افق؛ جایی بین زمین و آسمان

تصویر شهید حسن تهرانی مقدم و شهید قاسم سلیمانی را که کنار هم نگاه می‌کنی چیزی از عمق چشمان هر دوی آنها یقه‌ات را می‌گیرد؛ حسی بین دلبستگی و رهایی. حالی بین بودن و نبودن. جایی بین زمین و آسمان.
کد خبر: ۱۲۸۶۴۵۸

ساده‌اش می‌شود چیزی شبیه به افق دریا. همان‌جا که در سرخی غروب چشم به انتهای آن می‌دوزی و زمین و آسمان را هم‌زمان و در یک خط نگاه می‌کنی، خطی محو که نیلی و سرخ دریا را از آبی و سرخ آسمان جدا کرده و نکرده است.

جایی که زمین از آسمان جداست و جدا نیست. این تعریف ساده حسی است که آدم از نگاه به عمق چشم‌های بعضی آدم‌ها می‌گیرد. شاید رنگ‌ چشم‌هایشان متفاوت باشد.

شاید رنگ پوست یکی سیاه باشد یکی سفید. شاید یکی مال آن لنگه دنیا باشد یکی مال این لنگه. شاید یکی شیخ ابراهیم زکزاکی باشد و یکی مصطفی چمران.

هر قدر هم قیافه و رنگ و نژاد و زبان‌شان فرق کند، حسی که از چشم‌هایشان می‌گیری یکی است. همان حس افق دریا، یا جایی بین زمین و آسمان.

ردای قهرمانی شاید بتوان گفت «قهرمان» در هر فرهنگ و اقلیمی تعریف خاص خودش را دارد اما نمی‌توان گفت که ملت‌های با هم غریبه، قهرمان‌های یکدیگر را والا و قابل ستایش نمی‌دانند.

هر ملتی در دل فرهنگ خودش سعی می‌کند قهرمان پرورش دهد و شاید از هر چند میلیون نفر از دل آن ملت یکی بلند شود که ردای قهرمانی قواره‌اش بشود.

شاید مثلا از دل مردم آفریقا، نلسون ماندلا بلند شود و از لا به لای چند میلیون هندی، ماهاتما گاندی سربرآورد و هر دو با این که در فرهنگ خودشان و با معیارهای خودشان، ردای قهرمان بودن را به دوش انداخته‌اند، اما برای مردم تمام دنیا قابل ستایش‌اند.

اما معیارهای قهرمانی در بعضی فرهنگ‌ها به قدری بلند است که اگر کسی با آنها هم‌قد شود، تمام رادمردان جهان پیش قامتش قد خم می‌کنند البته که این حرف شبیه به کلیشه‌های «هنر نزد ایرانیان است!» نیست و به راحتی و با مطالعه معیارهای قهرمان شدن در فرهنگ‌های مختلف می‌توان به آن رسید.

حقیقت این است که در فرهنگ شیعی-ایرانی ما، تعریف یک قهرمان کامل کمی متفاوت‌تر و والاتر از تعریف قهرمان در دیگر فرهنگ‌هاست. ما در فرهنگ شیعی-ایرانی خودمان قهرمان را کسی می‌دانیم که بین زمین و آسمان است.

هم در زمین پای استوار دارد و هم در آسمان دست سوی یار. مولای ما در این فرهنگ امیرالمومنین علی بن ابیطالب -که درود خدا بر او باد- است.

کسی که هم بر سر سجاده عالمی داشت و هم در میدان نبرد. کسی که در میدان نبرد هیچ گاه به دشمن پشت نشان نداد اما پشتش مرکب بازی کودکان یتیم بود.

مولای قهرمان‌های فرهنگ‌ ما علی است و خط و معیار قدم گذاشتن در این مسیر نیز زندگی و سلوک او. حالا شاید راحت‌تر بشود فهمید رودی که از چشم‌های امثال شهید تهرانی مقدم و شهید سلیمانی به دل آدم می‌ریزد به کدام سرچشمه می‌رسد.

هر دو شهید بزرگوار در فرهنگ ما و نزد همه رادمردان جهان، قهرمان به شمار می‌آیند. چون هر دو زمین را به آسمان پیوند زده‌اند.

چون سری که یک شب جمعه در فرودگاه بغداد ناجوانمردانه هدف خبیث‌ترین دشمن بشریت قرار گرفت، تا پیش از آن جز بر سر سجاده و در برابر پروردگارش، هیچ جا خم نشده بود.

انگشتر عقیقی که یک شب جمعه کنار فرودگاه بغداد روی زمین به خون دست رنگین شده بود شهادت می‌داد که این دست، دست چند افتاده را گرفته بدون آن که کسی از ماجرای آن باخبر شده باشد. از کودکان فوعه و کفریا و زنان و مردان دردمند حلب بگیر تا مردم روستاهای کرمان که از دستگیری حاج قاسم‌شان یاد می‌کنند.

حسن پسر محمود خیاط که نوجوانی‌اش را بچه‌های محله سرچشمه به راستی و جوانمردی به یاد می‌آورند، و قاسم کارمند اداره آب کرمان که از همان موقع مردم محل روی سرش قسم می‌خوردند، هر دو جوان‌هایی از دل همین فرهنگ و همین جامعه بودند که قدم به قدم، گام در مسیری گذاشتند که رد پای مولایشان در آن پیدا بود. مسیری که انتهایش به آسمانی می‌رسید که هیچ یک از مردم روی زمین نمی‌توانند آن را از بودن بالای سرشان کتمان کنند.

یکی از خصوصیات فردی که در شخصیت هر دو شهید والامقام مشهود بود، دم‌خور بودن با جوانان و درک کردن شرایط کف جامعه بود.

کسانی که شهید طهرانی مقدم را از نزدیک می‌شناختند به صراحت می‌گویند که او طوری در نماز جمعه بین مردم حاضر می‌شد که کسی او را نمی‌شناخت و گمان نمی‌برد که او می‌تواند یکی از فرماندهان بلندمرتبه نظامی کشورشان باشد.

نزدیکانش می‌گویند با شلوار جین و پیراهن آستین کوتاه بین جوان‌ها حاضر می‌شد و با آنها به گفت و گو می‌نشست.

حالا این را بگذارید کنار آن سخنرانی معروف حاج قاسم درباره جذب جوانان با هر عقیده‌ای که هستند. کنار آن جمله معروفش: آن دختر خانم هم دختر من است.

علیرضا رافتی - روزنامه‌نگار / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها