صدای شلیک سه گلوله سکوت جاده را شکست و بعد از آن پراید سبز رنگ بعد از چند بار راست و چپ رفتن، در حاشیه خاکی جاده توقف کرد. راننده های عبوری با بوق ممتد به این طرز رانندگی مرد جوان اعتراض کردند.
کد خبر: ۱۲۴۲۶۶۵

راننده بعد از توقف خودرویش سراسیمه از ماشین پیاده شد و محکم روی سرش کوبید. از راننده های عبوری خواست کمکش کنند. راننده تاکسی زرد رنگی با دیدن این وضع مردجوان کنار جاده توقف کرد و به سمت او آمد . صحنه ای را مقابلش می دید که باورش سخت بود. بر روی صندلی کنار راننده مردی غرق در خون بود و سلاح کلتی روی پایش بود.
سریع با اورژانس تماس گرفت و درخواست کمک کرد. امدادگران اورژانس که در آن نزدیکی پایگاه امدادی داشتند، خیلی زود خود را به آنجا رساندند. مرد میانسال را از ماشین پیاده کرده و روی برانکارد قرار دادند. نبضش را گرفتند . او مرده بود و هیچ کاری نمی توانستند برای نجاتش انجام دهند. به همین دلیل ماجرا را به پلیس خبر دادند. ماموران پاسگاه جاده هراز آژیرکشان به آنجا رسیدند.
راننده پراید که شوکه به نظر می رسید، به مامور پاسگاه گفت؛ دوستم به خاطر مشکلاتی که در زندگی داشت در ماشین من خودکشی کرد. هنوز شوکه هستم.
چند دقیقه بعد سرگرد میری همراه تیم تشخیص هویت و دکتر جنایی خود را به محل خودکشی رساندند تا تحقیقات جنایی در این پرونده کلید بخورد.
افسر پاسگاه در گزارش خود به کارآگاه گفت: امروز یک مورد خودکشی در جاده به ما گزارش شد و خودمان را به اینجا رساندیم. جسد مرد میانسالی در کنار خودرو قرار داشت و به خاطر اصابت سه گلوله مرده بود. یکی از گلوله ها به کتف اصابت کرده و از قسمت پائین کمر خارج شده بود و دومین گلوله به گردنش اصابت کرده بود و سومین گلوله جراحتی سطحی ایجاد کرده بود. راننده ماشین که دوست این مرد است در تشریح حادثه گفت که دوستش به خاطر اختلافاتی که با هم داشتند به خودش شلیک کرده است.
کارآگاه به بررسی خودرو پرداخت. شیشه سمت شاگرد راننده شکسته بود و جسد مرد در کنار ماشین بود و پزشک معاینه آن را شروع کرده بود. سلاح کلتی هم روی صندلی قرار داشت.
سرگرد سراغ راننده رفت تا از او تحقیق کند. مرد جوان که شوکه شده بود، سعی می کرد با تمرکز به پرسش ها پاسخ دهد.
تعریف کن چه اتفاقی افتاد؟
دوستم خودکشی کرد.
منظورم این است کامل تعریف کن.
امروز با سعید قرار داشتم تا به دماوند برویم و باغی را برای خرید ببینیم. سعید از وقتی سوار ماشین شد از مشکلاتی گفت که در زندانی دارد و بهترین راه برای نجات از مشکلات را خودکشی می دانست. من حرف هایش را جدی نگرفتم و فکر می کردم شوخی می کند. ناگهان اسلحه ای از زیر لباسش بیرون آورد و به سمت خودش شلیک کرد. سریع به سمت حاشیه جاده آمدم اما او مرده بود.
چرا در ماشین شما خودکشی کرد؟
خودم هم نمی دانم.
مشکلاتش مالی بود؟
نه وضع خوبی داشت . بیشتر دچار افسردگی بود.
با هم اختلافی نداشتید؟
نه . دو رفیق قدیمی بودیم.
اگر شما با هم رفیق بودید ، مرتکب قتلش نمی شدی. به نفعت است واقعیت را بگویی.
مرد جوان مکثی کرد و در حالی که اشک می ریخت گفت: باور کنید اگر مجبور نبودم او را نمی کشتم. بی پولی زندگی ام را به اینجا کشاند. راستش برای کاری پول لازم داشتم و از سعید قرض کردم. سر رسید پول رسید و نتوانستم پول را بدهم. همین باعث اختلاف ما شد. پولی که قرض گرفته بودم در برابر دارایی او هیچ بود ، اما هر روز زنگ و پیام می دادکه پول را بده. عصبانی شدم و اسلحه تهیه کردم و به بهانه فروش باغم به جای بدهی ام با او قرار گذاشتم در میان راه دعوایمان شد و او را کشتم.
متهم پس از اعتراف به این جنایت بازداشت شد تا معمای جنایتی دیگر فاش شود.

شما خوانندگان عزیز برای ما بنویسید سرگرد میری از کجا فهمید مرد میانسال خودکشی نکرده بلکه توسط دوستش به قتل رسیده است؟ اگر داستان را با دقت بخوانید متوجه می‌شوید. دو دلیل برای افشای راز این قتل را همراه با نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید. هر هفته به دو نفر از کسانی که پاسخ صحیح بدهند، به قید قرعه کارت هدیه 50 هزار تومانی اهدا می‌شود

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها