زهتاب روزگاری از بازیگران به نسبت پرکار تلویزیون و حتی سینما بود. مخاطبان تلویزیون بازی این بازیگر پیشکسوت در سریالهایی از جمله این شرح بینهایت، کهنهسوار، ولایت عشق، روشنتر از خاموشی، چراغ جادو، نردبام آسمان و البته در پناه تو را به یاد دارند. او، اما تقریبا برای یک دهه است که جلوی دوربین نرفته و فعالیتی در عرصه بازیگری نداشته. زهتاب گلایهها دارد و به ما از بیتوجهی به بازیگرانی مثل خودش میگوید.
در سالهای اخیر بهندرت شاهد نقشآفرینی شما در سریالهای تلویزیونی بودهایم. چرا تا این حد کمکار شدهاید، در حالیکه روزگاری از بازیگران به نسبت پرکار بودید؟
درباره کمکاری سالهای اخیرم خودتان بهتر میدانید که این روزها شانس بازی فقط برای یکسری از افراد خاص است. متاسفانه در ایران سن بازیگر از ۶۰ سال که عبور میکند او را کنار میگذارند. اگر هم نیاز به نقش عمو یا دایی در کار داشته باشند اقوام خودشان را میآورند. برای نقش پیرمردها به جای بازیگران قدیمی و پیشکسوت از عموها و داییهای خودشان استفاده میکنند. در واقع، بازیگر وقتی ۶۰ ساله شد باید برود در خانه بنشیند، چرا که کارگردان و تهیهکننده برای کاراکترهای سن و سالدار از فامیل و آشناهای خودشان استفاده میکنند. اصولا کسی به ما پیشنهاد بازیگری نمیدهد که بخواهیم قبول کنیم یا نه. ضمن اینکه بیشتر قصهها هم شبیه به یکدیگر هستند و حولوحوش روابط عاشقانه و آشنایی پسر فقیر با دختر پولدار و برعکس دور میزنند. قصهها تکراری شدهاند و برای تماشاگر جذابیتی ندارند. مخاطب تقریبا همه این قصهها را حفظ است و از همان ابتدا میتواند پایان داستان را حدس بزند. طبیعی است چنین قصهای نه برای من میتواند جذابیت داشته باشد و نه برای تماشاگر. فکر میکنم متاسفانه بعضی اصلا با هنرمندان قهر کردهاند، گویی بازیگران را دوست ندارند. تا بخواهیم گلایه و شکایت کنیم هم پاسخ میدهند که بودجه نیست، زمان کم است، مردم گرفتار هستند و شما فکر میکنید که هستید که همیشه معترضید. دیگر واقعا نمیدانیم چهکار کنیم.
یعنی اصلا پیشنهادی برای بازیگری به شما ارائه نمیشود یا پیشنهاد هست، اما به علت جذاب نبودن رغبتی برای پاسخ مثبت دادن ندارید؟
پیشنهاد بهندرت هست، اما واقعا جذابیتی ندارد. باید نیازهای جامعه را رصد کرد و حرفهای جدید برای مردم زد.
شما در گذشتههای نهچندان دور با کارگردانان زیادی مثل مهدی فخیمزاده، حسن فتحی و محمدحسین لطیفی کار کردهاید و این افراد در سالهای اخیر همچنان فیلم و سریال میسازند. هیچوقت از سوی این کارگردانان دعوت به همکاری مجدد نشدهاید؟ اصلا با آنها در ارتباط هستید؟
خودم که در ارتباط نیستم. این دوستان باید ببینند اگر نقشی مناسب من هست خبرم کنند که متاسفانه این اتفاق نمیافتد. شاید آنها هم با ما قهر هستند.
این شبها شبکه آیفیلم سریال «در پناه تو» را در حال پخش دارد. سالها از پخش اولیه این سریال میگذرد. روزهایی را که در پناه تو برای اولینبار روی آنتن رفت به یاد دارید؟ واکنش و بازخورد مردم چگونه بود؟
طبیعتا برای هر بازیگری مایه خوشحالی است که کارش دیده و با استقبال مردم مواجه شود. نهفقط بازی من که کل سریال هم با اقبال بینندگان روبهرو شد. مردم سریال را دوست داشتند. در پناه تو در نوع خودش اثر موفق و پرمخاطبی بود.
نقاط قوت سریال را در چه میبینید که با وجود بازپخشهای متعدد همچنان مورد توجه مردم است و حتی نسلهای جدید مخاطبان تلویزیون هم با این اثر نمایشی ارتباط برقرار میکنند؟
هم قصه سریال محتوا داشت و هم ساخت آن براساس دانش کارگردانی بود. همه کسانی که جلوی دوربین میرفتند واقعا بازیگر بودند. شما حتی یک نابازیگر در این سریال نمیبینید. این موضوع خیلی اهمیت دارد. وقتی یک قصه خوب نوشته شود و توسط یک کارگردان با دانش و مسلط مثل مرحوم لبخنده ساخته شود طبیعتا این نتیجه کار موفق خواهد بود. آقای لبخنده حتی برای نقشهای خیلی فرعی هم از بازیگران حرفهای استفاده میکرد. همه این عوامل باعث موفقیت یک سریال میشود.
نقش خودتان در این سریال را به یاد دارید؟ ایفاگر نقش یکی از عموهای رامین به اسم کمال بودید که توقع داشت رامین با دخترش ازدواج کند تا اسم خودش هم زنده بماند.
کمال از همان ابتدا هم دل خوشی از رامین نداشت، منتها به خاطر دخترش ملاحظه میکرد. وقتی هم دید رامین با دختر دیگری ازدواج کرده است بهشدت ناراحت و دلخور شد. واکنشها و عکسالعملهای او در مقابل ازدواج برادرزادهاش اتفاقات جالبی را رقم میزد.
با وجودی که عمو کمال برای بعضی از رفتارها و واکنشهایش محق بود، اما در نهایت یکی از کاراکترهای منفی سریال در پناه تو محسوب میشد.
من اعتقادی به نقش مثبت و منفی ندارم. انسانها خوب و بد مطلق نیستند. همه آدمها خاکستری هستند. هرگز نمیتوان یک انسان مطلقا خوب را پیدا کرد. کمال از نظر خانواده و دخترش آدم خیلی خوبی بود و از نظر رامین و مریم سختگیر و شاید حتی بدجنس.
چه خاطرهای از زندهیاد حمید لبخنده دارید؟ کار کردن با این کارگردان چگونه تجربهای بود؟
مرحوم لبخنده فوقالعاده بود. من دو کار با ایشان داشتم و از هر دو هم راضی هستم. عاشق کارش بود. از سوی دیگر، دانش کارگردانی داشت و با عشق کار میکرد. واقعا دوستداشتنی بود. کارگردانانی مثل مرحوم لبخنده یا آقایان فخیمزاده و فتحی عاشق کارشان هستند. به خاطر گذران زندگی کار نمیکنند بلکه عشق و علاقه دارند. نگاهشان به سینما و تلویزیون عاشقانه است. خوشبختانه این شانس را داشتم که با کارگردانان خیلی خوبی کار کنم. البته کارهایی هم بوده که به سفارش دوستان بازی کردم، اما در میانه راه متوجه شدم که کارگردان کارش را بلد نیست و عوامل هم بیتجربه هستند. بعضیها کارشان را بلد نیستند و فقط ادای کارگردانی را درمیآورند.
کارگردانی هم بوده که دوست داشتهاید با او همکاری داشته باشید، اما لااقل تا به امروز فرصتش پیش نیامده است؟
بله. دوست داشتم با آقای تقوایی کار کنم، متاسفانه هیچوقت این شانس را به دست نیاوردم.
خاطرهای از «در پناه تو»
زمانی که این سریال را بازی میکردیم یک شوک و نوسان عجیب در بازار ارز اتفاق افتاد. مبلفروشیای که یکی از لوکیشنهای سریال بود و اکثر بازیهای من در این مکان اتفاق میافتاد در خیابان ظفر قرار داشت. کمی بالاتر از این مبلفروشی یک صرافی بود. یک روز دیدیم آنقدر خیابان ظفر شلوغ شد که اصلا امکان فیلمبرداری نداشتیم، بهویژه که صدابرداری هم سر صحنه بود. تمام مردم منطقه در حوالی این صرافی جمع شده بودند و ازدحام و سروصدا مانع تصویربرداری میشد. صحنههایی که از ازدحام مردم خلق شده بود شاید حتی از سریال ما هم جذابتر به نظر میرسید. برای مثال، یک پیرزن ۸۰ ساله آمده بود تا ارزهایش را بفروشد. آن روز تا ساعت ۱۱ شب هم منتظر شدیم، اما نتوانستیم حتی یک دقیقه ضبط کنیم.
منبع:روزنامه جام جم