سفرنامه حج

مدینه اولی‌ها

همین که در فرودگاه سلام باید خداحافظی کنی، یعنی با یک سفر متفاوت مواجه‌ام. در و دیوار فرودگاه را با بنر پر‌کرده‌اند، از توصیه‌های بهداشتی و نحوه شستن دست و صورت با مایع دستشویی بگیر تا داروهای ممنوع و توصیه‌های امنیتی. چند دقیقه ای زل می‌زنم، هیچ کس نمی‌خواندشان.
کد خبر: ۱۲۱۷۸۶۷

فرودگاه قشنگی است، ستون‌هایی بلند دارد و چراغ‌هایی فراوان. خیلی از ترمینال اصلی فرودگاه‌امام قشنگ تر است. سرستون‌ها را با ورق‌های سفید برش داده‌اند و سیاه مشق نستعلیق در آورده‌اند، زیبا شده و حال خوب کن. من زود رسیده‌ام، کلا همینم پروازی هرجا بروم، باید زودتر فرودگاه باشم، پرواز خارجی خیلی بیشتر. کم کم حاجی‌ها می آیند. از سر شب در سرم شهرام ناظری دارد می‌خواند؛ اندک اندک جمع مستان می رسند، بازار سلفی و عکس یادگاری و پخش شیرینی رفته‌رفته گرم می‌شود. تا بچه‌های گروه برسند، نشسته‌ام کنار پیرمردی، ساعت می پرسد، جواب می دهم. می‌گویم حاجی می‌شوید امسال به سلامتی! با غرور بانمکی می‌گوید بله! می‌گویم چه حسی دارین؟ می‌گوید: مممم وا... به ما گفتن خیلی به غریبه‌ها آمار و اطلاعات ندین. نمیشه بگم ببخشین! دلم از لهجه آذری اش ضعف می‌رود، بچه‌های ما کم کم پیدایشان می‌شود، حدود ده‌نفریم، برای ساختن یک برنامه تلویزیونی می‌رویم. من قرار است بنویسم و روایت کنم، تصویر‌برداری از سالن فرودگاه شروع می‌شود. چند پلان می‌گیریم و با چند نفر حرف می‌زنیم. نماز نخوانده‌ام، به کمرم می‌زنم، بین دو نماز یادم آمده به بیب‌صدیقه( بی بی صدیقه) زنگ نزده‌ام. مادر‌بزرگم است، ساعت ده و نیم شب است، زنگ بزنم؟ نزنم؟ می‌زنم سه زنگ نخورده برمی‌دارد، می‌گویم بیدارتان کردم. می‌گوید نه داشتم واقعه می‌خواندم. از وقتی که چشم‌هایش کم سو شده، واقعه را حفظ کرده. می‌گویم دارم می‌روم، صدایش چروک می‌شود، به بغض می‌گوید مدینه اولی؟ می‌گویم‌ها! می‌گوید در پناه یتیم مکه....‌هادر و بیدار خودت باش، (هادر یعنی مراقب) دم مسجدالنبی باب النسا یاد من باش! می‌گویم چشم، بعد می‌گوید گوشی را بگذار روی گوش راستت. می‌گذارم می‌خواند: فا... خیر حافظا... صحبت تمام می‌شود. صدایمان می‌کنند که چمدان‌ها را تحویل بدهیم و کارت پرواز بگیریم. می‌گیریم، حالا از کانتر چک پاس رد‌شده‌ایم. در سالن انتظار به سوار شدن، شیخی پرده‌خوانی می کند. یک پرده سفید پشت سرش است و عکس‌هایی از شهر مدینه پخش می‌شود و مرد توضیح می دهد. گوش تیزمی کنم به شنیدن ؛ اول مختصات جغرافیایی می دهد و بعد تاریخی و روضه که گر می‌گیرد ترمینال فرودگاه سلام می‌شود یک حسینیه اشک....
ادامه دارد

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها