فارغ از بحث کمیت مخاطبان و افت و ریزش تعداد تماشاگران نسبت به گذشته، مسأله تنزل کیفیت در این سالها و در این فهرست پرفروشها، محسوس و برجسته است. البته افت کیفیت را به آثار کمدی محدود و منحصر میکنیم که سهم زیادی از جدول پرفروشهای هر سال و این چند سال اخیر سینمای ایران متعلق به آنهاست، وگرنه رشد کیفی آثار غیرکمدی بهخصوص در زمینه سینمای اجتماعی غیرقابل انکار است و حضور فیلمهایی باکیفیت و قابل تامل (جدا از نقدهایی که به برخی آثار وجود دارد) همچون متری شیش و نیم، شبی که ماه کامل شد، علفزار، فروشنده، سرخپوست، لاتاری، محمد رسولا...، تیتی، به وقت شام، مغزهای کوچک زنگزده، موقعیت مهدی، قهرمان، ابد و یک روز و. در فهرست پرفروشترینهای سینمای ایران، گواه و نشانه این رشد و پیشرفت ساختاری و گوناگونی ژانری در حد بضاعت سینمای ماست.
با وجود این امیدواریها برای رشد سطح سلیقه مخاطبان و پاسخگویی به نیازهای فرهنگی آنها در قالب محصولات سرگرم کننده، بیشتر گوی و میدان در اختیار سینمای شبه کمدی است و تولید و اکران فیلمهای ظاهرا کمدی و کاسبکارانه در اولویت و اکثریت قرار دارد و در مبارزه و رقابتی نابرابر با فیلمهای خوب و فرهنگی، تاثیری منفی بر مخاطبان میگذارد و نهتنها اجازه رشد و ارتقای سلیقه فرهنگی را به آنها نمیدهد، بلکه خواسته یا ناخواسته زمینه را برای ابتذال ذائقه در سینما فراهم میکند و درواقع در این چند سال موفق شدهاست تیشه به ریشه این سینما بزند.
تقریبا بیشتر فیلمهای کمدی فهرست پرفروشترینهای سینمای ایران، فرسنگها از کمدیهای جذاب و استاندارد و ماندگار سینمای ایران -که البته تعداد آنها هم چندان نیست و شاید به زحمت به انگشتان دو دست برسد - فاصله دارند و با انواع شوخیهای جنسی و مزهپرانیهای سیاسی و تقریبا با یک فرمول مشخص و لو رفته و کلیشهای، کار خود را برای جذب مخاطب پیش میبرند و جیب خود را پر میکنند، اما علت این وضعیت آشفته و بازار مکاره کمدی چیست و جولان جلفسازان و مروجان ابتذال چه دلایلی دارد؟
نبود مهندسی فرهنگی
قبل از اینکه به بدنه سینما بهعنوان یکی از متهمان اصلی وضعیت تاسفبار ابتذال در فیلمها برسیم، باید نبود مهندسی فرهنگی را مطرح کرد؛ اینکه متولیان فرهنگ و هنر و بهویژه سینما معمولا در سیاستگذاری کلان فرهنگی، حرفی برای گفتن ندارند یا دست بالا حرفها و شعارهای زیبایشان در مصاحبهها و نشستها، منجر به نتیجهای اجرایی نمیشود و عملا ما هیچ ریلگذاری و مهندسی فرهنگی درستی در این زمینه نمیبینیم. به همین دلیل با انبوهی کمدی و درواقع شبهکمدی بی سروته و مبتذل در سال طرفیم که نه به هیچ نیازی در مخاطب پاسخ میدهند و نه مسأله و دغدغه او را مطرح میکنند و نه حتی در سرگرمی و خنداندن او موفق هستند و اگر هم این کمدیها با اقبال مخاطبان و فروش بالا مواجه میشوند، به سوءاستفاده از حضور بازیگران محبوب و چهره در این آثار برمیگردد و نه کیفیت و ساختار فیلمها و تماشاگران در بیچیزی و بیهمهچیزی فیلمهای کمدی و برای رفع نیاز خنده جمعی، چارهای جز پناه بردن به خزعبلات سینمایی اینچنینی ندارند و نباید عادتشان را به حساب موفقیت شبهکمدیها گذاشت. کار مدیران فرهنگی چیست؟ تعریف مسأله برای سینماگرانی که مسائل مخاطبان و جامعه برایشان ذرهای اهمیت ندارد یا اگر دارد، راه بیانش را بلد نیستند و برای طرح آن از کوچههای ابتذال سردرمیآورند و شناختشان از کمدی، حرکت در سطحیترین شکل ممکن است. درحالیکه کمدی، ساده کردن عمیقترین درد و رنجهای آدمی و جامعه با یک بستهبندی و ظاهر جذاب و خندهدار است.
وقتی کار از یک فیلم یا دو فیلم مبتذل میگذرد و این آثار حضور غالبی در فهرست پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران دارند، ضرورت ریشهیابی و آسیبشناسی از سوی نهادهای متولی فرهنگ و هنر و سینما اهمیت مییابد؟ کمیسیون فرهنگی مجلس به جای اظهارنظرهای محدود و اجمالی و مصداقی، باید رد این جریان و موج ابتذال را بگیرد و از وزارت ارشاد پاسخ بخواهد. یکی از سرچشمههای این ابتذال، شوراهای پروانه ساخت و نمایش هستند و انفعال و نرمش یا چه بسا نفوذ فرهنگی برخی از آنها باعث تولید و نمایش فیلمهای سخیف و مبتذل میشود و این افراد هم کمتر از خود فیلمسازان در زمینه ابتذال ذائقه در سینما متهم نیستند. سازمان سینمایی به جز اعمال قانون در زمینه تحرکات سیاسی در بعضی فیلمها و مقابله با آثاری که تصویر وارونه و سیاهی از کشور در جشنوارهها و مجامع جهانی نشان میدهند، باید در برابر جریان ابتذال در فیلمهای کمدی و بدنه سینمای ایران هم موضع بگیرد و انفعال را کنار بگذارد. این سازمان باید از کارگردانی که با ساخت فیلمهای سطحی و نازل کمدی در افت سطح سلیقه و ذائقه مخاطبان تاثیر میگذارد پاسخ بخواهد، نه اینکه با چشم پوشی در این زمینه، فضا را برای ادامه فعالیتهای او و فیلمسازان مشابه فراهم کند.
سوءاستفاده از نیاز مخاطبان به خنده
سهم بیشتر فیلمهای کمدی در فهرست پرفروش ترینهای سینمای ایران و صدرنشینی نمونههایی، چون انفرادی (امسال)، دینامیت (۱۴۰۰)، مطرب (۱۳۹۸)، هزارپا (۱۳۹۷)، نهنگ عنبر ۲: سلکشن رویا (۱۳۹۶) و.. . به اندازه کافی گویای علاقه مخاطبان این سالهای سینمای ایران به کمدی است. البته خنده و خندیدن، از لازمهها و ضرورتهای یک جامعه سالم و بانشاط است و چه کسی است از خنده بدش بیاید؟ دلیل محبوبیت ژانر کمدی در سینمای جهان از گذشته و از زمان فیلمهای صامت تا امروز هم همین میل و علاقه ذاتی به خنده و شادی است، اما این شبهکمدیهای سطحی سینمای ایران در این سالهای اخیر تومنی هفت صنار با انبوه آثار درخشان و جذاب سینمای جهان فرق دارد و حتی وضعیت آنها در برابر کمدیهای ماندگار سینمای ایران در دهههای گذشته همچون اجارهنشینها و آپارتمان شماره ۱۳ و روز باشکوه و.. . بلاتشبیه و توهینآمیز است. مسأله اینجاست که سازندگان آثار مبتذل و سطحی در نبود مهندسی فرهنگی و انفعال مدیران سینمایی، از میل و نیاز شدیدتر جامعه در این برهه سوءاستفاده میکنند و سودجوییشان ناشی از درد جامعه است و نه به قصد مرهم. برخلاف ادعای برخی سازندگان همین آثار که ما برای یکی دو ساعت خنداندن مردم و رهاندن آنها از مشکلات و گرفتاریها، این آثار را میسازیم و به خودمان میبالیم، نتیجه نه تنها موجب سرگرمی و خنداندن مخاطبان نیست، بلکه ذائقه و سلیقه و فرهنگ آنها را هم هدف قرار میدهد و در میانمدت و درازمدت، اثرات منفی خود را برجا میگذارد. وضعیت متزلزل اقتصادی و مشکلات معیشتی جامعه، مردم را کلافه و عصبانی و نیاز به خندیدن را به عنوان مکانیسم روانی مقابله با گرفتاریها و فاصله گرفتن از آنها بیشتر از هر زمان دیگری گوشزد کردهاست، اما آیا نیاز باید به هر طریقی و با هر دستاویزی رفع شود یا باید سینماگران با پایبندی به اخلاقیات و عرف، کمدیهای جذابی بسازند؟ شکل و روند فعلی، خوانشی جز سوءاستفاده از نیاز جامعه به خنده نیست.
تعیین ذائقه هنری
یکی از سوالات مهم این است که اساسا چه کسی ذائقه هنری یک جامعه را تعیین میکند؟ پاسخ به این پرسش نیاز به تحلیل و بررسی جامعهشناختی و روانشناسانه دارد. ترکیب سینماگران و تصمیمگیرندگان این حوزه و نهادهای فرهنگی، با ارائه نمونهها و تولیداتی شایسته، نقش مهمی در این زمینه دارند. تا به نمونههای موفق اشاره و از آنها حمایت نشود، مخاطب به ویژه نسل جوان سره را از ناسره تشخیص نمیدهد و تصور میکند کمدی، همین آثار نازلی است که هرساله ساخته میشوند و به نمایش درمی آیند. مخاطبانی که به خوبی از چارلی چاپلین، باستر کیتون و دیگر بزرگان کمدی سینمای جهان فیلم ندیدهاند یا حتی هیچ وقت پای اجارهنشینها، اتوبوس، جیببرها به بهشت نمیروند و.. . ننشستهاند، تصورشان از کمدی فقط مطرب و هزارپا و انفرادی است. چنین مخاطبانی درصورت عادت به تماشای آثار ضعیف، بعدا در مواجهه با آثار شایسته هم احساسی نشان نمیدهند و همراهی نمیکنند؛ چون ذائقه و سلیقهشان تنزل یافتهاست و حتی در کمدیها، صرفا دیالوگها و موقعیتهای اروتیک و لودگی را جستوجو میکنند. به جز متولیان و مدیران فرهنگی و سینماگران که با تولید آثار به جامعه خط میدهند و سلیقه هنری مخاطبان عام سینما را شکل میدهند، خود فضای جامعه هم نقشی بهسزا در ایجاد ذائقه هنری دارد. فارغ از جهان سینما، مواجهه مردم با دیگر شاخههای هنری و میزان مطالعه و کتابخوانی آنها و شرایط طبقاتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قشرهای جامعه هم در شکلگیری ذائقه هنری ملت نقش دارد؛ بنابراین تقلیل ماجرا به خود سینماگران اشتباه است و به بررسی همهجانبه نیاز دارد.
چرا شوخیهای جنسی؟
دلیل اینکه فیلمهای کمدی دهه ۹۰ به ویژه این سالها از سلامت و خانوادهمحور بودن نمونههای برتر دهههای ۶۰ و ۷۰ فاصله گرفته و به لودگی و شوخیهای اروتیک رو آوردهاند، چیست؟ اگر بی اخلاقیهای سینمای پیش از انقلاب و کمدیهای فیلمفارسی را کنار بگذاریم، چرا از کمدیهای سالم و خندهدار دو دهه اول بعد از انقلاب به بیاخلاقیهای امروزی رسیدیم؟ سالهای پیروزی انقلاب و دوران دفاعمقدس با همه مشکلات، جامعه روحیه و نشاطی داشت که این روزها با همه پیشرفت کشور، فاقد آن است. در خندهها و شادی مردم، ابتذال جایی نداشت یا اگر هم در جمعهای خصوصی بود، به دلیل فرهنگ غالب ایرانی و اسلامی و پایبندی جامعه به اخلاق و ادب، به جمعهای بزرگتر به ویژه در سینما تسری پیدا نمیکرد و فیلمسازان هم اجازه لودگی و بیاحترامی و عبور از خطوط قرمز را به خود نمیدادند. برای همین با مرور سینمای پس از انقلاب و تا دهه ۸۰، ابدا نمیتوانیم نشانههایی از ابتذال در کمدیها و آثار سینمای ایران پیدا کنیم. آثار ضعیف کم نیستند و چه بسا غالبند، اما بیاخلاقی و هنجارشکنی و شوخیهای اروتیک هرگز. از دهه ۸۰ و با انفعال مدیران فرهنگی و میل برخی فیلمسازان و سینماداران برای سودآوری به هر قیمت، نشانههای ابتذال به تدریج هویدا شد و بعضی فیلمها برای جلب نظر تماشاگر به هر قیمتی و خوشایند او، سکانسها، صحنهها و دیالوگهای بازیگوشانه را طراحی کردند. از سوی دیگر با گستردگی اینترنت و فضای مجازی و ظهور شبکههای اجتماعی، چشم و گوش مخاطبان به ویژه نسل جوان و نوجوان بازتر از گذشته شد و آنها با وقیحترین و صریحترین شوخیها و جوکهای اروتیک مواجه شدند و به خندیدن به آنها عادت کردند.
شوخیهایی که بدون ملاحظه و ممیزی، امور جنسی، مذهب، سیاست و قومیت را دستمایه قرار میدادند و خنده میگرفتند، یعنی دقیقا مواردی که در جامعه ما جزو خطوط قرمز و حساسیت خانوادههای ایرانی به حساب میآیند؛ بنابراین برخی فیلمسازان به دلیل نداشتن توانایی و این احساس که دیگر نمیشود مخاطب امروزی را با کمدیهای سالم دهههای ۶۰ و ۷۰ به سینما کشاند و خنداند، به شوخیهای جنسی و عبور از خطوط قرمز در فیلمهای کمدی رو آوردند تا در رقابت با بی حد و مرزی وقاحت شبکههای اجتماعی کم نیاورند و نظر مخاطبان را به هر قیمت و با هر ترفندی جلب کنند، بدون اینکه مسأله و دغدغه رشد فرهنگی جامعه را داشته باشند. حالا وضعیت طوری شده که این سازندگان آثار مبتذل در مقابل ملاحظات مرسوم و نگرانیهای جامعه هم موضع میگیرند و با تاختن به نظارتهای کم و بیشی که وجود دارد، مدعی میشوند فضا برای شوخی باز نیست. منظور از باز نبودن فضا، اجازهای است که برای برابری با شوخیهای جنسی شبکههای اجتماعی و فضای مجازی به آنها داده نمیشود. وگرنه فیلمسازان دهههای ۶۰ و ۷۰ با همه محدودیتها و ملاحظات و بدون سوءاستفاده از آن عناصر چهارگانه، چه کمدیهای درخشانی که خلق نکردند.
یک کمدی سیاه
ترکیب فرهنگسازی متولیان فرهنگی و فیلمسازان برای ذائقهسازی جامعه و تن دادن و باج دادن به هرسلیقه و به هرخواستهای- که عمدتا ناشی از وابستگی به شوخیهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است- باعث شکلگیری وضع نامطلوب موجود و افت تاسفبار ذائقه هنری مخاطبان سینمای ایران شده و با این بیاعتنایی جمعی به نیازهای واقعی او برای ارتقای سلیقه، آثار خوش آب و رنگ و جذاب سینما و صنعت سریالسازی دنیا، بهخوبی از این خلأ و بلبشوی فرهنگی و سینمایی کشور استفاده و محصولات متعدد و هر روزهای را عرضه میکنند که در بیشتر موارد معارض با فرهنگ و مناسبات جامعه ماست.
تامین نکردن نیازهای فرهنگی و هنری جامعه توسط دولت و تهیهکنندگان محصولات فرهنگی و رجوع آنها به آثار غربی، میتواند خروجی و پیامدهای زیانباری داشته باشد. شبکه نمایش خانگی هم که قرار بود بهعنوان سدی مقابل نفوذ و جریان تهاجم فرهنگی عمل کند و کمک حال رسانهملی و سینما باشد، به جز جرقههایی اندک به قدری عملکرد ناموفق داشت که خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن میریزد. چه آن زمان که با ساخت فیلمهای ویدئویی موسوم به شانه تخممرغی، در رواج نگاه سطحی با نمونههای سینمایی همراه شد و چه در این چند سال و در قالب ساخت سریالهای پلتفرمها که در روابط و ادا و اطوار و هنجارشکنی، روی هرچه سریال ترکیهای و نامناسب غربی را سفید کردهاند.
سیر کمدی در سینمای پس از انقلاب
سرجمع از انبوه کمدیهای فیلمفارسی، شاید یکی دو فیلم هم راهی به بهترین آثار سینمای ایران پیدا نکنند. سینمای پس از انقلاب هم با آن عقبه که در بیشتر موارد پیوندهایی با ابتذال و سطحی نگری داشت، خیلی دیر به سینمای کمدی اعتماد کرد. بهجز نمونههای اولیه، چون خانه آقای حقدوست بهعنوان اولین کمدی سینمای پس از انقلاب، جایزه و حاجی واشنگتن که به ترتیب در دوران معاونت سینمایی حسین ترابی و مهدی کلهر ساخته شدند و انگار دست و پایشان برای کمدی سرخوشانه و رهاتر میلرزید، سال ۶۳ و با فیلمهایی، چون جنجال بزرگ و مردی که زیاد میدانست در زمان معاونت فخرالدین انوار کمدیها راه خود را در سینمای پس از انقلاب پیدا کردند. با وجود برخی انتقادهایی که نسبت به عملکرد انوار در معاونت سینمایی ارشاد وجود داشت، مهمترین و مشهورترین کمدیهای تاریخ سینمای ایران در زمان مدیریت او تولید شدند و به نمایش درآمدند: اتوبوس (یدا... صمدی)، کفشهای میرزا نوروز (داریوش فرهنگ)، مردی که موش شد (احمد بخشی)، اجارهنشینها (داریوش مهرجویی) ــ که از آن به عنوان بهترین کمدی تاریخ سینمای ایران نام میبرند ــ ماموریت (حسین زندباف)، تحفهها (ابراهیم وحیدزاده)، جعفرخان از فرنگ برگشته (علی حاتمی)، خارج از محدوده (رخشان بنی اعتماد)، روز باشکوه (کیانوش عیاری)، زرد قناری (رخشان بنی اعتماد)، هی جو (منوچهر عسگری نسب)،ای ایران (ناصر تقوایی)، خواستگاری (مهدی فخیم زاده)، شکار خاموش (کیومرث پوراحمد)، گراند سینما (حسن هدایت)، آپارتمان شماره۱۳ (یدا... صمدی)، دو فیلم با یک بلیت (داریوش فرهنگ)، سایه خیال (حسین دلیر)، جیببرها به بهشت نمیروند (ابوالحسن داوودی)، دو نفر و نصفی (یدا... صمدی)، سیرک بزرگ (اکبر خواجویی)، ناصرالدین شاه آکتور سینما (محسن مخملباف)، دلاوران کوچه دلگشا (حسن هدایت)، عیالوار (پرویز صبری)، دیگه چه خبر؟! (تهمینه میلانی)، مأموریت آقای شادی (محمدرضا زهتابی)، مجسمه (ابراهیم وحیدزاده)، مستاجر (رحیم رحیمیپور) و ... کمدیهایی که بهدلیل وضعیت و حال و هوای جامعه در سالهای پس از انقلاب اسلامی و یک دهه بعد از آن، نه نشانی از ابتذال داشت و نه میلی به آن. این رویه کم و بیش در دیگر دورههای مدیریتی سینما در دهه ۷۰ و زمان مسئولیت افرادی، چون مهدی فریدزاده، عزت ا... ضرغامی، محمد رجبی و سیفا... داد هم دنبال میشود. روز فرشته (بهروز افخمی)، من زمین را دوست دارم (ابوالحسن داوودی)، همسر (مهدی فخیم زاده) ــ که اولین کمدی رمانتیک درخشان سینمای پس از انقلاب بودــ، آقای شانس (رحمان رضایی)، بوی خوش زندگی (ابوالحسن داوودی)، تحفه هند (محمدرضا زهتابی)، رویای نیمه شب تابستان و سفربخیر (داریوش مودبیان)، مهریه بی بی (اصغر هاشمی)، پاکباخته (غلامحسین لطفی) ــ اولین فیلمی که دو کمدین بزرگ سینمای ایران اکبر عبدی و علیرضا خمسه با هم همبازی شدند ــ، سفر پرماجرا (سیامک اطلسی)، لیلی با من است (کمال تبریزی)، معجزه خنده (یدا... صمدی)، کلید ازدواج (داوود موثقی)، مردعوضی (محمدرضا هنرمند)، عینک دودی (محمدحسین لطیفی) و مومیایی ۳ (محمدرضا هنرمند) از تولیدات دهه ۷۰ بودند که کماکان مسیر سلامتی را در کمدی طی کردند و باوجود ضعف ساختاری برخی، ردی از ابتذال در آنها نبود. تنها کمدی دهه ۷۰ که بهدلیل خوانش اشتباه و تصور ابتذال حاشیهساز شد و به محاق رفت، آدم برفی (داوود میرباقری) بود و سالها طول کشید تا عاقبت بخیر شود.
دهه ۸۰ و در دورههای معاونت محمدحسن پزشک و محمدمهدی حیدریان کمدیها به اقتضای زمانه و تغییر و تحولات سیاسی کمی بازیگوشانهتر شدند، اما کماکان سراغ ابتذال نمیرفتند. دختر شیرینی فروش (ایرج طهماسب)، نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ (ابوالحسن داوودی)، توکیو بدون توقف (سعید عالمزاده)، دختر ایرونی (محمد حسین لطیفی) عشق فیلم (ابراهیم وحیدزاده)، بله برون (داوود موثقی)، کما (آرش معیریان)، معادله (ابراهیم وحید زاده)، ازدواج به سبک ایرانی (حسن فتحی)، خوابگاه دختران (محمدحسین لطیفی)، مارمولک (کمال تبریزی)، آتش بس (تهمینه میلانی)، چند میگیری گریهکنی؟ (شاهد احمدلو) و ...
با این حال فیلمهایی مثل مکس (سامان مقدم) و خواب تلخ (محسن امیریوسفی) حساسیتهایی ایجاد کردند؛ اولی مخالفانی جدی داشت و دومی هم حساسیتهایی ایجاد کرد و تا سالها توقیف ماند، اما فیلمهایی مثل شاخه گلی برای عروس (قدرتا... صلحمیرزایی)، شارلاتان (آرش معیریان) و زن بدلی (مهرداد میرفلاح) هم بودند که سطحشان بعدا به روال و روندی در سینمای کمدی تبدیل شد.
در دوره معاونت محمدرضا جعفریجلوه در میانههای دهه ۸۰، کمدیهای سطحی و نه چندان درجه یک سهم عمدهای داشتند، از پسران آجری و خواستگار محترم تا مادرزن سلام و زنها فرشتهاند و کلاغپر، اما کمدیهای خوب و متفاوت هم چندتایی ساخته شدند، مثل اخراجیها (مسعود دهنمکی)، خروس جنگی (مسعود اطیابی)، بیپولی (حمید نعمتا...) و دایره زنگی (پریسا بختآور) و....
با این حال آثاری مثل چارچنگولی (سعید سهیلی) هم بودند که نگرانیهایی درباره تنزل سطح فیلمهای کمدی ایجاد کردند. در اواخر دهه ۸۰ و زمان ریاست جواد شمقدری در سازمان سینمایی، باز هم سطح فیلمهای کمدی پایین بود و حتی ابتذال چشمکهایی میزد، اما کمدی خوبی مثل سنپترزبورگ (بهروز افخمی) هم ساخته شد و مورد استقبال قرار گرفت. حکایت دهه ۹۰، اما متفاوت است، همان زمان گسترش شبکههای اجتماعی و فضای مجازی که برخی فیلمسازان احساس کردند باید با همان زبان هنجارشکن با مخاطبان حرف بزنند. نتیجه اینکه بهجز برخی کمدیهای خوب مثل ضدگلوله، این گشت ارشاد بود که با نیش و کنایههای جنسی و سیاسی، جنجال بهپا و مسیر ساخت چنین فیلمهایی را هموار کرد. اتفاقی که گرچه در دوره مدیریت شمقدری افتاد و سازمان سینمایی با توقیف فیلم سعی در جلوگیری از رواج آن داشت، اما هوس شنا در این مسیر سراغ سینماگران دیگر هم رفت و بعدا در دوره حجتا... ایوبی، فیلمهایی، چون در مدت معلوم، سه بیگانه، ۵۰ کیلو آلبالو، آسوپاس، من سالوادور نیستم و... خواسته یا ناخواسته هرکدام سهمی در اوضاع آشفته سینمای کمدی و سطحینگری داشتند. در سالهای میانی دهه ۹۰ و در دوره دوباره مدیریت حیدریان بود که سروکله فیلمی مثل اکسیدان (حامد محمدی) پیدا شد که با اشارات اروتیک کار خنداندن تماشاگر را پیش میبرد. همین مسیر کار را به ساخت تولیداتی صریحتر در اشارات اروتیک در این چند سال اخیر رساند، آثاری که درمجموع و در نبود مهندسی فرهنگی و انفعال ارشاد و مدیریت سینما، دست به دست هم دادند و سهم بسزایی در ایجاد ابتذال ذائقه در سینما داشتند.
منبع: روزنامه جام جم