آقای رجبی، با توجه به صحبتهایی که در مورد گارد چهرهها نسبت به ورود جوانها مطرح میشود چه شد پذیرفتید در کاری که بیشتر گروه آن جوان هستند بازی کنید و جزو تک چهرههای سریال باشید؟
اصولا وقتی به ما زنگ میزنند سوال میکنیم بازیگران اثر چه کسانی هستند؟ مثلا صبح از اصفهان و چهارمحال و بختیاری برای دو سریال تماس گرفتند و من همین را پرسیدم تا بنا به پاسخها تصمیم بگیرم. برای آثاری که در تهران است این سوال را نمیپرسم. میپرسم کارگردانش کیست؟ و کجای تهران کار میشود؟ چون خودم کرج هستم و میخواهم بدانم کدام منطقه از تهران است یا اصلا خارج شهر است یا نه؟ مثلا کارهای آقای مهام معمولا سمت بلوار ارتش است و آن زمان که کرونا نبود برای سریالهای نوروزی رفت و آمد به آنجا از ۱۵ اسفند به بعد واقعا برایم سخت میشد و مجبور بودم در لواسان خانه اجاره کنم تا راحتتر سر صحنه بروم. با تمام اینها هیچوقت در عمرم برای بازی در فیلمی که حتی کار اول کارگردانش است، گارد نگرفتم. من اولین کار تصویری که انجام دادم با یک کار اولی بود. سیدرضا میرکریمی تا آن موقع فیلمی نساخته بود. یک نکته دیگر که میخواستم اضافه کنم این که در دو سال اخیر در هیچ کاری با بنده تسویهحساب نشده است. در «وضعیت رزد» تسویه حساب شد و باید تشکر ویژه کنم.
البته شما تجربه خوبی در همکاری با کار اولیها داشتید. میرکریمی کمکم تبدیل به کارگردانی شناخته شده شد.
بله. اگر از حافظ هم میپرسیدند کدام کارت را دوست داری، نمیگفت همه شعرهایم مثل بچههایم هستند و ممکن بود یکی را انتخاب کند. از من، شما و همه که بپرسی در کارنامه آقای میرکریمی هم کارهای سنگین و سبک وجود دارد. اشعاری که در سال در کشور سروده میشود، چهارتایش به اصطلاح میترکاند و بقیهاش ممکن است دیده نشود یا شاعرش چاپ هم نکند. کارهای نمایشی هم همینطور است. برای این کار وقتی دوستان تماس گرفتند دیدم میپسندم با کسی کار کنم که با او همخط و همفکر هستیم. این واقعا برایم ملاک است. ممکن است کارهای دیگر هم انجام دهم، ولی اگر همخط باشیم برایم دوصد خوشتر است. بچههای این کار همه خالص و به قول امروزیها دلواپس هستند که البته این روزها معنای بدی پیدا کرده، اما آخرش همین دلواپسها به درد نجات کشور میخورند.
شخصیت دایی همانقدر که حامی و همراه سعید است، سربار زندگی او هم هست و برای هر کاری سرش منت میگذارد. نگاه خودتان به این شخصیت چگونه است و چقدر شبیه او را دیدهاید؟
اگر مثل این شخصیت را ندیده باشی هم میتوانی بازیاش کنی. البته یکی از دوستان برایم نوشته بود یک دایی دارم کپی خودت در «وضعیت زرد». گاهی دایی میخواهد سر به سر خواهرزادهاش بگذارد و چنین کارهایی میکند. من با این نقش خیلی حال کردم. دایی قصه غر میزند، منت میگذارد و یک جورهایی میخواهد به سعید بگوید اگر من نباشم تو از پس خودت برنمیآیی. هر چقدر بیشتر این حرفها را میزند، برای مخاطبان لج درآورتر هم میشود.
شما در همین نشست هم بداههگوییهای در لحظه و بامزهای دارید. در این کار هم تکیهکلامهایی مثل «روی هیکلم حساب کن» میگویید که برای خودتان است. چقدر به نقش دایی اضافه کردید؟
به نظر من یک نویسنده نمیتواند برای همه دهانها بنویسد. کارهایی داشتم که کارگردان اصرار داشت عین دیالوگهای متن را بگوییم و ما هر چه خواستیم متناسب با خودمان تغییر دهیم اجازه نداد. هر کسی هم خروجی را دید، نپسندید. البته میگویند این هم شیوهای در کار است؛ ولی اگر شیوهای بد باشد باید عوض شود. از اینجا به آقای عیاری درود میفرستم که بسیار از این فرصت استفاده میکند و گاهی از بازیگر میخواهد که متناسب با حس و حال شخصیتش در آن لحظه چیزی بگوید. سریال «پایتخت» هم بیش از داستان روی توانایی و شیرینگویی بازیگران جلو میرود.
روزنامه جام جم