آقا حبیب از این دست بود با دندان فشرده بر جگر و دلی پر خون ، صورتی بشاش داشت و اندیشه ای پر مهر. هنرمندی که از روز گام نهادن بر عرصه خاکی با انبوهی از سایهروشنها، گرمی و سردیها و رنجها و ظفرمندیها بدهبستان داشته است.
میل به زیبایی در ذات او نهادینه بود و آنچه این زیباییها را متبلور میکرد، غلبه بر کژیها و ناراستیها بود. او همسال هنر انقلاب از درون یک حرکت مردمی جوانه زد، سختی و مرارتهای مقاومت یک ملت را به مخاطبش نشان داد و شهد پیروزی را در حافظه تاریخی ما به ثبت رساند.
او از نسل هنرمندانی است که با انقلاب به رشد و بلوغ رسید، اینک حبیبا... صادقی ، مردی که در تمام عرصه های هنر از خلق اثر و حوزههای دانشی و مدیریتی فعالانه حضور داشته از میان ما رفته است. در فقدان بیجبران او مروری داریم به دیدگاه های او در عرصه هنر.
آنچه از حبیبا... صادقی میدانیم این است که همواره به هنر انقلاب و جنگ توجه نشان داده است. حالا میخواهیم بدانیم هنرهای تجسمی مقاومت باید به چه سمت و سویی هدایت شود؟
تاکنون نمایشگاههای بسیاری را با موضوع انقلاب در حیطه هنر معاصر برگزار کردهایم که در آنها تلاش نقاشان بر موضوعهای ارزشمندی استوار بوده است. کوشیدم معنا را در قالبی خاص در آثارم ارائه دهم. نقاشی فرصتی شد تا بتوانیم با توجه به شیوههای بصری و روشهای کلاسیک، اندیشه و پیام بزرگی را که مدنظر داشتیم، بیان بکنیم. در این راه، برای ارتقای کیفی آثار، به ابزار و تکنیک نیز از منظر جدید نگریستیم. اوایل ۱۹-۱۸ ساعت در روز برای نقاشی وقت صرف میکردم اما حالا علاوه برآن، ساعتها به نقاشی میاندیشم. در مقوله دفاع نیز افراد به ترسیم ایدههای خود میپردازند. اگر بخواهم به عنوان نقاش انقلاب، دغدغه بیش از سه دهه نقاشی را بیان کنم باید متذکر شوم که در دهه اول ایدههای بسیاری را از مردم گرفتیم و براساس نگاه فطری تلاش کردیم آنها را دستمایه کار خود کنیم. در این ایدهها، روح تعالی و معناگرایی نهفته بود. انقلاب ما جنبشی مردمی و بخردانه بود که چپ و راست در آن محلی از اعراب نداشتند. انسانی که به سمت تعالی میرود، برای اینکه از حقیقتی به نام خدا سخن بگوید، حتماً باید شیوه بیانی متناسب با این کلام معنوی را به کار گیرد.
غالب این ایده ها چطور دسته بندی می شدند؟
از دغدغههای اولیه ما یکی این بود که یک تصور جدی نسبت به نقاشیهای انقلاب و ویژگیهای آن پیدا کنیم و به مفاهیم فکری و عقیدتی انسانها نقبی بزنیم و دقت کنیم که این باورهای والای انسانی را در محیط درونی و بیرونی چگونه نشان دهیم. ما با مقولاتی مثل رمیجمرات، حکایتهای هابیل و قابیل و غیره مواجه میشویم که با معرفت آسمانی و فرهنگ تاریخی آمیخته شده است. از وظایف یک نقاش اجتماعی در هر جریان و نظامی این است که آینه پیرامون خود باشد و شرایط، رفتارها و مولفهها را به خوبی بشناسد و عین آن را به تصویر بکشد. وقتی به نقاشیهای انقلاب نظر میاندازیم، نشانههایی از جنس فداکاری و ایثار را مییابیم که ترکیبی از فرهنگ تاریخی مردم و داستانهایشان است و البته این قصهها روایی نیست. در روایت داستانهای ادبیات و شعر ما، حتماً یک بستر بیانی سمبولیک وجود دارد.
بخشی از نقاشیهای کشور به موضوعات فرهنگی و معرفتی که انقلاب به وجود آورد، وفادار ماندند و اعلام وفاداریشان را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم تصویر کردند. بههرحال، شاهد تحول و تجلی جدید نقاشی معاصر بعد از انقلاب هستیم. اینک نقاشی مختص یک دفتر یا گروه نیست و بهنوعی همگانی شده است و مردم از طریق نقش به باورهای درونی یکدیگر پی میبرند. در سالهای نخستین انقلاب، اندکی عینیتگرایی و روایتگری در آثار دیده میشود ولی در دهه دوم و سوم انقلاب قلمموهای نقاشان آثار عمیقتر و پررمزتری را نقش میکند. دوران معاصر پنجرهای است که مخاطبان را با نگارگری، گرافیک، پوستر، و آثار نوگرا بیشتر آشنا میکند.
زمانی که بهعنوان رئیس موزه هنرهای معاصر انتخاب شدم، عهد کردم که شرایط مناسبی برای فضای تصویری کشور مهیا کنم. چون خودم را بخشی از نقاشی انقلاب میدانم، لزومی ندارد که همه نقاشیهای به نمایش درآمده در این موزه نقاشی انقلابی باشد درواقع، نقاشی کشور و هنرهای تجسمی کشور مدنظر ماست. بخش موضوعی مربوط به انقلاب را نخستین بار بنده به دوستان پیشنهاد دادم که در موزه هنرهای معاصر برگزار کنیم.
کار چگونه انجام شد؟
طی جلساتی اعلام کردم علاقهمندم نمایشگاه را در عالیترین فضای تصویری کشور در موزه هنرهای معاصر برگزار کنم. «هنر مقاومت» از هر جهت جزو عالیترین و بلندمرتبهترین مفاهیم اجتماعی جامعه است که بحث بسیج و شهادت و جهاد در آن موج میزند؛ جهادی که فضیلتهای بیشماری داشته است. زمانی که مقاومت را مطرح کردیم هدفمان آن بود که با مقاومت میل انسان به تعالی و وفاداری به معرفت و حکمت را روایت کنیم به شهادت رسیدن یک فرد در عملیات یا داستان حضرت یوسف(ع) در مقابل زلیخا یک «مقاومت» است. از دیرباز این تقابل را در بحث شیر/ گاو و شیر/ اسب در نقاشیهای دوره ساسانی و اشکانی میبینیم. دغدغه دیرینه فکری و فطری مردم ما بحث نیکی و بدی است که در نهاد بشر وجود دارد.
موضوع دیگری که ملت ما به آن توجه ویژه دارد، نگاه به مسائل عرفانی است. بههرحال، بسیجیان نازنین عارفان واقعی و میداندیدهای هستند که با حضور در موقعیتی که مرگ از رگ گردن به آنها نزدیکتر بود، حماسههای بزرگی را به یادگار گذاشتند این حماسهسازان فرصتی برای حضور یافتند، اما وقتی بحث مقاومت را پیش میکشیم ما با چند گونه کارهای هنری مواجه میشویم. در سالهای آغازین بخشی از فیلمها و آثار تجسمی که تولید و عرضه شد، برای تهییج جامعه و حمایت رزمندگان بود. امروز که دهه سوم انقلاب است، هنرمند معاصر باید اسوهها و قهرمانانی را که اسطوره نیستند و از ما فاصله ندارند شناسایی کند.
نظرتان درباره نشانهشناسی نقاشی مقاومت چیست؟ اصولاً این نوع نقاشی از نظر ابزار کار، نوع رنگ و بافت، عنصر و مصالح و مسائل دیگر چگونه از سایر زمینهها ممتاز و برجسته میشود؟ از سوی دیگر، به نظر میرسد نقش سفارش در آن پررنگتر است.
معرفی این چیستی نیاز به این دارد که سفارش از درون باشد. زمانی که از بیرون سفارش میشود مجبوریم براساس خواستههای مخاطب، الگوها و قهرمانان و عناصر دیگر را آنگونه مدنظر قرار بدهیم که شکل معمولی به خود بگیرد تا بخشی از خاطره تاریخی مخاطب شود. یکی از ویژگیهای نقاشی دوره انقلاب این بود که هیچ سفارشدهندهای نداشت. در سالهای بعد خیلیها آمدند که با موضوعات دفاع مقدس و انقلاب کار کنند. ولی آنهایی که هستههای مرکزی این عبور بودند، این خرد و داوری را شجاعانه اعلام، تعدیل، جستوجو و کشف کردند این بخش از نقاشی انقلاب که به دفاع برمیگردد، باید در خود هنرمند شکل گیرد.
در هنرهای تجسمی اسلوب غربی است اما حرف ما حرف فرهنگ و اعتقاداتمان است. هنرمندان دوران انقلاب به خوبی دو ساحت را با هم پیوند زدند و آثاری را خلق کردند که در آن زمان با مردم خوب ارتباط برقرار کرد.
ببینید هنرمند آینه تاریخ است. در آن دوران شرایط تاریخی و اجتماعی به گونهای بود که نقاش به موضوعاتی مثل پیروزی انقلاب و دفاع مقدس توجه ویژه داشت. زمانی که رزمنده بسیجی، پلاک خود را که بهنوعی عامل شناسایی او محسوب میشد، به جریان رودخانه میسپرد تا نشان دهد بیرنگ و بینشان است، هنرمند نیز نسبت به این حقایق بیتفاوت نمیماند. چون ذهنش حساس است. خود را جای شخص میگذارد و در خیال خودش او را تبدیل میکند به انسانی که در عالم مثالی حرکت میکند.
هنرمندان نیز بدین رویه رفتار میکردند. آنها هم پلاک خود را میانداختند و پای اثر را امضا نمیکردند. هنرمند خودش را درون اثرش ذوب میکرد.
هنرمند انقلاب کارش را بلد است. خیلی از موضوعاتی که شما میگویید کار نشده در انبار و موزه درونیش نهفته است ولی هنوز در این قلعه بزرگ باز نشده است. اگر این درهای لایهلایه کنار برود، هنرمند از آن تصاویر درونی میتواند بهره ببرد. به این شکل نیست که ما فکر کنیم نقاشی انقلاب یا نقاشی مقاومت پایان یافته بلکه به دلیل شرایط روز تغییر پیدا کرده است. نقاش مسائل را جستوجو میکند و دنبال آن میرود.
عکاسی که زمانی جنگ تحمیلی را از نزدیک لمس کرد و بعد هم رفت دنبال مصائب چچن و افغانستان و سپس عراق، به نظرتان امروز چگونه میتواند به هنر مقاومت بپردازد؟
همان عکاس که در چچن، بوسنی و کربلای۵ تصاویر مقاومت را به ثبت رسانده است، امروز عکاسی صنعتی و تبلیغاتی وقتش را پر میکند. اصلاً تمام آن فضا و عطر و بوی آن منطقه که نقاش خودش را جزئی از آن معرفت میدید، امروز تبدیل به فضای صنعتی اقتصادی شده است فضایی از منظر زندگی عادی. هنرمند امروز باید در چند دفتر مختلف پرسه بزند و با رقبای مختلف دست و پنجه نرم کند. در اینجا مثل اروپا یا جاهای دیگر اینگونه نیست که تنوع مخاطب وجود داشته باشد و همه هنرمندان بتوانند کاری را انجام دهند.
امروز هنرمند در شرایط اخلاقی اجتماع و مناسبات اجتماعی یک فترت فرهنگی و رفتاری را میبیند که او را ناراحت و دلزده میکند. در این صورت، یا این مناسبات را نقد میکند یا از آن میگذرد و به طبیعت میپردازد. یعنی زیباترین و متعادلترین عناصر را در طبیعت میبیند و آنها را به شکل بصری نمایش میدهد. هر روز جرقهای نیز زده میشود مثل فداکاریهای سیدحسن نصرا...، آدمهایی که با دست خالی در مقابل ارتش مکانیزه اسرائیل میجنگند البته این مقاومت میتواند صرفاً یک مقاومت نظامی نباشد. مقاومت یعنی اینکه انسانی در مقابل تمام کژیها و بدیها چه از درون و چه از بیرون قیام میکند. امر به معروف و نهی از منکر یکی از معانی مقاومت است.
بنابراین، حوزه کار هنر مقاومت حوزه بسیار وسیعی است. بنابراین، جامعه خیلی میتواند کمک کند و خود هنرمند میتواند الگوها را به جامعه نشان دهد. هنرمند حافظه تاریخی ملتش است. خیلیها دوست دارند دنیا را از پشت چشمان هنرمند ببینند، به دلیل این طینت و پاکیزگی و پاکنهادی که در قلب و درونش وجود دارد. به نظر میرسد چشم هنرمند، چشم فرشتهای است که به این عالم باز شده و جهان را با زیبایی تعادل و تناسب و ترکیب میبیند.
عرضه مهمترین بخش خلق یک اثر هنری است. یعنی اگر نقاشی تمام عمرش را در خانه فقط نقاشی کند و امکان ارائه نداشته باشد، هیچ اتفاقی نمیافتد درباره امکانات عرضه آثار هنری چه فکر میکنید؟
در آن دوران، شرایط گالری و نمایشگاه برای ما مهیا نبود. زمانی که من در سال اول دانشکده هنر تحصیل میکردم، بهعنوان یک جریان چند تابلوی بزرگ کشیدم. گروههای دیگری که در وادیهای دیگر فرهنگی و سیاسی سیر میکردند سرانجام باور کردند که خاستگاه و اندیشه دینی مخاطبان و نقاشانی دارد و آن تسلط بلامنازع اندیشه سوسیالیستی چپ دیگر نزد آنها جایگاهی ندارد. همینقدر که ما سه، چهار نفری وارد این عرصه شدیم و موضوع دینی را در سال ۵۵ دستمایه کار خود قرار دادیم، زمزمههایی به راه افتاد که یک جریان در فضای تجسمی کشور در حال ایجاد شدن است. بههرحال، آنهایی هم که به نحوی مخالف ما بودند هرچند خود را انقلابی میدانستند، روبهروی ما ایستادند. الان که دوران انقلاب است بههرحال آن نگاه آرمانی مقداری زمینی و عینی شده است. بنابراین، نقاشی فرضیهای را برای خودش میچیند برای حفظ درون و بیرون خودش که به چه شکلی کار را ارائه دهد. برای اینکه این را نمونهسازی کند باید وقت بگذارد. یکی از وظایف هنرمند این است که دغدغه کار داشته باشد، مخاطبشناسی کند و بستر و فضای نمایش اثر را بیابد.
عنصر عرضه در اختیار هنرمند نیست؟
بهعنوان یک هنرمند و فردی که مسئولیتی در این وادی بهعهده دارد، وظیفه داریم بخشی که مربوط به فضای ارزشی و فرهنگی مردم است را در بهترین مرکز که موزه هنرهای معاصر است، ایجاد کنیم. ولی واقعیتش این است که آن شکل آرمانی که ما واقعاً نیاز داشتیم به صورت شایستهای هنوز محقق نشده است. هنرمند انقلابی باید خودش را در آن شرایط مقاومت درونی و باطنی دائمی قرار بدهد. او همیشه بدهیهایش را پرداخت میکند. ولی هیچوقت نباید سراغ طلبکاریهایش برود.
از آن سو، مدیران ما برای حفظ این آثار چه اقداماتی را انجام دادهاند؟ ما کلی نقاش، عکاس، خطاط و غیره داریم که آمدهاند به امید اینکه آثارشان در جایی حفظ شود، آنها را به نظام فروختهاند، مثل رضا برجیان که ۱۵ هزار فریم از عکسهایش را به شهرداری فروخت، بهعنوان اینکه عکسهایش در جایی نگهداری شود.
یک تناقض عجیب و غریب وجود دارد، اگر نگاه حکیمانه بیندازیم، باید بنگریم تعریف دولتهای مختلفی که بعد از انقلاب سر کار آمدهاند از فرهنگ به چه صورتی بوده است. یک زمان تعریف فرهنگ بیشتر مقاومت در برابر دشمن خارجی معنی میداد، زمانی هم فرهنگ بهعنوان یک جنس لوکس بستهبندی شده تلقی میشد. ما به سرعت با جهانیان میتوانیم برابری کنیم. تنها سرمایهای که ما میتوانیم به جهان معاصر پیشکش کنیم حکمت، فرهنگ و ادبیات هفت هزار ساله ماست. بنابراین، موضوعی که باید دولت به آن توجه جدی نشان میداد اعتماد و التفات همهجانبه به اهل فرهنگ است تا در صدر بنشینند و شوکت ببینند.
از سوی دیگر، حضور ماهوارهها و سیستمهای صوتی و تصویری که در ۲۵ سال اخیر گسترش یافتهاند و بیان و زبان پستمدرنیسم در دنیا حکایت از ترکیب فرهنگها میکند. دنیا به دنبال جهانی شدن است. عین حکایت دوران صفویه است که ما اوج نقاشی را در آن دوره داشتیم ولی نقاشان بلژیکی وارد دربار شدند، و بعد حکمرانان گفتند آنها بهتر عکس شاهزادهها را میکشند و نگارگران داخلی از این کار عاجزند و فقط میتوانند حاشیه کتابها را تزئین کنند. به این ترتیب، حکمتی که یاد گرفته بودیم و تلاشی که برای فرهنگمان میکردیم، به بیتوجهی تبدیل شد به نقاشی دوره قاجار. نگارگران این دوره بهگونهای نقاشی اروپایی را تقلید کردند و این جریان تا پهلوی دوم ادامه یافت و وارد دانشکده هنرهای زیبا و دانشکدههای هنری ما شد. به این ترتیب، روشهای این هنر را به مولفههای مدرنیسم در منطقه ترجمه کردند تا از قافله جهانی عقب نمانند. البته نقاشی غرب بخشی از نقاشی جهان و قابل احترام است و من خودم این موضوع را تجربه کردهام ولی اگر ما راههای خودمان را نشناسیم و در تاریکی گام برداریم هرقدر هم پیش برویم، پا به برهوت میگذاریم. بنابراین، امکانات و شرایط (یک بحث است و کمتوجهی یک بحث دیگر مسئولان فرهنگی تلاشهایی کردهاند، اما آکادمیک و علمی نبوده است از این رو، رابطهای منطقی میان هنرمندان و مسئولان هنوز شکل نگرفته است. همچنین به جای اینکه برای تاریخ انقلاب حکمت بیافرینیم، اثر سفارشی و فردی آفریدیم! اگر هنرمند انقلاب خطری احساس کند و به زبان بیاورد، میگویند شما از خط خارج شدهاید چون با ما کژی میکنید، در حالی که این کژی نیست بلکه دلسوزی است بنابراین رابطه مدیریت فرهنگی ما با هنرمند مثل رابطه پدر و فرزندی نیست.
در همان رابطه پدر و فرزندی، فرزند همراه پدرش رشد میکند و به درک متقابل میرسد؟
هنرمند معاصر باید هوشمندانه آفتها و خطراتی که انقلاب را تهدید میکند، ببیند مدیران متاسفانه هنرمندان را جدای از خط خود میدانستند، در صورتی که هنرمندان انقلاب قد و قوارهای بلندتر از این جناحها دارند. هنرمند را نباید ساده دید، چرا که فضایلی بسیار بزرگتر از جناح دارد. کار هنر رسالتی پیامبرگونه است.
هیچکدام از پیامبرها در هیچ جناحی نبودند. هنرمند حضورش و معرفتش در این عدالتخواهی و تناسبدانیاش است. مدیران هر آن منتظر بودند دیگری خطا کند تا چمدانش را زیربغلش بگذارند و بعد هم روز از نو و روزی از نو! مدیر فرهنگی میگفت، عمر حضور هنرمند باید به اندازه حضور مدیریت من باشد. یعنی تا زمان معینی از هنرمندی دفاع میکرد، بعد به سراغ دیگری میرفت.بنابراین، هنرمند نباید خود را ارزان بفروشد شریعتی میگوید: هر کسی توتمی دارد و من میگویم توتم من امانت من است. ما بهعنوان نقاشانی که این عهد دیرینه را بستهایم، باید با جزئیات حرفهمان آشنا میشدیم، ولی در انقلاب استراتژی فرهنگی نداشتیم؛ هرچند که نام انقلاب فرهنگی را حمل میکردیم.
روشی وجود ندارد که به آن دوران انقلاب فرهنگی بازگردیم؟
برنامههای بنیادی را باید قبل از دانشگاه آموزش بدهیم. مژدهای که میتوانیم به جامعه بدهیم این است که بگذاریم هنرمند در تعادل و تناسب حرکت کند. مدیریت فرهنگی باید شرایط بروز و ظهور و تحلیل مسائل را برای هنرمند فراهم کند. ممکن است یک نقاش ۴۰ سال فقط کار کند و برای فرهنگ زحمت بکشد. او درواقع خادم بخشی از کتاب زرین فرهنگ است.
به شرطی که آن مدیریت به فکر نیازهای هنرمند باشد.
جنس این نیازها را باید دو طرف شناسایی کنند. سادهترین روش این است که هنرمند مسئولیت آن را بیندازد به گردن دولت یا برعکس. متاسفانه، برنامهریزی علمی مدونی وجود ندارد که دو طرف نسبت به یکدیگر خواستههایشان را تعریف کنند.
مدیریت فرهنگی باید موزه بسازد و قلم و ابزار آموزشی را در جامعه گسترش بدهد تا اینها بهراحتی در دسترس مردم قرار بگیرد. ما نباید یک زندان درست کنیم تا خود و بچههایمان در آن محبوس بشویم. اگر پرواز بلد نیستیم، حداقل راه پرواز را جستجو کنیم و به فرزند خود آموزش بدهیم. باید با روش روزآمد مقوله آموزش را پیش ببریم.
بنده این زبان روزآمد را میشناختم ولی کتابی که باید در چهارم دبستان میخواندم، در ۲۵ سالگی به دستم رسید. ما باید خوراک را مهیا کنیم. تفکری که به ۱۰سال پیش تعلق دارد، دیگر زایش ندارد. اگر زایش داشت، همان زمان اتفاق میافتاد.
این قضیه مانند تسبیحی است که دانه ندارد. ما نباید به دانهها توجه کنیم، بلکه باید بر قسمتهای خالی متمرکز شویم. در یک نقاشی ژاپنی، یک فضای منفی همانقدر مهم است که یک فضای پر! در نقاشی ایرانی، هرجا که فضای خالی وجود دارد، پر و ریز نقش کار میکنند؛ در صورتی که در شرق دور نگاهی دیگر به این مقوله دارند. بهنوعی شما بین جسم و معنا جستوجو میکنید.
آیا هنر انقلاب در شان انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است؟
نه، اصلاً. زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، هنرمند این دوران دانشجوی سال اول دانشگاه بود. بنابراین، از جهت تکنیک حدود یک دهه درگیر بود تا تکنیک خود را فاخر کند. او صورت جدید این تجربه را در انقلاب مکزیک، کوبا، ویتنام یا حتی سوریه میجست.
نقاشی انقلاب از روز اول حواسش بود که در تله انفجاری این بازیها نیفتد. این جزو موضوعاتی است که فرد پژوهشگر باید رمزشناسی کند. نقاشان سوسیالیسم روزهای اول انقلاب آمدند و نمونههای معنایی خودشان را با شعارهایشان تعریف کردند. آنها کوشیدند با یک نگاه ساده در کتابهای خود، قهرمانانشان را یک قهرمان انقلاب داخلی نشان دهند. ولی انقلاب ما صورت دیگری داشت. هر انقلابی یک خشونتهایی با خود به همراه دارد، اما برای پیروزی انقلاب ما فقط یک روز مقاومت مسلحانه صورت گرفت. امام(ره) که معمار انقلاب ما بود، با خشونت مخالف بود. بنابراین، نقاشان انقلاب بسیار کار سخت و بزرگی انجام دادهاند.
پس چرا میگویید در شان انقلاب نیست؟
به این دلیل که خود انقلاب کار بسیار عجیب و عظیمی بوده است. نقاشان انقلاب تلاش کردند تا به معناشناسی اینگونه هنری برسند و درواقع، بهنوعی صورت و معنا را همگون کنند. انقلاب و آرمانخواهی در کشورهای بلوک شرق سرانجام به قهرمانسازی ختم میشد ولی ما آمدیم راجعبه حکمت حرف زدیم، چون حکمت ماندگارتر است؛ البته حکمتهایی که در چهرههای انسانی تجلی پیدا کرده است. ما هنوز نتوانستیم فاصله خود را با معنای اصیل انقلاب کم کنیم و سایه روزمرگی و زندگی معمولی هنوز نگذاشته به اهداف خود برسیم!
معتقدم که جنابعالی و همکارانتان هرآنچه در توان داشتید انجام دادید.
ولی هنر انقلاب میتوانست و می تواند بزرگتر و عظیمتر از این باشد.
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: