پسر فقیری که برای امرار معاش و تأمین مخارج تحصیل خود جوراب پشمی می‌فروخت، روزی در اثر عدم فروش اجناس خود نتوانست غذایی برای خود تهیه کند.
کد خبر: ۱۲۳۹۹۴۰

پسر فقیر از شدت گرسنگی در خانه‌ای را زد و به دختر جوانی که گفت کیه، گفت: گرسنه هستم، می‌شود یک تکه نان به من بدهید؟ یک دقیقه‌ بعد دختر جوان درحالی‌که یک ساندویچ بزرگ کتلت در لای نان بربری در دست داشت در خانه را باز کرد و ساندویچ را به پسر فقیر داد. پسر فقیر گفت: ممنونم. چگونه محبت شما را جبران کنم؟ دختر جوان گفت: مادرم به ما یاد داده است که در مقابل محبت توقعی نداشته باشیم.
سال‌ها از آن ماجرا گذشت. روزی زن میانسالی که دچار بیماری سخت و نادری شده بود برای درمان به بیمارستان مرکزی شهر رفت. پزشکان پس از معاینات و آزمایش‌های تخصصی دریافتند زن به یک عمل جراحی سنگین نیاز دارد که کار هرکسی نیست و هزینه آن هم بسیار بالاست و کارتخوان هم ندارند. حاذق‌ترین پزشک شهر برای معاینه زن میانسال بر بالین وی حاضر شد و به‌محض دیدن او، وی را شناخت. سپس گفت: من حاضرم این زن را عمل کنم. پزشک حاذق و تیم همراهش طی یک عمل موفقیت‌آمیز 12 ساعته موفق شدند خطر را از زن میانسال دور کنند. وقتی عمل انجام شد و دوران نقاهت یک‌ماهه زن میانسال به پایان رسید، تقاضا کرد صورتحساب دکتر را برایش بیاورند. او یقین داشت که باید خانه و زندگی خود را بفروشد تا بتواند خرج عمل را بدهد. اما در کمال تعجب مشاهده کرد که در صورتحساب عمل او نوشته است: هزینه عمل قبلا با یک ساندویچ کتلت در لای نان بربری پرداخت شده است. زن میانسال به یاد آورد که وقتی جوان بود پسر فقیری در خانه آنها را زد و بعد از آ‌ن‌که او گفت کیه، گفت پسری گرسنه هستم، می‌شود یک تکه نان به من بدهید و یک دقیقه بعد او در حالی‌که ساندویچ کتلت داخل نان بربری در دست داشت در خانه را باز کرد و... در این لحظه صورتحساب مخارج بیمارستان را نیز برای زن آوردند و زن میانسال خانه و زندگی خود را فروخت و از آنجا که کارتخوان نداشتند به‌صورت نقد هزینه‌های بیمارستان را پرداخت کرد و از بیمارستان مرخص شد و تا پایان عمر نزد مادرش در سلامت کامل زندگی کرد.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها