در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
همه چیز خیلی ناگهانی اتفاق افتاد و همان روز سفر به خانوادهاش خبر دادند و گفتند او دچار یک حادثه شده و فاصلهای با مرگ ندارد. جاده تاریک بود و تک و توک ماشینهایی میآمدند و میرفتند. آقا مجتبی هم با موتورش به آرامی میراند تا کاری را که برای انجام آن به ابهر سفر کرده بود، انجام دهد. هرازگاهی؛ نور چراغ ماشینی، جاده را روشن میکرد و تازه آن موقع، آقا مجتبی میتوانست دور و برش را ببیند. چند دقیقه بعد اما قرار بود غوغایی بر پا شود و مرد موتورسوار از آن خبر نداشت. عقربهها ساعت حدود 9 شب را نشان میداد که آن اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. آقا مجتبی پشت موتورش بود که ناگهان پراید سفیدرنگی از دل تاریکی جاده بیرون آمد و با او تصادف کرد؛ آنقدر که، از جاده منحرف و از موتورش روی زمین پرت شد. موتور در حالیکه با صدای گوشخراشی، رد سفیدی از خود روی جاده بهجا میگذاشت، بعد از چند دقیقه، گوشهای بیحرکت ایستاد. راننده پراید با چشمان درشت شده از وحشت، به آقامجتبی خیره ماند که از موتور پرت شده بود. رانندگان عبوری که متوجه حادثه شده بودند، از خودروهایشان پیاده شدند و به سمت موتورسوار رفتند. راننده پراید از ترس اینکه صدمه جدی به آقا مجتبی زده باشد، بدون اینکه از ماشین پیاده شود تا ببیند چه بلایی سر او آمده است، پایش را روی گاز گذاشت و بهسرعت در تاریکی جاده گم شد. مردم که نگران وضعیت آقامجتبی بودند، از او چند بار پرسیدند که حالش خوب است یا درد دارد. آقامجتبی در حالیکه از روی زمین بلند شده بود و لباسهایش را میتکاند، به همه گفت حالش خوب است و حتی یک خراش هم برنداشته است، اما مردم به حرفهای او اعتماد نکردند و با اورژانس تماس گرفتند. آقامجتبی کاملا سرحال روی پاهای خودش ایستاده بود. آنقدر خوب بود که هیچکس به این شک نکرد که پشت آن ظاهر آرام، درون پرغوغایی دارد که نه خودش و نه هیچکس از آن خبر ندارد. حدود هشت دقیقه بعد، آمبولانس آژیرکشان، خود را به محل تصادف رساند. تکنیسینها از نزدیک آقامجتبی را معاینه کردند و در ظاهر هیچ مشکلی نداشت، اما برای اطمینان بیشتر، او را روی برانکارد گذاشتند تا به بیمارستان منتقل کنند. به بیمارستان که رسید، حالش خوب بود و انگار نه انگار یک مصدوم تصادفی بود. او را به بخش بردند و بستری کردند تا از او آزمایشهای لازم را بگیرند و عکسبرداری کنند تا مطمئن شوند استخوانهایش دچار شکستگی نشده و آسیبی ندیده است. در تمام مدتیکه مسؤولان بیمارستان الغدیر ابهر مشغول آزمایش گرفتن و عکسبرداری از آقامجتبی بودند، هیچکس فکرش را هم نمیکرد مردی که با چشمان باز و ظاهری خوب، آنها را نگاه میکند و آزمایشها را انجام میدهد، تا ساعاتی دیگر با دنیا وداع خواهد کرد. چند ساعت بعد، ناگهان حالش بد شد، آنقدر بد که تلاش پزشکان برای بهتر شدن حالش موثر واقع نشد وخیلی سریع به کما رفت.
تازه آنجا بود که همه متوجه شدند در شرایطیکه آقامجتبی روی پا بود و با دیگران حرف میزد، اعضای داخلی بدنش در حال خونریزی بود و مرد میانسال قدم به قدم به مرگ نزدیک میشد.
در حالیکه آقامجتبی در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، چند صدکیلومتر آن طرفتر در تهران، خانوادهاش از حادثهای که برای او اتفاق افتاده بود، بیخبر بودند. ساعاتی بعد، گوشی برادر بزرگتر آقامجتبی به صدا درآمد. گوشی را که برداشت، یکی از آن طرف خط تلفن، شروع به حرف زدن کرد. هرکلمهای که میگفت، چهره برادرش درهمتر میشد.
محمدتقی خضرایی، برادرزاده آقا مجتبی میگوید: «با عموی بزرگم تماس گرفته و به او گفته بودند آخرین شمارهای که با آن تماس گرفته شده است، شماره شما بود. آقای مجتبی خضرایی تصادف کرده و در بیمارستان بستری است. عمویم آب دستش بود زمین گذاشت و خودش را به بیمارستان الغدیر رساند. فردای روز حادثه هم من به بیمارستان رفتم. عمویم وضعیت خوبی نداشت. پزشکان به ما گفتند میزان هوشیاری او به سه رسیده و دچار مرگ مغزی شده و هیچ راه بازگشتی ندارد. میتوانید او را در بیمارستان چند روز نگه دارید که در این صورت سایر اعضای بدنش نیز کارایی خود را از دست میدهند یا میتوانید آنها را اهدا کنید و جان چند بیمار نیازمند به اهدای عضو را نجات دهید. با خانواده صحبت کردیم و هر چند عمو، عزیز همه ما بود، اما همگی موافقت خود را اعلام کردند. تیمی از بیمارستان سینا آمدند و عمویم را به بیمارستان سینا منتقل کردند. پس از انتقال، او را به اتاق عمل بردند و دو کلیه وکبدش اهدا شد. البته قلبش هم قرار بود اهدا شود، اما به خاطر شرایط سنیاش که
52 سال بود، این اتفاق نیفتاد.»
او در ادامه در مورد اهدای عضو عمویش میگوید: «هیچ وقت در خانواده نه کسی اهدای عضو کرده بود و نه عضو گرفته بودیم اما اهدای عضو عمویم، کار خداپسندانهای بود که چند خانواده را از نگرانی جان عزیزشان نجات میداد. متاسفانه راننده پرایدی که با عمویم تصادف کرده، هنوز هم متواری است و ردی از او پیدا نشده است.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد