بودم و در عین حال مشاور کسینجر هم بودم. پسر همین آقای نصر می‌شود مسئول میز ایران در شورای امنیت ملی آمریکا یعنی فرمانده جنگ با ایران. این گجستکیسم که گسترش پیدا کرده و رسما فلان دختر بدنامی که عضو سازمان سیا شده و مردم را علیه وطن خودشان تحریک می‌کند. تمام تلاش‌شان را همین گجستک‌ها انجام می‌دهند که کشور به زیر سلطه غرب بازگردد. این جریان به چیزی کمتر از همه چیز قانع نیست. شاپور بختیاری که برای راتش فرانسه می‌جنگید، در اواخر حکومت پهلوی نخست وزیر شد که شاه را مجددا به ایران بازگرداند اما وقتی موفق نشد و انقلاب اسلامی پیروز گردید همین شاپور بختیار و شخص فرح دیبا به دیدار صدام رفتند و او را تحریک کردند تا به ایران حمله کند. بعدها صدام در مصاحبه‌ای گله می‌کنذ که عده‌ای کلاه سرش گذاشته‌اند. همه همین جریانات ملی‌گرایی پشت سر همین شاپور بختیار حضور داشتند. بعد سازمان مجاهدین خلق را می‎بینید که همین رویه گجستکیسم را ادامه می‌دهد و رسما سرباز دشمن ایران می‌شود. 

امکان دارد برخی با حکومت مشکل داشته باشند اما نباید که دیگر با کشور و ملتم بجنگم. مردم من درست یا نادرست، زشت یا زیبا در ایران در حال زندگی هستند. براساس هرگونه تقسیم قدرت، بخش فعال سیاسی جامعه ما یا بخش غیرفعال سیاسی جامعه ما با این انقلاب، ساختار و نظام هماهنگ است و ایستادگی هم کرده است. سوال اصلی اینجاست که چرا تاجر کشور من، پزشک کشور من بر ملت من سخت می‌گیرد؟ چرا برخی از رسانه‌های کشور من در حال غالب کردن ادبیات سلطه در ایران است؟ چرا برخی از این تشکل‌های اجتماعی که شکل گرفته در حال شکستن دیوار هویتی این ملت است؟ برخی سال‌ها بعد از انقلاب اسلامی، ملت را تمسخر می‌کردند که شما تابع اعراب شده‌اید، خب الان که خودتان نوکر شبکه‎های تلویزیونی هستید که اعراب پول آن را تامین می‌کنند. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها