این درحالی است که محمدرضا تاجیک از چهرههای فکری جریان اصلاحات هم معتقد است: خشونت آنگاه افزونتر میشود که بسیاری از اصحاب این نوع تحلیل، میدانند تحلیلشان همان تحدید و تحریف و تصغیر است، اما با این حال طوری سخن میگویند که پنداری آینه تمامنمای وقایع و حقایق است. گرچه این فقط دو فکت از مهمترین شخصیتهای فکری-گفتمانی جریان اصلاحات است، اما افراد موثر در این جریان نوعی از اتفاقات اخیر، بهرهبرداری سیاسی حداکثری کردند که عمقفکری این جریان را در پس آشوبهای اخیر به خوبی ترسیم کرد.
آشوب دو نبش
اصلاحطلبان که منافع خود را به فضای غوغاسالاری سیاسی گره زدند، تلاش دارند آتش التهابات بالا بماند و عملا در حال حاضر در مرحله ورود به کاسبی سیاسی حداکثری از اغتشاشات و حوادث روزهای اخیر به سر میبرند. نکته قابل تامل، اما اینجاست که این افراد در تحلیلهای خود از فضای سیاسی اجتماعی کشور دو رویکرد مهم را در پیش گرفتهاند که هر کدام به آشوب مداوم میرسد. اما چگونه این هدف طراحی و اجرا میشود؟ در این چارچوب اصلاحطلبان از یک طرف باید تلقین کنند که مشکلات اجتماعی سیاسی کشور بسیار گسترده است که منجر به ایجاد التهابات اخیر شده و از سوی دیگر هم باید آتش آشوبها را زنده نگه دارند تا در آینده مثل آتش زیر خاکستر برایشان کاربردی باشد. اما اگر بخواهیم کمی دستهبندیشدهتر به بررسی مواضع فعالان جریان اصلاحات بپردازیم، میتوان آن را در سه مقطع از لحاظ زمانی تقسیمبندی کرد.
جنگجهانی رسانه علیه ایران
در این فضا مقطع اول را میتوان به رویکرد اصلاحطلبان در هفته اول بعد از فوت مهسا امینی اختصاص داد که محور اصلی آن تهییج افکار عمومی، تزریق ناامیدی در جامعه، سیاهنمایی از آینده کشور و ایجاد حس نفرت از پلیس وکل حاکمیت با محوریت سلبریتیهای فوتبالی و بازیگری بود. یعنی همانطور که خاطرتان هست در روزهای اولیه این ناآرامیها یک موج رسانهای برای ایجاد رفتار احساسی و عاطفی شکل گرفت که با فعالیت شبانهروزی تحریریههای فارسیزبان ضدایرانی تبدیل به یک جنگ جهانی رسانه علیه ایران شد. وقتی شما بر پایه رفتارهای احساسی سعی دارید در یک فضای ملتهب میدانداری کنید، طبعا جنبه عقلانی - تحقیقی و حتی علت فوت مهسا امینی به عنوان موردی که مبدا این اعتراضات بوده، کاملا بی رنگ میشود و نوعی خفقان یا اصطلاحا مارپیچ سکوت شکل میگیرد که به شما اجازه نمیدهد قرائتی غیراز ادعای «کشته شدن مهسا امینی توسط ماموران نیروی انتظامی» درباره این حادثه داشتهباشید. حتی اگر مانند آنها هم فکر نکنید، بازهم به شما هجمه میکنند؛ فقط یک مثال این مورد مهدی ترابی، بازیکن فوتبال بود که، چون حاضر نشد وارد بازی بستن مچبند سیاه شود، رسانههای ضدانقلاب کاریکاتوری با قلاده برای این بازیکن فوتبال طراحی کردند. این یعنی آزادیبیان فقط به معنای فکر کردن مانند ماست. تکنیک دیگر هم این بود که مصاحبههای اولیه از خانواده مهسا امینی و ارائه گزارشهای میدانی از مراسم تشییع و خاکسپاری او در اولویت رسانهای اصلاحطلبان قرار داشت تا فضای هیجانی و احساسی جامعه کم رمق نشود و ایجاد بستر لازم برای خبرسازی و فیکنیوزها پایدار باشد.
اپیزود دوم؛ احتیاط سیاسی
اما اپیزود دوم زمانی توسط اصلاحطلبان کلید خورد که رسما وارد هفته دوم اغتشاشات شدهبودیم و میتوانیم آن را مرحله گوشهگیری و به نظاره نشستن اصلاحطلبان و میدانداری جریان معاند در حوزه مجازی و خیابانی اغتشاشات تعریف کرد. رفتارشناسی این مقطع برای ما اثبات میکند که آنها در مرحله اول با ایجاد موجی از هیجان و تحریک جوانان شرایط را برای یک آشوب و بلوای خیابانی آماده کردهبود و از آن به بعد این رسانهها و شبکههای اجتماعی بودند که باید اعتراض را از فضای مجازی و اینترنت خارج کرده، به کف خیابان میکشیدند و اغتشاشات را کلید میزدند. بنابر این جریان رادیکال با تجربه سال ۸۸ و به دلیل بازداشتهای صورت گرفته در فتنه ۸۸ سعی کرد در این مرحله دست به عصا حرکت کند تا مشمول حذف از سپهر سیاسی کشور نشود و از این رو وقتی اغتشاشات پراکنده در شهرها کشور در جریان بود، آنها ضمن خودداری از پوشش تجمعات اعتراضی و اغتشاشات خیابانی و تحریک بیشتر معترضان، رویکرد خود در رسانهها و روزنامهها را به سمت «تحلیل شرایط»، علتیابی اعتراضات و اینکه چه باید کرد؟ تغییر دادند تا عبور از فیلتر انتخابات برای همیشه مسدود نشود. بررسی دقیقتر این مقطع زمانی نشان میدهد برخی از فعالان اصلی و نظریهپردازان جریان اصلاحات مثل سعید حجاریان، محمدرضا تاجیک، علیرضا علویتبار، حمیدرضا جلاییپور هم روزه سکوت گرفتند و از هرگونه موضعگیری خودداری کردند تا وارد مرحله سوم یا برداشت از زمین آشوبها شوند.
مکانیسم کاسبی سیاسی
مقطع سوم در حرکت سیاسی این جریان وقتی آغاز شد که احساس کردند زمان برداشت از آشوبها یا موقعیت چیدن میوه اغتشاشات رسیدهاست؛ بنابراین در این لایه شاهد ورود تئورسینهای جریان اصلاحات به ماجرا و صدور فتوای کاسبی سیاسی حداکثری از اغتشاشات اخیر بودیم؛ درواقع در مرحله برداشت نهایی، پیشینه مهمی وجود داشت که با بهرهگیری از فضای اعتراضی جامعه، شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کنونی جامعه را از یک طرف نتیجه به حاشیه رفتن جریان اصلاحطلبی عنوان میکرد آن هم درحالی که دولتهای متعددی در اختیار آنها بود و از سوی دیگر غایت عملکرد جریان اصولگرایی را نتیجه یکدست شدن قدرت معرفی کردند؛ بنابراین مخاطب نظریهپردازان اصلاحطلب، دو سبد مجزاست؛ یک سبد افکار عمومی داخلی است که با سرزنش کردن مردم به دلیل قهر از صندوق رای و رویگردانی از جریان اصلاحات، میخواهد این گزاره را تفهیم کنند که اکنون باید مطالبات فرهنگی و اقتصادی خود را در کف خیابان دنبال کنید و سبد دوم مخاطبان خود آنها که در واقع هسته سخت قدرت است را میخواهند این طور اقناع کنند که تضعیف اصلاحطلبی به عنوان یک جریان میانی و بازی ندادن آنها در عرصه سیاسی میتواند سرریز خود را به شکل آشوبطلبی، اغتشاش و اعتراضات خیابانی نشان دهد.
روزنامه جام جم