این دومین شاه قاجار بود که راهی مسافرت خارج از کشور میشد، اما سفر مظفرالدینشاه قاجار به فرنگ (که منجر به ورود سینماتوگراف به ایران گردید) نیز با توصیه و همراهی فراماسونهایی همچون علیخان ظهیرالدوله صورت گرفت، با پولهایی که میرزا علیاصغرخان اتابک به حساب جیب ملت از روسیه قرض گرفته بود، شاه راهی فرنگ گردید تا با زرق و برقهای آن دیار آشنا شده و بنابر بیلیاقتی و کمسوادی و سادهلوحیاش، مسحور و مفتون دیگر مظاهر غرب گردیده تا راه را برای نقشهها و طرحهای استعماری و ضدایرانی آینده، هموار سازند. در همین مسافرت بود که شاه برای اولین بار دستگاه سینماتوگراف را رویت کرد.
به این ترتیب مظفرالدینشاه دستور ابتیاع دستگاه سینماتوگراف را به صنیعالسطنه و پسرش میرزا ابراهیمخان عکاسباشی داد تا در برگشت به ایران، آنها را همراه بیاورند. بنابه تصریح مورخان در زمانی که صدراعظم و مشاوران ماسون مظفرالدینشاه قاجار وی را واداشتند تا با خرید دستگاه سینماتوگراف سرگرم شود، مشغول بستن یکی از خفتبارترین قراردادهای طول تاریخ این سرزمین بودند تا نفت ایران را به طور رایگان در اختیار بیگانگان قرار دهند. شاید این تراژدی همیشگی تاریخ مستعمرات بوده که شاهان یا ملتها را به آلات و اسبابی سرگرم ساخته تا حرث و نسلشان را به غارت ببرند. در سال ۱۹۰۱ میلادی / ۱۳۱۹ هجری قمری / ۱۲۸۰ هجری شمسی هم درحالیکه مشاوران و معاونان فراماسون مظفرالدینشاه قاجار، او را با دستگاه سینماتوگراف سرگرم کرده بودند، ویلیام ناکس دارسی انگلیسی موفق به کسب امتیاز استخراج و بهرهبرداری و لولهکشی نفت و قیر در سراسر ایران به مدت ۶۰ سال گردید.
مظفرالدینشاه، دستگاه سینماتوگراف را به ایران آورد و علاوهبر میرزاابراهیمخان عکاسباشی، خود نیز با آن به فیلمبرداری و فیلمسازی مشغول شد. او، عمله و اکره خود در دربار را جمع میکرد به حیاط کاخ گلستان آورده و وادارشان میساخت تا در مقابل دوربین سینماتوگراف بازی کرده، حرکات مختلف انجام دهند. سپس دستگاه سنگین سینماتوگراف را بر پشت یکی دیگر از نوکران خویش قرار داده و از حرکات و بازیهای عواملش، فیلم برمیداشت. بعضی اوقات، خود نیز جلوی دوربین رفته، بر یک صندلی مینشست و بازی افرادش را نظاره میکرد. به آنها دستور میداد که چگونه در مقابل دوربین سینماتوگراف ایستاده، بازی کنند و ادا دربیاورند. درواقع مظفرالدینشاه را میتوان اولین کارگردان و فیلمساز تاریخ سینمای ایران بهشمار آورد! برخی فیلمهایی که شاه قاجار در آن ایام و در کاخ گلستان از عملهجات خود برداشت، هنوز در آرشیو فیلم و عکس این کاخ موجود بوده و نشان از علاقه و استعداد او در کار با دستگاه سینماتوگراف دارد.
برهمین اساس میتوان گفت پدیده سینما در ایران برخلاف سایر ممالک، به عنوان یک هنر مردمی در کوچه و بازار و محافل عمومی شکل نگرفت، بلکه توسط دستگاه حکومتی و عوامل این دستگاه که از عوامل و عناصر شبکه فراماسونری بودند، به این سرزمین وارد شد. به همین دلیل از همان ابتدا، ماجراها و محتوای آن بیشتر با منش و تفکر همان طبقه خاص واردکننده مرتبط بود و هیچ ارتباطی با زندگی مردم و قاطبه ملت نداشت. لورا مالوی، نظریهپرداز مشهور سینما، ماجرای ورود سینما به ایران را قابل تامل دانسته و میگوید: «بهجز ژاپن، ایران تنها کشوری است که سینما توسط دستگاه سلطنت وارد آن میشود و گسترش مییابد. برخلاف کشورهای صنعتی غرب، سینما در ایران به عنوان یک هنر مردمی و عامهپسند در کافههای زیرزمینی و چادرها شکل نگرفت...»
نخستین سالن عمومی سینما
اما اولین سالن عمومی سینما در ایران توسط میرزا ابراهیمخان صحافباشی تاسیس شد. او که عتیقهفروشی داشت، ناگهان سر و کلهاش از سانفرانسیسکو پیدا شد و به نوشته ناظمالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان»، به عضویت «انجمن مخفی دوم» در دوران مشروطه درآمد. انجمنی که اساسا توسط فراماسونها تشکیل شده بود و بعدا پایه و بنیاد سازمانهای تروریستی همچون کمیته مجازات گردید. نکته جالب اینکه نخستین نمایش عمومی این سالن در اول ماه رمضان ۱۲۸۳ هجری شمسی و همزمان با شروع ماه صیام به روی پرده رفت! از دیگر نکات قابل توجه اینکه به جز میرزا ابراهیمخان صحافباشی، از نخستین بانیان سالنهای سینما در ایران باید به مهاجر دیگر روس با نام روسیخان اشاره کرد که خود از عوامل استبداد محمدعلی شاهی بود و حتی هنگام به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسی و آغاز استبداد صغیر، برای سرکوب آزادیخواهان در کنار کلنل هموطنش قرار گرفت و بر روی خون و اجساد مشروطهخواهان، سالن سینمایش را برپا نمود. از همین رو با پیروزی مشروطیت و فرار محمدعلی شاه، انقلابیون و سایر مردم عکاسخانه و سالن سینمایش را به آتش کشیدند.
اولین زنجیره سالنهای سینما در ایران
نخستین حلقه سالنهای نمایش در ایران توسط علی وکیلی و اسحاق زنجانی تاسیس شد. از جمله همکاران آنها در این سالنسازی، گروهی از سرمایهداران یهودی مانند یاکوبسون بودند که شرکت فیلم ایران را تاسیس کردند. دو ویژگی علی وکیلی و اسحاق زنجانی را به یکدیگر متصل میساخت: اول اینکه هر دو نفر فارغالتحصیل مدارس آلیانس (اتحادیه جهانی اسراییلیت) بودند و دوم اینکه هر دو از بنیانگذاران کلوپهای روتاری (شاخه اقتصادی تشکیلات فراماسونری) در ایران بهشمار میآمدند.
دوره اول سینمای ایران و مهاجری از روسیه
اگرچه پس از میرزا ابراهیمخان عکاسباشی، فیلمبرداران دیگری مثل روسیخان و خانبابا معتضدی هم به برداشتن فیلم از مراسم و اتفاقات گوناگون پرداختند، اما گروهی دیگر آغاز تاریخ سینمای ایران را مربوط به ساخته شدن و اکران عمومی نخستین فیلم ایرانی یعنی «آبی و رابی» توسط آوانس اوگانیانس میدانند که روز جمعه ۱۲ دی ۱۳۰۹ در سینما مایاک تهران بر پرده رفت. آوانس اوگانیانس به عنوان اولین فیلمساز تاریخ سینمای ایران در سال ۱۳۰۸ از ترکمنستان به ایران آمد و خیلی سریع در ایران «مدرسه آرتیستی سینما» را تاسیس کرد. آن هم در زمانی که کل مدارس عالی در این سرزمین به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسید!
نخستین فیلم تاریخ سینمای ایران
اولین محصول مدرسه آرتیستی سینما که درواقع نخستین فیلم تاریخ سینمای ایران نیز لقب گرفت، فیلمی به نام آبی و رابی بود که توسط آوانس اوگانیانس (مدیر مدرسه) ساخته شد و در آن از دانشآموزان مدرسه آرتیستی سینما، استفاده گردید. فیلم آبی و رابی، کپی مستقیم از یک کمدی دانمارکی به نام پات و پاتاشون بود که برای نخستین بار در ساعت ۲ بعدازظهر روز جمعه ۱۲ آبان سال ۱۳۰۹ در سینما مایاک به نمایش درآمد.
دومین فیلم یا سومین فیلم اکران شده!
با توجه به آنچه درباره ورود و شکلگیری سینمای ایران آمد، پر بیراه نبود که از دل همان مدرسه آرتیستی سینما، دومین فیلم تاریخ سینمای ایران به نام «حاجیآقا، آکتور سینما» بیرون آید که مستقیما باورها و اعتقادات دینی و ملی ایرانیان را نشانه رفته بود. خوشبختانه از این فیلم، نسخه نسبتا کاملی در فیلمخانه ملی ایران موجود است و میتوان آن را به تماشا نشست و قضاوت کرد.
مهاجری به هند و اولین فیلم ناطق
اما پیش از نمایش فیلم حاجیآقا، آکتور سینما، نخستین فیلم ناطق سینمای ایران به نام «دختر لر» که به وسیله پارسیان مقیم هند (اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا) ساخته شده بود در ۳۰ آبان ماه ۱۳۱۲ به روی پرده رفت. درواقع سمت دیگر سنگ بنای سینمای ایران را عبدالحسین سپنتا بر زمین نهاد. او که نام اصلیاش، عبدالحسین شیرازی بود، در مدارس سنلویی، فیروز بهرام زرتشتیان، استیوارت مموریال، کالج اصفهان و کالج آمریکایی تهران تحصیل کرد. سپنتا براساس آنچه در خاطراتش نوشته، به تشویق اردشیر جی ریپورتر (که گویا دوست نزدیک داییاش بود) به هندوستان رفت، به سردینشاه سلیستر (رئیس انجمن اکابر پارسیان هند) معرفی شد، نامش را بنا به پیشنهاد دینشاه از عبدالحسین شیرازی به عبدالحسین سپنتا تغییر داد و تحت آموزشهای وی قرار گرفت. توسط همین سر دینشاه سلیستر است که سپنتا به کمپانی امپریال فیلم و اردشیر ایرانی معرفی شده و برای ساختن نخستین فیلم خود و اولین فیلم ناطق ایرانی یعنی دختر لر، حمایت گردید.
گفتنی است که اردشیر جی ریپورتر، سرجاسوس سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا، از بنیانگذاران لژهای فراماسونری در ایران، نماینده انجمن اکابر پارسیان هند که در ارتباط نزدیک با کانونهای صهیونیستی همچون امپراتوری روچیلدها و ساسونهای بغداد بود و بنا به تصریح اسناد و مدارک تاریخی، عامل اصلی شناسایی و روی کارآوردن رضاخان و سلطنت پهلوی با همکاری اعضای ارشد فرقه بهاییت مانند حبیبا... عینالملک و موقرالدوله در ارتباط مستقیم با ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای نظامی بریتانیا در خاورمیانه بهشمار آمده است. دختر لر فیلمی در پروپاگاندای رژیم تازه تاسیسشده رضاخانی به نظر میآمد (که در همان عنوان فرعیاش یعنی «ایران دیروز و ایران امروز» تبلور مییافت). در نمای پایانی فیلم و پس از قصد بازگشت جعفر و گلنار به تهران که به دنبال تاسیس رژیم پهلوی صورت میگرفت، برای نوید آیندهای روشن و سرافراز برای ایران زمین، پس از عکسی از کره زمین، تصویر درشتی از ستاره ششپر داوود (نشانه صریح صهیونیسم) نمایان شده که بزرگ و بزرگتر میشد و سپس ثابت مانده و در دل آن ستاره ششپر، تصویر رضاخان با کلاه شیر و خورشید نمایان میگردید. آن هم در دورانی که حدود ۱۲ سال از رسمیت یافتن تشکیلات صهیونیست ایران میگذشت و این تشکیلات در اغلب شهرهای کشور شعبه تاسیس کرده و به جذب نیرو از میان مردم، اشتغال داشت.
گروه سوم پایهگذاران سینمای ایران
در کنار این فعالیتها، ابراهیم مرادی هم با همراهی برخی دوستانش مثل احمد گرجی، محمدعلی قطبی و احمد دهقان (از مسئولان مدرسه «پرورش افکار» که توسط احمد متیندفتری و گروهی دیگر از ماسونها اداره میشد) و سپس به همراه علی نصر از اعضای لژ فراماسونی سعدی، هنرستان «هنرپیشگی» را تاسیس نمود تا نیروهای آینده سینمای ایران را تربیت کنند! علاوه برآن با تاسیس «شرکت فیلم ایران محدود» و سپس «استودیو فیلمبرداری جهاننما»، ابتدا فیلم کوتاه «انتقام برادر» را در سال ۱۳۱۱ و سپس فیلم «بوالهوس» را در اواخر سال ۱۳۱۲ تولید نمود. ابراهیم مرادی بعدا در حلقه افرادی همچون ناتانیل زبولانی و گرجی عبادیا (احمد فهمی) قرار گرفت که از یهودیان هوادار تاسیس رژیم اسرائیل به شمار میآمدند و پس از تاسیس این رژیم به فلسطین اشغالی مهاجرت کردند.
روزنامه جام جم