به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از ضمیمه تپش، بررسیهای اولیه حکایت از خودکشی این دختر داشت اما بهدليل اینکه مشکوک به نظر میرسید، کارآگاه برای بررسی صحنه راهی محل شد.خیابان های شهر خلوت بود و پایتختنشینان بدون رعايت وضعیت کرونا به سفر رفته بودند. خیلی زود مقابل خانه ویلایی قدیمی رسید.
کارآگاه وارد خانه شد و با راهنمایی سربازی که مقابل در ایستاده بود به سمت اتاقکی رفت که در گوشه حیاط ساخته شده بود. زن و مرد میانسال و پسر جوانی مقابل در ایستاده بودند. از بیتابی آنها مشخص بود که اعضای خانواده دختر جوان هستند.
وارد اتاقک شد. اتاقی کوچک با یک میز تحریر و تختی یک نفره. جسد دختری رو تخت قرار داشت و کنارش بسته قرصی بود. سر سرگرد به طنابی که از سقف آویزان بود برخورد کرد و با تعجب به آن خیره شد.
افسر کلانتری میان افکار سرگرد پرید و گفت: ابتدا قصد داشت خود را حلقآویز کند اما خانوادهاش متوجه میشوند و طناب را پاره میکنند. بعد با خوردن قرص خودکشی میکند و خانوادهاش وقتی متوجه میشوند که دیر شده بود.
شما؟
ببخشید، سروان صادقی هستم افسر تجسس کلانتری؟
چرا خودکشی کرده؟
افسر جوان به عکسی که بالای تخت نصب شده بود اشاره کرد و گفت: دختر جوان عضو تیم والیبال بود و پدرش مخالف ادامه ورزش توسط دخترش بود. همین مخالفت هم باعث خودکشی او شد.
چرا مخالف؟ فکر کنم یک و نیم برابر من قد داشت و میتوانست در این رشته موفق باشد.
پدر خانواده تعصبی به موضوع نگاه میکرد. میگفت دختر باید در خانه بماند و خانهداری یاد بگیرد.
این موضوعات را در این مدت کم متوجه شدی؟
پدر و مادرش حال خوبی ندارند اما برادرش سیر تا پیاز ماجرا را برایم تعریف کرد.
سرگرد به بررسی جسد و اتاق پرداخت. روی میز تحریر چاقوی آشپزخانه و تکه طنابی که شبیه حلقه دار بود قرار داشت. روی جسد هم آثار درگیری و کبودی روی گردن دیده میشد.
سرگرد مشاهداتش از صحنه را روی برگهای نوشت و سراغ خانواده دختر جوان رفت تا از آنها تحقیق کند.
برادر مهناز بیشتر از پدر و مادرش بیتابی میکرد، به همین خاطر سرگرد ابتدا سراغ او رفت تا از او تحقیق کند.
چرا خواهرت خودکشی کرد؟
او عاشق والیبال بود. تمام زندگیاش شده بود والیبال اما پدرم با او مخالف بود. مهناز بدون اینکه پدرم بفهمد به بهانه رفتن به دانشگاه به تمرینهایش ادامه میداد و به اردوی تیم ملی هم دعوت شده بود اما بهدليل ترس از پدرم انصراف داد. نمیدانم چه کسی به پدرم خبر داده بود که خواهرم همچنان والیبال بازی میکند. امروز هم به بهانه دیدن دوستش از خانه بیرون رفت. پدرم او را تعقیب کرده و سر تمرین سراغش رفته بود. آنجا شروع به کتکزدن مهناز میکند که با دخالت حراست ورزشگاه پدرم را بیرون انداختند. وقتی خواهرم به خانه آمد یکراست به اتاقش رفت. من در حیاط بود که صدای افتادن را از اتاقش شنیدم. سریع داخل اتاق رفتم که ديدم مهناز خودش را حلقآویز کرده است. زیر پایش را گرفتم و پدرم را صدا زدم. او با دیدن این صحنه، طناب را برید و خواهرم را نجات دادیم اما چند ساعت بعد با خوردن قرص به زندگیاش پایان داد.
پیش از این سابقه خودکشی داشت؟
نه مهناز خیلی دختر پرانرژی و سرزندهای بود. باور کنید الان همه شوکه هستیم.
کارآگاه سپس سراغ پدر مهناز رفت. او هم حرفهای پسرش را تکرار کرد و درباره دلیل مخالفتش با ورزش دخترش گفت: ورزش برای پسر اشکال ندارد اما برای دختر عیب است. فردا در زندگی مشترک هم دل به همسرش نمیداد و به جای کار خانه همیشه میخواست دنبال ورزش باشد. البته امروز وقتی به محل تمرینش رفتم و شوقش را دیدم، کمی نرم شدم اما نمیدانم چرا شیطان به جلدم رفت و کتکش زدم. فکر کنم حرفهای مربیاش عصبیام کرد. این دختر، پدر و مادر دارد نیازی به این نبود که یک غریبه برایش تعیینتکلیف کند. وقتی به خانه آمدم تصمیم گرفتم دوستانه با او صحبت کنم و به دليل رفتارم عذرخواهی کنم اما مهناز وقتی به خانه آمدم دختر دیگری شده بود و داد و فریاد راه انداخت و بعد هم با خودکشی بیآبرویم کرد.
کارآگاه بعد از صحبت با مادر خانواده که همان داستان را تکرار کرد، یکبار دیگر پرونده را مرور کرد و بعد از صحبت با بازپرس جنایی، دستور بازداشت سه عضو این خانواده را به اتهام قتل و مخفی کردن راز قتل داد.
وحید شکری / تپش روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم: