برای مثال آثاری که نابینایی یا هر نوع ناتوانی جسمی و ذهنی را عقوبت گناه معرفی میکنند یا با دیدی اغراقآمیز زندگی این افراد را بدون هیچ دشواری نشان میدهند یا از آن سوی بام میافتند و به نگاه ترحمبرانگیز بر آنها دامن میزنند، از این دست هستند. با این وجود، آثار درخور هم کم نداشتیم. در اینجا به مناسبت ۱۵ اکتبر روز جهانی گرامیداشت دستاوردهای نابینایان که در ایران با عنوان عصای سفید هم شناخته میشود، برخی از قصههای تلویزیونی را که در آنها شخصیتی نابینا حضور داشته یا اشارهای به آنها شده است، مرور کردیم و نگاهی به نوع نگرش آنان به این موضوع و بهرهبرداری از آن در بافت دراماتیک سریال انداختیم.
سنگ صبوری با هزاران چشم
سنگ صبور مردمی بود که برایش از راههای دور و نزدیک نامه مینوشتند و شرح دشواریهای زندگیشان را تحریر میکردند. شخصیت آقای راوندی در سریال «هزاران چشم»، مردی نابینا بود که از پس این ناتوانی برآمده و بر محدودیتش فائق آمده بود. او که در یک دفتر مجله کار میکرد با کمک همکارش نامههای مردمی را میخواند و مخاطبان از دریچه این نامهها به قصه زندگیهای مختلف سرکمیکشیدند. در بخشهایی از سریال هم شاهد زندگی این شخصیت بودند که با وجود نابینایی، خانواده تشکیل داده، صاحب فرزند بود و مثل بسیاری از مردم وسایل نقلیه عمومی استفاده میکرد. تصویر سریال «هزارانچشم» به کارگردانی کیانوش عیاری از نابینایان، قوی و به دور از ترحم بود که حتی گاهی از برخی شخصیتهای ظاهرا سالم قصه هم توانمندتر نشان داده میشد. مهدی هاشمی ایفاگر این نقش خاص بود که با تعقل و خلاقیت، راهحلهای گرهگشا و جالب به مردمی که درباره مشکلات و موانع زندگیشان، برایش نامه مینوشتند، ارائه میداد.
ستایش گمشدهای رعنا
در سریال پرمخاطب «دلنوازان» که در دهه ۸۰ به کارگردانی حسین سهیلیزاده روی آنتن شبکه سه سیما رفت، شخصیتی به اسم رعنا حضور داشت که نابینا بود. این شخصیت با بازی زندهیاد زهره فکورصبور که ستایش نام داشت، دختر گمشده یک خانواده بود و در کودکی بر اثر سانحه دید چشمانش را از دست داده بود. در ادامه با ماجراهای فراوان و به صورت اتفاقی پای این دختر به خانواده واقعیاش باز میشود. گرچه ماجرای ستایش گمشده، نقطه شروع قصه دلنوازان بود، اما کنار خط اصلی قصه که با شخصیتهای دیگر پی گرفته میشود، چندان در مرکز توجه نبود و این شخصیت جزو افراد محوری قصه بهشمار نمیرفت. زندهیاد فکورصبور، ایفاگر این نقش سعی داشت با نگاههای خیره و مستقیم و با کمک لنز کمرنگی که در چشمانش جای داده بودند، به واکنشهای فردی که از کودکی با نابینایی دست و پنجه نرم کرده و روزگار گذرانده است، نزدیک شود.
مثل گلهای داوودی
شخصیت محبوب و متفاوت امیر در سریال «وضعیت سفید» نوجوانی است که به اصطلاح امروزیها میتوان او را «جوگیر» خواند. پسرعاشقپیشهای که در جایی از قصه بهدلیل زل زدن به جوشکاری، چشمانش آسیب میبیند و برای همین مدتی آنها را میبندد. در این ایام، او که درواقع نابینا نشده، همهجوره سعی میکند با تمارض به نابینایی ادای بیژن امکانیان در فیلم مشهور گلهای داوودی را درآورد؛ فیلمی که حسابی در دهه ۶۰ گل کرده بود. امیر قصهای خودساخته هم برای آسیب چشمانش در سر داشت و فکر میکرد، چون شیفته دختری به اسم شیرین شده و مدام او را نگریسته است، دارد تقاص این نگاه را پس میدهد. این همان تصور اشتباهی است که گاهی بهواسطه قصههای کهن در باور برخی ایجاد شده و گمان میرود بروز ناتوانی و بیماری، عقوبت گناه است.
ارمغان سالهای تاریکی
ماجرای نابینایی در سریال «ارمغان تاریکی» شاید با همه قصههایی که در این صفحه به آن اشاره میکنیم، تفاوت دارد. بنای این نابینایی نمایشی، براساس عشق شکل میگیرد. مردی به دلیل اینکه همسرش پاسوز فعالیتهای سیاسی او و عداوت مجاهدین قرار گرفته و چهرهاش سوزانده شده است، خود را سالها به نابینایی میزند تا سارا، همسرش بیدغدغه چهره خود را نشان دهد، اما در پایان سریال و پس از سالها، مرد با بازی آرش مجیدی رازش را برملا میکند و میگوید که این همه مدت چشمانش بینا بوده است. مجیدی در این سریال با استفاده از ابزارهایی مثل عینک دودی و عصای سفید، سعی داشت این نقش را باورپذیر از کار دربیاورد و مخاطب را در پایان با بیان حقیقت، غافلگیر کند.
آزمون ایمان آنا
در سریال «سفر سبز» به کارگرانی محمدحسین لطیفی، آنا، دختری مسیحی است که دو چشمش از نعمت بینایی بیبهره است. لادن مستوفی نقش این دختر را بازی میکرد که پدرش کشیش است. او از کودکی نتوانسته با درمان، بیناییاش را به دست آورد. آنا شخصیتی اجتماعی و محکم دارد و هرگز این مشکل او را دچار محدودیت نکرده است. در نهایت گرچه نزدیک است تا ایمانش متزلزل شود، اما به وسیله جراحی و با توسل در شب عاشورا شفا پیدا میکند. این شخصیت جزو شخصیتهای اصلی قصه نبود و داستانک او چندان نتوانست کنار خط اصلی قصه توجهها را به خود جلب کند.
تلاش برای عمل قرنیه
«شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» سریالی اپیزودیک بود که در برخی از قسمتهایش شخصیتهایی با نیازهای خاص یا ناتوانیهای جسمی و ذهنی را به تصویر میکشید. این نگاه گاهی با کلیشه به این شخصیتها، دلیل ایجاد این ناتوانیها را جایی غیر از آنچه باید جستوجو میکرد و بهراحتی بر مسند قضاوت مینشست و به اصطلاح به قصههای «کلید اسرار» طعنه میزد. البته شاهد قصههای خوبی هم بودیم، یکی از این قسمتها با بازی زندهیاد علی سلیمانی در اپیزود «بار کج» به تهیهکنندگی اکبر تحویلیان و کارگردانی احمد معظمی بود. او نقش صادق، انباردار شرکتی وارداتی را بازی میکرد که با کمبینایی دست و پنجه نرم میکرد. او در آستانه از دست دادن بینایی چشمهایش بود و اگر تا چند روز دیگر ۲۰ میلیون تومان پول عمل قرنیه چشمانش را نمیتوانست جور کند، برای همیشه کور میشد.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
قصه حضرت یوسف جزو قصص قرآنی است که بسیاری شنیدهاند. در این روایت هم نابینایی حضرت یعقوب بهدلیل زاریهایش در فراق فرزندش، یوسف را شاهد هستیم و هم از کور شدن زلیخا پس از جدایی از یوسف شنیدهایم. این قصه چند سال پیش به سریالی تلویزیونی بدل شد و روی آنتن شبکه یک سیما رفت. همانطور که اشاره شد دو شخصیت در طول قصه و بنابر اتفاقاتی نابینا شدند که هر دو با معجزه، بیناییشان را باز یافتند؛ یکی حضرت یعقوب و دیگری زلیخا. البته نگاه به نابینایی هر یک از آنها نسبت به دیگری تفاوت دارد. یکی از سر خواری بود و دیگری در اوج عزت. هر چند سرمنشأ نابینایی هر دو گریه فراوان و عشق بیحد نشان داده میشود که با حضور دوباره معشوق و لطف و عنایت او درمان میشود. ازخودگذشتگی مادر در سریال «با من بمان» به کارگردانی حمید لبخنده هم شخصیت نرگس مینایی با بازی یکتا ناصر در دوران بارداری با مشکلی مواجه میشود که در صورت ادامه بارداری و تولد فرزند، نابینا خواهد شد. او به خاطر مادر شدن و به عشق فرزند، خطر را به جان میخرد. ناصر سعی داشت بدون عینک و درواقع بدون بهره بردن از ابزاری که به بازیگر برای ایفای باورپذیر نقش کمک میکند، نقش این خبرنگار نابینا را بازی کند.
تمرین ندیدن
در اواخر سریال «مدینه»، به شخصیت مدینه کاشانی با نقشآفرینی پریوش نظریه خبر میرسد که به دلیل بیماری خاص تا مدتی دیگر بیناییاش از بین میرود. او که همسرش را بهتازگی ازدست داده با چالشهای فراوان خانوادگی و مالی روبهروست و سعی دارد به بهترین شکل آنها را حل کند. درواقع این بیماری و عوارض آن بهدلیل بالا بردن بار دراماتیک فیلمنامه و گرهافکنی بیشتر در قصه گنجانده و تلاشها و تمرینهای مدینه برای روزهای نابینایی که با بستن چشمهایش نمود پیدا میکند، جزئیاتی برای شخصیتپردازی بهتر او بهعنوان زنی منعطف و در عین حال قوی استفاده شده است.
اکبر آقا، حافظ جان پهلوانان
از دیگر شخصیتهای تلویزیونی که ویژگی نابینایی برایشان طراحی شده بود، اکبر آقا با بازی زندهیاد حمید مهرآرا در سریال «پهلواناننمیمیرد» بود. او پیرمردی تهیدست بود و همسرش که عاشقانه دوستش داشت را بهدلیل آبله از دست داده و خودش هم چشمانش بیسو شده بود. اکبر در اوج تهیدستی، دل بزرگی داشت و برای اهالی شهر محترم بود. او مقابل خانه پهلوان خلیل مینشست، اما پس از قتل این پهلوان اطراف خانه پهلوان جواد روزگار میگذراند و سپس جلوی خانه پهلوان نصرت با بازی عبدالرضا اکبری ساکن شد. این سکونت، اما برایش گران تمام میشود و اکبرآقای محبوب قصه، در پی محافظت از جان نصرت، جان خود را از دست میدهد.
نزدیک شدن فاصلهها
سریال «فاصله» که سال۱۳۷۳ روی آنتن رفت، برای مخاطبان دیروز تلویزیون جزو آثار نوستالژیک است. در این سریال هم قصه یک دختر و پسر نابینا محور بود. یکی براساس سانحه و در عنفوان جوانی بیناییاش را از کف میدهد و دیگری نابینای مادرزاد است. علی یعقوبپور در نقش علی در آستانه فارغالتحصیلی از دبیرستان، بیناییاش را از دست میدهد. او ناامید خود را در منزل حبس میکند، اما آشنایی علی با مریم، دختری نابینا که توانسته بر ناتوایی جسمیاش فائق آید، فصل تازهای در زندگی این شخصیت میگشاید.
روزنامه جام جم