او در اغلب بزنگاههای اجتماعی و ملی، اهل واکنش بوده، آن هم با سرعت و بلافاصله. مرسوم است که کنشگران، «سرعت» را بیشتر در اظهارنظر خرج میکنند اما او همین سرعت را در واکنشهای شعریاش نشان میدهد تا ما را یاد شاعرانی از قرون گذشته بیندازد که همیشه چند بیتی در آستین داشتند و بلافاصله خرجش میکردند. او هر بار با قطعه شعری مناسبتی وارد میشود و همه حرفهایش را فیالمثل در غزلی چندبیتی میزند. ساعت 11 صبح دیروز تازهترین شعر افشین علا رفت روی خروجی یکی از خبرگزاریها؛ یعنی فقط چند ساعت پس از آغاز فعالیت حوزههای اخذ رأی برای انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات شوراهای شهر و روستا و نیز انتخابات میاندورهای مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری. با علا تماس گرفتیم تا درباره این شعر با شاعرش حرف بزنیم. مثل اغلب شاعران بر این باور بود که شعر باید خودش حرفش را بزند و برای شاعر، گفتنی باقی نگذارد، سوالهایمان را که شنید اما مشتاقانه به پاسخ برآمد.
مضمونی که در این شعر به آن پرداختهاید، بارها به دست شاعران مختلف مورد اشاره قرار گرفته است؛ معروفترینشان شاید شعر «طفلی به نام شادی گم شده است» از محمدرضا شفیعی کدکنی باشد. میگویند ما ملت شعر هستیم. بنابراین شعر باید بتواند در روزگار ما همچنان رسالت زنده نگه داشتن امید را بر دوش کشد. به نظرتان با همه تغییر و تحولات اجتماعی و رسانهای، شعر همچنان میتواند چنین نقشی بازی کند؟شعر در ذات خود همیشه و در هر شرایطی میتواند این نقش را بازی کند. اگر چنین رسالتی کمرنگ شده به خاطر غفلت ماست نه اینکه شعر کارکرد خود را از دست دادهباشد. در کشور ما سیاسیون، مدیران، قاضیان و... اگر توفیقی داشتهاند، از انسگرفتن با منابع منظوم و منثور ادبیات کهن ما بودهاست؛ ادبیاتی که سرشار از حکمتهاست.
مسؤولان همواره میتوانند در آداب مصاحبت با مردم، آداب کشورداری، برگزیدن شایستگان در مناصب، آداب مدارا، آداب رزمآوری و در همه حیطههای عمومی و خصوصی، دقیقترین مسائل مرتبط با سبک زندگی را از آموزههای بزرگان ادبیات و حکمت ما بیاموزند. غربیها زودتر از ما این آموزهها را دریافتند.
اگر از شعر فارسی که جزو بزرگترین ثروتهای ماست بهدرستی استفاده کنیم، مشکلاتمان حل میشود. حاکمیت باید این را بداند.
برخی گفتمانهای خیامی در شعر تازه شما دیده میشود؛ مثلا «غممخور» یا غنیمت شمردن دم و لحظه در «یک دم بخند». اصلا ردیف شعر هم که «بخند» است. در مضامین ملی-میهنی شاید چندان مرسوم نباشد این توصیه به شادی. نه اینکه مرسوم نباشد، اولویت نیست. اولویت اغلب با توصیه به مشارکت اجتماعی، جنگندگی و مقاومت و ایستادگی است. توصیه اصلی شما اما این است که عجالتا بخندیم. به نظرتان اولویت در شرایط کنونی این است؟در همه شرایط، اولویت با شادی است. اگر شادی را دریغ کنیم، با هر شرایط و تفکری که به آن گرایش داریم، در ادامه راه کم خواهیم آورد. کسی که به هدفی پایبند باشد، درگیر اندوه نخواهد شد. شادی، موتور محرکه پیمودن طریقت است؛ هر طریقتی که به آن معتقدیم. این از آموزههای گنجینه ادب فارسی است. شما میگویید خیامی است، من ضمن تایید این قرائت، به نگاه ژرفتری که ما در مکتب مولانا آموختهایم هم اشاره میکنم.
بارها به آن اشاره کردهام. منظورم شعری از مولاناست: «هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست/ ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست/ ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم/ باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست/ خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم/ زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست/ گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا/ بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست/ بخت جوان یار ما دادن جان کار ما/ قافلهسالار ما فخر جهان مصطفاست».
این شعر به نظرم مانیفست ما ایرانیهاست. ما هم سابقه تمدنی چند هزار ساله را پشت سر داریم و هم مفتخریم به اینکه دین اسلام را پذیرفته و بر سر این پیمان ایستادهایم. وقتی این بیتهای مولانا را میخوانم به خودم میگویم وقتی ما پایمان بر خاکی است پر از افتخار و نگاهمان به آسمانی است که دین خاتم پیامبران را برای ما فرستاده و آخرتی برازنده را به ما نوید داده، چه جایی برای غم و اندوه میماند؟ اندوه هست و این پیمودن راه را دشوار میکند اما نباید از مقصد عالی دورمان کند. در این راه شکستی وجود ندارد؛ نهایتش بذل جان است. چیزی که به دست میآوریم جاودانه است.
در یکی از ابیات، اسم غلامحسین بنان، فرامرز پایور و همایون خرم را آوردهاید؛ سه ضلع مهم از حلقه موسوم به «گلها»ی رادیو که یکی از فرازهای موسیقی کلاسیک ایرانی است. طبعا این یک انتخاب است از بین بسیاری از اسامی که میتوانستند نماینده هنر ایران در این بیت باشند اما شما در انتخاب اینها لابد رأی و نظری دارید. چرا این سه؟
بنان را به دلایل شخصی آوردهام؛ او، همدیاری من بوده و با صدای مخملین و مضامین ارجمندش زندگی کردهام. ما در روزگار خودمان اسطورهای به نام محمدرضا شجریان را هم داشتهایم که بزرگ بوده و خواهد بود و حالا داغدار او هستیم اما من هیچ کس را بدیل بنان نمیبینم. درباره پایور و خرم هم باید بگویم اشارهام به این دو، به خاطر شناخت بیشتری است که از آنها داشتهام به واسطه مرحوم خانم مهدیه الهی قمشهای که نشست و برخاست داشتند با این دو استاد. من از نزدیک، مواهبی برده بودم از اینها.
در مناظرهها هم دیدیم یکی از نامزدها اسم چند موسیقیدان را بین حرفهایش ردیف کرد؛ کلهر، علیزاده، شجریان، کسایی. منتها این آخری را «کسمایی» خطاب کرد. او از روی دستخطی این اسامی را میخواند که به اشتباه افتاد. اما خب نشان داد احتمالا این اسامی را چندان نمیشناسد. یکی از انتقادات مهم به روند تبلیغاتی نامزدها هم این بود که در مقولات مرتبط با فرهنگ چندان با برنامه حاضر نشدهاند. به عنوان یک کنشگر فرهنگی چقدر به دولت آینده در ارتباط وثیقش با فرهنگ امیدوارید؟
شاید به همین دلیل من حمایت خودم از یک نامزد را علنی نکردم. البته دوران اینکه هنرمندها در این مقولات جلو بیفتند هم گذشتهاست.
خاطره خوشی هم از این کارها نداریم. منتها برای نامزد مورد نظرم که انشاءا... رئیسجمهور خواهد بود، دهها صفحه درباره الزامات فرهنگی و ساختار بدنه فرهنگی دولت آینده نوشته و به ایشان تقدیم کردهام.
در مناظرات اما این مباحث مهم چندان گشوده نشد. امیدوارم بدنه فرهنگی ایشان، هم افق با رهبری بتوانند در مقولات فرهنگی هم ثمربخش باشند. از همه نمیتوان انتظار داشت مانند رهبر انقلاب، با فرهنگ و ادبیات و هنر آشنایی کامل داشتهباشند.
گاهی از این بابت احساس میکنم رهبر انقلاب به تنهایی دارند کشور را اداره میکنند. منکر نقش دیگران نیستم اما در عمل و در کاربرد میبینیم صرفا رهبر انقلاب هستند که احوال و آثار هنرمندان و ادبا را دنبال میکنند.
این در حالی است که متاسفانه دیگر مسؤولان، بدون دریافت روح کلام ایشان در این مقولات، صرفا اطاعت میکنند. درگیر جشنوارهها و سوگوارهها هستند و کسی سراغ ادبیات ناب نمیرود.
ای کاش همه مسؤولان و همه نامزدهای ریاست جمهوری هم اشراف داشته باشند، بعد صحبت کنند. دلیلی ندارد وقتی اشراف ندارند و هنرمندان را نمیشناسند از آنها نام ببرند و استفاده ابزاری کنند. اگر رهبر انقلاب درباره ادبا و هنرمندان صحبت میکنند، کاملا آنها را میشناسند.
ایشان در عین حال که میگویند مضامین انقلابی و ارزشی بسازید اما آثار دگراندیشان را هم دنبال میکنند. مثلا به یاد بیاورید یک بار درباره شعر عاشقانه سخن میگفتند و اینکه شعر عاشقانه ما عفیف بوده است؛ آنجا به شعرهای احمد شاملو برای آیدا هم اشاره کردند و نشان دادند شعر همه را میخوانند.
یا یک بار دیگر که میگفتند پروین اعتصامی شاعر بزرگی است و فروغ فرخزاد را توی سر او کوبیدهاند، اذعان داشتند فروغ هم شاعر خوبی بودهاست اما نباید برای تخفیف پروین او را بزرگ کرد.
چنین اشرافی را در دیگر مسؤولان نمیبینیم. قرار هم نیست همه مسؤولان تا این حد اشراف داشته باشند؛ ما باید از رئیسجمهور بخواهیم با اخذ مشاوره درست، الزامات را بشناسد.
پیراهن سه رنگ برای تو دوختیم
ایران زخم دیده غمگین، کمی بخند
دف میزنم برای تو، با من دمی بخند
زانوی غم گرفته در آغوش تا به کی؟
یک دم بدون هیچ ملال و غمی بخند
تا چشم دشمن تو شود کور، شاد باش
بگذار تا نگاه کند عالمی، بخند
ای سرو باستانی من، کم نمیشود
چیزی ز ریشهات که ز بن محکمی، بخند
با بتهجقههای لباست چو دختران
چرخی بزن، به نغمه زیر و بمی بخند
دنیا اگر به قصد تو برخاست، غم مخور
ایران من! تو کشور جامجمی، بخند
اوج و نشیبهای فراوان چو دیدهای
از پیچ و خم نترس، به پیچ و خمی بخند
هر شادمانی و طربی ابتذال نیست
مهد بنان و پایور و خرمی، بخند
تا چند انتظار گشایش؟ بلند شو
تا کی به یاد حادثه و ماتمی؟ بخند
خواهی که انتقام بگیری ز غم؟ برقص
خواهی به زخم خویش نهی مرهمی؟ بخند
دیدی اگرچه داغ جوانان بیشمار
چون غرق عشرتند شهیدان، همی بخند
پیراهن سه رنگ برای تو دوختیم
با نقش خوشنگار چنین پرچمی بخند…
محمدرضا پارسا / روزنامه جام جم