در جوانی به اتهام قتل بازداشت شده و درخواست قصاص اولیایدم او را در برابر چوبهدار قرار داده است. این هفته سراغ این پسر جوان رفته و رودرروی او نشستیم و برای ما از دردسرهای عاشقی گفت و تعریف کرد چطور از عاشقی دلخسته به قاتلی بیرحم تبدیل شد.
چند سال داری؟
۱۹ سال.
تحصیلات؟
سیکل.
چرا ادامه ندادی؟
علاقهای به درس نداشتم. وضع خانوادهام هم زیاد خوب نبود. دوست داشتم کار کنم و کمکخرج باشم.
کارت چه بود؟
در این چند سال چند جا کار کردم اما آخرین بار شاگرد یک سوپرمارکت بودم.
چه شد پایت به پرونده قتل باز شد؟
به خاطر عاشقی.
توضیح بده.
ششماه قبل دختری به مغازه آمد و خرید کرد. از او خوشم آمد و شمارهام را به او دادم و خواستم اگر خریدی داشت تماس بگیرد تا برایش ببرم. البته برای خیلی از مشتریها خریدشان را میبردم اما این با بقیه فرق داشت.
چه فرقی؟
میخواستم شمارهاش را داشته باشم تا بتوانم با او دوست شوم.
توانستی؟
یک هفته زمان برد اما توانستم. وقتی فهمید چه زندگی سختی دارم و دوست دارم روی پای خودم بایستم، خوشش آمد. سیما هم مثل من زندگی سختی داشت. همین باعث شد شبها چند ساعتی با هم درددل کنیم. پدر و مادرش اختلاف داشتند و همیشه در خانهشان دعوا بود. گاهی همدیگر را بیرون میدیدیم و کمکم عاشق شدیم.
از تو خواست پدرش را بکشی؟
نه، سیما از این ماجرا خبر نداشت و شرط مادرش بود.
یعنی چه؟
یک روز سیما تماس گرفت و گفت مادرش میخواهد مرا ببیند. فکر کردم همراه سیما میآید اما تنها آمد. از من پرسید هدفت از این دوستی چیست؟ گفتم میخواهم با سیما ازدواج کنم. وقتی فهمید پولی در بساط ندارم یک شرط برایم گذاشت و آنهم کشتن شوهرش بود. گفت اگر این کار را انجام دهم، سهم ارث سیما را میدهد تا با آن ازدواج کنیم. خواست از این شرط حرفی به سیما نزنم.
و تو هم قبول کردی؟
بین سیما و شرط مادرش باید یکی را انتخاب میکردم و تنها راهی که جلوی پایم بود قتل پدرش بود. یک لحظه هم نمیتوانستم از فکر سیما بیرون بیایم. همانجا قبول کردم. قرار شد مادرش نقشه را طراحی کند و بعد من آن را اجرا کنم.
خب، نقشه چه بود؟
بعد از یک هفته مادر سیما با من تماس گرفت و گفت باید اسلحهای تهیه کنم. دوستی در غرب کشور داشتم که با او صحبت کردم و قرار شد اسلحهای برایم پیدا کند. موضوع را به آن زن گفتم و ۲۰میلیون تومان به حسابم واریز کرد تا با آن بتوانم اسلحه بخرم. راهی خانه دوستم شدم و با کمک او اسلحه خریدم.
با آن مرتکب قتل شدی؟
نه. اگر شلیک میکردم همسایهها متوجه میشدند و ماجرا لو میرفت.
پس چرا اسلحه خریدی؟
من جثهام کوچک است و مقتول قوی بود. برای اینکه او را بترسانم تا به من حمله نکند اسلحه خریدم.
خب، چطور نقشه را اجرا کردید؟
شب، سیما و مادرش به مهمانی رفتند و مرد جوان در خانه ماند. همسر مقتول از قبل کلید خانه را به من داده بود. نیمهشب راهی آن خانه شده و با کلید در را باز کردم. مرد جوان خواب بود. بالای سرش رفتم و با اسلحه تهدیدش کردم و بعد دست و پایش را بستم. اول فکر کرد سارق هستم و گفت هرچه پول دارد به من میدهد تا کاری با او نداشته باشم. گفتم دنبال پول نیستم و باید تاوان بدرفتاریها با همسر و فرزندت را بدهی. قول داد دیگر آنها را اذیت نمیکند.
اما تو او را کشتی؟
نه. فکر کردم میتوان به او یک فرصت داد. با همسرش تماس گرفتم و گفتم ماجرا را با یک تعهدنامه حل کنیم اما او قبول نکرد و گفت اگر شوهرش را نکشم از همه ما شکایت میکند و زندانی میشویم. میدانست نقطهضعف من سیماست و تهدید کرد بعد از دستگیری باید سیما را فراموش کنم. سمت آن مرد رفتم و از پشتسر گردنش را گرفتم و آنقدر کشیدم تا خفه شد. اولین بار بود که جسدی را از نزدیک میدیدم. با آن زن تماس گرفتم و خواست جسد را در میان پتو بپیچم و از خانه بیرون ببرم. بهسختی آن را از خانه بیرون آورده و در زمینی خالی دفن کردم.
چطور دستگیر شدی؟
صبح روز بعد سیما و مادرش به خانه برگشتند و وقتی متوجه غیبت طولانی او شدند شکایتی را مطرح کردند. ماموران به اظهارات آن زن شک کرده و با بررسی تماسهایش به من رسیدند. یک روز در مغازه بودم که ماموران سراغم آمدند و خواستند با آنها بروم. وقتی مقابل افسر تحقیق نشستم نتوانستم کتمان کنم و همه ماجرا تعریف کردم. با اعترافات من مادر سیما هم بازداشت شد.
در این مدت سیما را دیدی؟
نه، فقط شنیدم برای من قصاص خواسته است. من برای رسیدن به او مرتکب قتل شدم و او مرگ مرا خواسته است. وقتی این موضوع را فهمیدم شوکه شدم اما بعد به او حق دادم. پدرش از من مهمتر بود و نمیتواند با یک قاتل آنهم قاتل پدرش زیر یک سقف برود.
به آینده فکر میکنی؟
با این اوضاع چوبهدار در انتظارم است اما نمیخواهم امیدم را از دست بدهم. شاید یک روز سیما فهمید که من مقصر ماجرا نبودم و رضایت داد. به خاطر این عشق یک نفر را فرستادم زیر خاک و با آینده و آبروی خانوادهام بازی کردم. کاش قبل از اینکه آن مرد را می کشتم به عواقب کارم فکر میکردم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد