سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
وقتی از طریق یکی از همین صفحات مجازی که تقویم تاریخ را مرور میکنند، متوجه شدم تولد قبله عالم و سلطان صاحبقران آن زمانها ناصرالدین شاه است، اول از همه تصویرش روی همان کوزه قلیانهای قدیمی آمد جلوی چشم هایم. مردی با سبیلهای تاب داده که تاریخ را پر از حاشیه کرده، از به باد دادن سر امیرکبیر گرفته تا عاشق شدنهای پی در پی و نقاشی و ماجراهای ببری خان و... اما آخر کار میرزا رضای شیرازی هم خودش را به قول معروف کله کرده است. شاه به حرم، همین جایی که بنده پس از زیارت میچرخیدم آمده بود تا پنجاهمین سال تاجگذاری اش را جشن بگیرد، اما رولور کهنه میرزا او را نشانه میگیرد و کارش را تمام میکند. بعد هم از آنجا که اگر رعیت میفهمیده شاه کارش تمام شده، ممکن بوده شلوغ بازی و شورش کند، جناب صدراعظم و یکی دو نفر عینک شاه را بر چشم گذاشته و او را در حالی که مثلا برای مردم دست تکان میداده، سوار کالسکه به کاخ برمیگردانند تا در وقت لازم اعلام کنند که مرگ جناب سبیل تاب داده هنردوست را با خودش برده است. اول او را به رسم امانت در تکیه دولت به خاک سپرده و بعد هم به حرم میآورند.
گوشهای از همانجایی که ترور شده میشود خانه ابدیاش. حالا که از سلطان صاحبقران و قبرش حرف زدیم، این را هم بگوییم که سری بزنید به کاخ موزه گلستان و سنگ اصلی قبر را ببینید. چه کرده است جناب هنرمندی که سنگ را تراشیده و ساخته است.
هنر سنگتراش
استاد حسین حجارباشی چهار سال زمان برای ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه صرف کرد. وی از یک تکه سنگ مرمر سبز با حجاری خارقالعادهاش، تمثالی از شاه را حک کرد و نهایت ظرافت و زیبایی را در آن سنگ قبر به کار برد و دورتادور آن نیز، شعری 12بیتی در سوگ او حک کرد. این حجاری از شاهکارهای دوران قجر محسوب میشود که تا به امروز کسی نظیرش را ندیده است.
سنگ قبر ناصرالدین شاه با مرارت و زحمت فراوان توسط مردم از یزد به تهران منتقل شد. در هر آبادی، حاکم نایبالحکومه، کدخدا و اعیان مجبور بودند که در مسیر سنگ صف بکشند و کشاورزان هر آبادی سنگ را با غلتاندن آن روی تیرهای چوبی، به سمت تهران حمل میکردند. گفتهها حاکی از آن است که به دلیل وزن سنگین این سنگ، تحمل آن برای افراد بسیار سخت بود تا آنجا که بین 30 تا 50 نفر از مردان بهدلیل فشار سنگ، کشته شدند. حضرت والا کم در زمان حیاتش در حق مردم کوتاهی کرده بود، سنگ قبرش هم سنگتمام گذاشت و... میخواهیم پشت سر مرده حرف نزنیم، اما مگر میشود؟ قتل امیرکبیر، انعقاد معاهدههایی برخلاف مصالح ملی،انجام سفرهای پرهزینه به اروپا، ریخت و پاشهای فراوان داخلی، دلدادگی و عاشقپیشگی و دورشدن از اداره کشور، قدرت دادن به افراد بیکفایت نظیر ملیجک، از دست دادن بخشهایی از ایران، خروج برخی آثار ارزشمند تاریخی از کشور و... برخی مواردی است که از او در ذهن ما بر جای مانده است. مگر این همه میگذارد بیخیال جناب شاه شویم و... شاه عجیبی بوده دیگر، باور کنید خودش هم به ما حق میدهد بابت این همه فکرهای آشفته مثبت و منفی، اما بد نیست سراغ دو برخورد خاص و عجیب شاه برویم، یکی با هنر و دیگری با حیوانات!
پادشاه شکارچی
ناصرالدین شاه علاقه به شکار را با تمام وجودش احساس کرد، او از هیچ فرصتی برای رفتن به شکار دریغ نمیکرد. کافی بود حوصله همایونی اش سر برود، آن وقت بود که دستور میداد درباریان محبوبش بار سفر ببندند و راهی کن و دوشان تپه و دشت لار شوند تا اصطلاحا تیری بیندازند. در این راه چند بار هم بهترین خدمتگزارانش را از دست داد و داغدار یاران وفادارش شد، اما شکارگاه همیشه هم برایش بدیمن نبود و شاه تعدادی از موقعیتهای تأهلش را از دل همین بیشهها انتخاب کرد. شاه قاجار اما به شیرها علاقه زیادی داشت.
میگفت آنها شجاعترین مخلوقات خدا هستند و کسی حق ندارد آنها را حیوان خطاب کند، اما در بین گربهسانان هیچکس نتوانست ببری خان دربار شود. ببری خان همان حیوان خانگی و دستآموز شاه بود و مورد علاقه قبله عالم. اما نه ببر بود و نه خان! تنها گربه ماده خالداری بود که هر سال بچه به دنیا میآورد و دلیل مورد توجه بودنش هم این بود که شاه بچههایش را به عنوان هدایایی نفیس به سران کشورهای دیگر میبخشید.
شاه نقاش
شاید هیچکدام از پادشاهان ایران به اندازه او با هنر دست و پنجه نرم نکردند. بیشترین علاقه شاه در زمینه هنر نقاشی بود و خودش هم گاهی دست به قلم میبرد و نقاشی میکشید.
نقاشی را در نوجوانی و از میرزا ابوالحسنخان غفاری (صنیعالملک) که عموی کمالالملک بود، آموخته بود. سعی میکرد آنچه را میبیند به تصویر بکشد و در شبیه سازی هم ماهر بود. پادشاه اگرچه خودش در نقاشی به رتبه دلخواهش نرسید، اما به خاطر حمایتهایش، معروفترین آثار نقاشانی مثل کمالالملک در دوره او ثبت شد.
وقتی معلم فرانسه مدرسه دارالفنون برای اولین بار از او عکاسی کرد، احساس میکرد که این هنر هم از همانهایی است که باید در دایره امکانات پادشاهی وجود داشته باشد. اولین عکسخانه ایران را هم ناصرالدین شاه دایر کرد و با تاسیس رشته عکاسی در دارالفنون از کارلهیان خواست عکاسی را به شاگردان دارالفنون آموزش بدهد.
عاشق ادبیات و فرانسه
این را دیگر نمیشد حدس زد که یک پادشاه آن هم از نوع قاجاریاش شیفته ادبیات باشد، اما همینطور بود. او تنها پادشاهی است که داستان زندگی خود را روی کاغذ آورده و چندین سفرنامه هم دارد. سبک داستانهای اروپایی را دوست داشت و درباریان را ملزم میکرد بعضی از داستانهای دوستداشتنیاش را بشنوند. عجیبتر این که در خودش توانایی سرودن شعر را هم میدید، اما در واقع هیچوقت نتوانست با نوشتههایی که خود شعر خطابشان میکرد، برود در فهرست شاعران ایران.
ناصرالدین شاه در دوران سلطنت طولانیاش به عرصه شهرسازی هم ورود کرد. مهمترینش این بود که کاخ گلستان را گسترش داد. شمسالعماره، تکیه دولت، تالار سلام، تالار آینه و کاخ ابیض را ساخت و اولین موزه ایران را در تالار سلام کاخ گلستان احداث کرد.
احتمالا بعد از همه اینها هم بادی به غبغب میانداخته و خوشمان آمدی میگفته است.شاه است دیگر. میتوانسته و دلش میخواسته. حالا هم که خدا را شکر چند دههای از حضور نسل آنها که میتوانستهاند و دلشان میخواسته گذشته است.
زینب مرتضاییفرد
روزنامهنگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد