شک ندارم مسؤولان ما در حوزه افغانستان، تاکنون راه‌های زیادی را برای استحکام ارتباط با این همسایه مهم آزموده‌اند. هرکدام هم نظری داشته و دارند.
کد خبر: ۱۲۹۹۹۷۰

بسیارشان هم براساس آن نظرها در چهار دهه گذشته کارهایی کرده و نتایجش را نیز دیده‌اند. باری، من اما هرگز سمت موثری در این بخش نداشته‌ام که توان تعیین سیاستگذاری در این حوزه را داشته باشم.

اما به عنوان کسی که از ۱۶ سالگی پایش به افغانستان باز شده و امروز در دهه ششم زندگی است و گاه سال‌ها در این‌سو و آن‌سوی این کشور – حتی با خانواده – مدت‌های مدید ساکن بوده عرض می‌کنم؛ شاهراه ارتباطی ما با کابل، به قول فرنگی‌ها، دو‌لاین بیشتر ندارد؛ اقتصاد (تجارت) و فرهنگ، مابقی هرچه هست، ذیل این دو باید تعریف شود.

بگذارید مداهنه کنم و دوباره تکرار کنم، این را به عنوان کسی می‌گویم که در آن سرزمین پیر شده است و گوشه گوشه آن را دیده، جاهایی که بسیاری از افغانستانی‌ها چه‌بسا نامش را هم نشنیده باشند. بگذریم.

با تاسف وقایع اخیر در افغانستان چنان روی دور تند است که تا می‌خواهی خبری را نوبر یا نقل و نقد کنی، فصلش تمام شده است.

در چند ماه گذشته جدای از انبوه ضایعات ناشی از جنگ و ناامنی، شاهد چندین ضایعه در بخش فرهنگی-یکی از همان دو مسیر اصلی که عرض کردم- نیز بوده‌ایم.

شوربختانه آنقدر زیادند که حتی مهلت فهرست‌ کردن‌شان را در این مجال ندارم. اما دو مورد را نمی‌توانم ناگفته بگذارم. نخست درگذشت استاد بزرگ قصه‌نویسی در افغانستان؛ «محمد اعظم رهنورد زریاب».

سال تولد، نقد آثار، نقل جایگاه او و بسیار دیگر را دیگران به تفصیل نوشته‌اند. من از دیرباز افتخار آشنایی با آثار و زمان کمی افتخار مراوده و همنشینی با این بزرگمرد را داشتم.

رشته آشنایی از سال ۱۳۷۲ که در اوج جنگ‌های داخلی در اتحادیه نویسندگان افغانستان سراغش را گرفتم آغاز می‌شود، تا همین دو سه سال قبل که به خانه‌اش در کابل رفتم.

چند‌باری در آن سفر و سفرهای پس از آن و بعد در تهران باز او را دیدم. رهنورد زریاب ۲۱ آذر امسال-حدود سه هفته پیش-در ۷۷ سالگی و در همان کابل‌ درگذشت. آنچه علاوه بر تمام هنرهای این اعجوبه ادبیات فارسی سبب می‌شود تا من به احترامش کلاه از سر بردارم، غلظت وطن‌دوستی شگفت او بود.

با سقوط حکومت دکتر نجیب و در ادامه ظهور طالبان و آشفتگی هولناک افغانستان، وی با همسرش سپوژمی زریاب که او هم نویسنده چیره‌دستی است، به فرانسه رفت.

یک دهه در آنجا زندگی کرد. اما همین که حکومت نیم‌بندی در کابل برقرار شد و آقای کرزی قدرت را به دست گرفت، با آن‌که هنوز تمام کشور درگیر هرج و مرج و نا‌‌امنی بود، رفاه و آسایش فرانسه را گذاشت و به کابل ویران آن روزها بازگشت حتی عدم‌همراهی خانواده در این سفر و اجرای این تصمیم، او را مردد نکرد. آمد و الحق در همین زمین سوخته –با وجود مشکلات و تنهایی جانکاه در آن سن و سال – کاری کارستان کرد.

آنچنان که شاید بدون اغراق بتوان گفت پربارترین سال‌های حیات ادبی‌اش همین سال‌ها و در وسط همین غوغای جنگ بود. دیگر توضیح اضافات نمی‌دهم. مقایسه کنید او را و انتخابش را با ... باز هم بگذریم.

دوم اما؛ پنجشنبه‌ گذشته، ۱۱ دی‌ماه و در جنجال اخبار جنگ و صلح افغانستان، این کشور و منطقه یکی دیگر از گنجینه‌های هنری‌اش را از دست داد.

استاد گدامحمد هروی از معروف‌ترین دوتارنوازان معاصر بود. او در ۸۷ سالگی درگذشت و طی عمر پربرکتش شاگردان چیره‌دستی در این عرصه تربیت کرد. شاید بتوان او را آخرین چهره شاخص و جهانی موسیقی محلی هرات دانست.

وی آخرین بازمانده از شاگردان استاد کریم هروی مشهور نیز بود. نوازنده‌‌ای که نزد اهل این هنر، به پدر دوتار هرات معروف است.

یاد استادان زریاب و هروی، این هردو پهلوان ادب و هنر این حوزه تمدنی جاودان و بهشت پروردگار گوارایشان.

محمدحسین جعفریان - کارشناس ارشد مسائل افغانستان / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها