در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ما آدمهای عصر جدید، فکر میکنیم مرغ همسایه غاز است و هر چه همسایه دارد بهتر از ماست. انگار به خودمان اعتماد نداریم و دستاوردهای خودمان را نمیبینیم. نکته جالب ماجرا اینجاست که اگر همان همسایه، جلوی چشم خودمان از محصول خودمان تعریف کند به ارزش داشتههایمان پی میبریم و برای خرید و خوردن و خواندنش صف میکشیم.
گویا ابراهیم حسنبیگی، داستاننویس مشهور معاصر، هنگام نوشتن رمان« قدیس» به این دو نکته واقف بوده و داستانش را بر این اساس، طراحی کرده است. او میدانسته مخاطبهای اثرش حس و حال خواندن کتابهای تاریخی و مذهبی را ندارند و از طرف دیگر دلشان میخواهد بقیه از پیشینه فرهنگی - مذهبیشان تعریف و تمجید کنند؛ پس یک نسخه خطی با قدمت هزار و چهارصدساله درباره تاریخ اسلام را به دست یک جوان تاجیک رسانده تا او هم به یک کشیش روسی بفروشد و ماجراهای جالب تاریخ اسلام از زبان یک کشیش مسیحی بازگو شود. البته ما آدمهای عصر جدید، زرنگتر از این حرفهاییم و به روی خودمان نمیآوریم که چیز زیادی از تاریخ و سرگذشت آیین و مذهبمان نمیدانستیم و در طول کتاب، وقتی کشیش روسی از عظمت اسلام و دلاوری مسلمانان و دسیسههای منافقین شگفتزده میشود، ما سر تکان میدهیم و طوری وانمود میکنیم که همه اینها را میدانستیم و میخواستیم اطلاعات تاریخی کشیش را امتحان کنیم و بفهمیم از ادیان دیگر هم سر در میآورد یا نه؟ اما در خلوت خودمان از کشیش کم میآوریم و میفهمیم تا حالا تقریبا هیچ چیز از مذهب تشیع و شخصیتهای برجسته این مذهب و پشت پرده وقایع تاریخی نمیدانستیم.
شاید اگر مخاطب کمصبر و زود قضاوتگر! امروزی، موضوع کتاب را بداند فکر کند با یک متن کسلکننده تاریخی روبهروست،اما اگر فقط چند خط اولش را بخواند بدون اینکه خودش بفهمد، کتاب را یک نفس میخواند. بیایید بخشی از فصل اول این کتاب را با هم بخوانیم؛ مطمئنم همین چند خط ترغیبتان میکند کتاب را تهیه کنید تا بقیه ماجرا را بفهمید.
«آن روز، کشیش بقچه کتاب را داخل نایلونی گذاشت و با ترس و وحشتی که در او سابقه نداشت، از کلیسا خارج شد و به آپارتمانش رفت و تا وقتی ایرینا در را به روی او گشود و گرمای مطبوع و بوی سوپ «بورش» به مشامش رسید، همچنان نگران بود و میترسید آن دو جوان مشکوک دیروزی به سراغش بیایند و کتاب را از چنگش در آوردند.پس از ناهار به بانک رفت، 2000 دلار از حسابش برداشت و به کلیسا برگشت تا ساعت پنج که مرد جوان تاجیک میآمد، با پرداخت پول کتاب کار را به خوبی و خوشی به پایان برساند. اما نه آن روز و نه روزهای دیگر از مرد تاجیک خبری نشد و غیبت ناگهانی او، معمای دیگری شد که کشیش نمیتوانست آن را حل کند. با وجود این 2000دلار پول کتاب را همان روز در کشوی میز کارش در کلیسا گذاشت تا هر وقت او را دید به او بدهد. حس کنجکاوی کشیش برای مطالعه کتاب، نه برای پی بردن به ارزش مادی آن، بلکه به خاطر رویایی بود که در آن حضرت مسیح به عنوان فرزندش و امانتی که به دست او میسپرد، یاد کرده بود. مگر در این کتاب چه نوشته بود که رسالت نگهداری از آن از سوی مسیح به او سپرده شده بود؟»
طبق گفته نویسنده، طرح کلی این اثر از کتاب مرشد و مارگریتا گرفته شده است؛ یعنی یک نفر برگههای پراکندهای را میخواند و با قرار دادنشان در کنار هم به داستانی واحد میرسد. میگویند: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! بخش عمدهای از نسخهخطی که به دست کشیش رسیده، نامههای عمروعاص است که از زاویه دید خودش وقایع تاریخی را تعریف کرده و در خلال این نامهها درباره اشخاص گوناگون از جمله امام علی(ع) نظر داده است. همین حرف و حدیثها و تعریف و تمجیدهای عمروعاص درباره شخصیت و رفتارهای امام علی(ع) کنجکاوی کشیش را برمیانگیزد و باعث میشود سراغ کتابهای مختلف و آدمهای گوناگون مثل جورج جرداق برود و نهجالبلاغه را بخواند و بیشتر و بیشتر از امام اول شیعیان بخواند و بداند.
احتمالا با من موافقید که اکثر کلاسهای تاریخ و معارف مدرسه و دانشگاه خشک و خستهکننده هستند مگر اینکه یک دبیر یا استاد با حال داشته باشند که بتواند تاریخ و مذهب را با زبان خوش به خوردمان بدهد. نوشتن از دین و تاریخ هم همینطور است. نویسنده هم باید به مستندات، وفادار بماند هم زبان مناسبی برای بیان مسائل تاریخی انتخاب کند. کاری که به نظر میرسد ابراهیم حسنبیگی، خوب از عهدهاش برآمده و بهترین قالب یعنی داستان را برای روایت برههای از تاریخ، انتخاب کرده است. مخاطب در این کتاب با شخصیت کشیش همراه میشود و دغدغهها و محذوریتهای او در شناخت اسلام را درک میکند و اطلاعات تاریخی - مذهبی را قطره قطره مینوشد و به یاد میسپارد.
نویسنده این کتاب مثل همان معلم کاربلد تاریخ و معارف، مخاطب را مجبور به حفظ اطلاعات و متون تاریخی نمیکند، بلکه خودش را با خواننده همسطح میکند و با زبان مشترک، مسائلی همچون دلایل و دستاوردهای جنگهای مهم صدر اسلام، ماجرای جانشینی پیامبر(ص)، سیره و سرگذشت فردی و اجتماعی امیرالمؤمنین(ع) و بخشهای مختلف نهجالبلاغه را به صورت داستانی به هم پیوسته و خیلی ساده و روان، بیان میکند؛ به طوری که در پایان داستان، تصویری روشن و واضح از شخصیت امام علی(ع) ودوران پنج ساله حکومت ایشان در ذهنمان نقش بسته است. موقع خواندن این کتاب، بعضی جملهها و سخنان برایمان آشنا هستند؛ شاید قبلا در کتابها خواندهایم یا روی منبرها شنیدهایم، اما این بار داریم از دریچه یک اندیشمندِ غیرمسلمان نگاهشان میکنیم. ما در این کتاب مثل فردی هستیم که کنار دریاست و ارزش و عظمت دریا را درک نمیکند، اما حالا با انسان تشنهای همراه شده که قدر قطره قطره آب را میداند و از نوشیدنش لذت میبرد. مثلا ببینید چگونه ماجرای قبول خلافت توسط امیرالمؤمنین علی(ع) از متون تاریخی، بیرون کشیده شده و توسط یکی از منسوبان به بنیامیه، روایت میشود.
ابراهیم حسنبیگی در مصاحبهای گفته، نوشتن رمان قدیس سه سال طول کشیده که دو سالش صرف تحقیق و پژوهش و مطالعه شده و یک سال، صرف نوشتن و بازنویسیهای متعدد. از همین سخن میفهمیم پاشنه آشیل و نقطه ضعف آثار اکثر نویسندگان جوان، شتابزدگی در تحقیق و تألیف کتابهایشان است.
رمان قدیس نوشته ابراهیم حسنبیگی توسط انتشارات نیستان منتشر شده و تاکنون به چاپ هفتم رسیده است.
منصوره رضایی
دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد