در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
وقتی به ایام دهه فجر میرسیم و حرف از اتفاقات و مناسبات آن دوران به میان میآید، اصلیترین خاطرهای که در ذهنتان زنده میشود کدام خاطره است؟
اصلیترین خاطرهام نشاطی است که به وقوع پیوستن انقلاب برایمان ایجاد کرد. ما خانوادهای بودیم که از قبل از انقلاب مبارزه میکردیم و درگیر مسائلش بودیم؛ به راهپیماییهای خیابانی میرفتیم، دو نفر از عموهایم از جمله یاران نواب صفوی بودند که همراه با او شهید شدند و در واقع کاملا درگیر حوادث انقلاب بودیم. لذا وقتی این اتفاق [انقلاب] رخ داد، مثل بقیه مردم بسیار خوشحال شدیم.
در آن روزهای پایانی منتهی به انقلاب و بعد از آن، حس و حال مردم و خیابانها به چه صورت بود؟
من معتقدم که انقلاب اسلامی از زمان بعثت پیامبر(ص) آغاز شد. انقلاب اسلامی ایران هم تازه از 22 بهمن سال 57 شروع شد و هنوز به پایان نرسیده است؛ بلکه منتظریم صاحب اصلیاش [امام زمان (عج)] بیاید و پرچم را به دست ایشان بدهیم. در کل آن دوران [وقوع انقلاب اسلامی] با تحولات عجیبی همراه بود و بسیاری از مردم وقوع آن را باور نمیکردند. حتی تا دهم بهمن که دو روز قبل از رسیدن امام(ره) به تهران بود، قضیه برای خیلیها فقط در حد راهپیماییهای ماهانه و ا... اکبر گفتنهای شبانه روی پشتبامها بود. هیچکس فکرش را نمیکرد که بشود [شاپور] بختیار را بعد از شاه از کشور بیرون کرد و انقلاب را به نتیجه رساند. در واقع در آن دوران همه در نوعی حالت خوف و رجا به سر میبردیم و معلوم نبود چه اتفاقی میافتد. وقتی امام(ره) به تهران رسیدند، قوت قلب همه بیشتر شد و بعد هم که بازرگان را به عنوان نخستوزیر انتخاب کردند و دولت موقت تشکیل شد، فضا به سمتوسویی دیگر رفت. نهایتا در تاریخ 21 بهمن بعد از اینکه از ساعت 4 بعدازظهر حکومت نظامی اعلام شد، امام(ره) به مردم اعلام کردند که به خیابانها بریزید و به این حکومت نظامی توجه نکنید. در آن روزها سازمان رادیو و تلویزیون هم به کمک مردم آمد. دیگر همه انقلابی شده بودند و کارکنان نهادهای دولتی مختلف چون نفت و مخابرات و صدا و سیما به مردم پیوستند و آن وحدت کلمهای که امام(ره) میگفت، واقعا ایجاد شد. مردم چون این انقلاب را از خودشان میدانستند، همه همکاری میکردند؛ در این فضا مدیریت شهری را در دست گرفتند و کمیتههای مساجد را تشکیل دادند و همه کار یکدیگر را راه میانداختند. برای مثال اعلام میکردند وسایل پزشکی کم داریم، عدهای وسایل پزشکی میدادند. حتی اعلام میکردند برویم گندمهای مردم را درو کنیم، باز عدهای میرفتند و جهاد سازندگی هم در ادامهاش ایجاد شد و البته پس از آن به دوران جنگ رسیدیم.
اشاره کردید که عموهایتان از جمله فداییان اسلام بودند و به شهادت رسیدند. خاطرهای هم از این دو شهید دارید؟
دو عمویم سیدعبدالحسین واحدی و سیدمحمد واحدی بودند که یکیشان هنگام شهادت 24 ساله بود و دیگری 30 سال داشت. عبدالحسین 8 آذر 34 شهید شد و محمد هم 27 دی همراه با نواب و یارانش اعدام شد. البته شهادتشان مصادف با به دنیا آمدن من بود و از این رو خودم خاطرهای از این دو نفر ندارم. وقتی من به دنیا آمدم، پدر و برادرم هم اعدامی بودند، اما از زندان آزاد شدند و به همین خاطر اسم من که در اصل سیدمحمدعلی بود را اقبال گذاشتند و معتقد بودند برایشان خوشقدم بودم. این دو شهید در گورستان مسگرآباد به خاک سپرده شده بودند و در کودکی هر هفته همراه مادربزرگم سر خاکشان میرفتیم. با این حال چند سال بعد قرار شد که این گورستان به پارک تبدیل شود و با اینکه خیلی کوچک بودم، یادم هست که همراه با پدر و دیگر عمویم که یک فیات کوچک داشت رفتیم و جنازههایشان را به قم انتقال دادیم. در واقع جنازهای در کار نبود و فقط گونیهای خاک را به صندوق عقب ماشین گذاشتیم. بعد هم به سال 42 رسیدیم و پدرم مجددا به زندان رفت.
با وجود این خاطرات تکاندهنده، به نظرم به نتیجه رسیدن انقلاب برای شما و خانوادهتان شیرینی دوچندان داشت.
بله؛ همینطور بود. مادربزرگم بعد از شهادت عموهایم لباس مشکی را از تنش بیرون نمیآورد. میگفت مشکیام را فقط وقتی درمیآورم که شاه بمیرد و اتفاقا همین اتفاق هم رخ داد. وقتی شاه مرد، او لباس طوسی پوشید و به فاصله یک هفته بعد از آن هم فوت کرد.
شما بعد از انقلاب به لبنان رفتید. دلیل این سفر شغل خبرنگاری بود؟
بله؛ خبرنگار بودم و در سال 60 به لبنان رفتم. تجربه عجیبی بود. در آن دوران گروه امل تنها گروه انقلابی بود که نبیه بری که اکنون رئیس مجلس آنجاست آن را فرماندهی میکرد و خودشان هم زاییده تفکرات امام موسی صدر بودند. لبنان کشوری است که فرهنگی التقاطی دارد و تفکرات مسلمان و مسیحی در آن جمع شده است. این کشور در آن دوران با جنگهای داخلی هم مواجه بود و گروه فالانژها فعالیت میکردند. در همان فضا ما با همراهی بچههای سپاه به لبنان سفر کردیم و من در شهر روی دیوارها نقاشی میکشیدم و زیرش مینوشتم «حزبا...». کاری که در تهران هم سالهای قبل از انقلاب انجام میدادم و امضای پای شعارهایم حزبا... بود.
و این اتفاقات قبل از تشکیل گروه حزبا... بود؟
بله. پایگاهمان بعلبک بود و اتفاقا اولین راهپیمایی روز قدس را هم در ماه رمضان در همانجا برگزار کردیم و خودمان پوسترش را طراحی و چاپ کردیم. داستانهای زیادی دیدیم. همراهی بچههای لبنان با سپاه ایران لذتبخش بود و یادم هست که بچههای امل در ابتدا شکل و شمایل دیگری داشتند؛ مثلا کلاه شاپو به سر گذاشته و هفتتیر به کمر میبستند، اما وقتی خضوع و افتادگی سربازان ایرانی را دیدند، مسائل مذهبی برایشان مهمتر شد و ظاهری متفاوت پیدا کردند.
گویا ربوده شدن حاج احمد متوسلیان هم در همان دوره حضور شما در لبنان اتفاق افتاد.
ما جزو همان گروه خبرنگارانی بودیم که قرار بود بعد از گروه حاجاحمد اعزام شویم، اما دستگیری آنها توسط فالانژها رخ داد. دو ساعت قبل از آن اتفاق، همه با هم خداحافظی کردیم و واقعا کسی فکر نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد. در آن زمان هیچکس درجه نداشت، همه مثل هم بودند و فرقی میان فرمانده و افراد دیگر نبود؛ فقط همه میدانستند که دستورها را حاج احمد میدهد. البته من چنین اتفاقاتی را الطاف خفیه میدانم؛ معتقدم که جمهوری اسلامی باید برای استقلالش هزینه کند و چه هزینهای بهتر از افرادی که نامشان تا ابد جاوید میماند؟ برای مثال افرادی چون شهید بهشتی و شهید رجایی بودنشان یک تاثیر داشت و نبودنشان تاثیر هزار برابر پیدا کرد. به همین دلیل است که شهادت افراد را هم تبریک میگوییم. با این وجود در آن دوران قدرتی در وجودمان بود که باعث میشد از هیچ اتفاقی دلسرد نشویم و حتی وقتی مادری یک فرزندش شهید میشد، میگفت که حاضر است فرزند دیگرش را هم به جبهه بفرستد. این روحیه، اتفاق کوچکی نبود.
و حالا در 40 سالگی انقلاب اسلامی هم هنوز این روحیه را در وجود مردم میبینید؟
بله، چند وقت پیش همسر یکی از شهیدان مدافع حرم را دیدم دختر جوانی بود که یک بچه یکی دو ساله داشت. از او پرسیدم از شهید شدن همسرت ناراحت نیستی؟ گفت نه، وظیفهاش بود و باید میرفت و من هم خوشحالم که در این کار خیر شریکم. به نظرم آن روحیه انقلابی نه تنها تضعیف نشده، که قویتر هم شده است؛ چون دشمنان بیشتر شدهاند. اگر در آن دوران فقط با شاه و حکومت پهلوی مواجه بودیم، الان دشمنان بیشتر و در سطحی جهانی شدهاند و اگر دشمن قوی است، بدانید که دلیلش بهخاطر قوی بودن ماست. یک کشتیگیر صد کیلویی با هموزن خودش کشتی میگیرد و 50 کیلویی هم با هموزن خودش. پس مطمئن باشید که قدرت ما بالاست!
زهرا غفاری
رسانه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم