با معلم و شاگرد کوچک‌ترین مدرسه دنیا

سیاب، سهیل و خدا

شش سال قبل یک عکس مشهور شد، تصویر یک مرد با کاپشنی سیاه کنار دختری کوچک با مقنعه سفید، هر دو پشت به تخته سیاه. روی تخته نوشته بود «کوچک‌ترین مدرسه دنیا» و منظورش مدرسه شرف بود در روستای دایوکندی هشجینِ خلخال. مکان حالاعوض شده، دایوکندی شده مِرَجین، مدرسه شرف شده آیت‌ا... سعیدی، ولی سیاب بابایی همان معلم است که بود فقط شش سال پیرتر. سیاب 46 ساله خرداد که برسد بازنشسته می‌شود، سهیل تنها دانش‌آموز مدرسه نیز دوره ابتدایی را تمام می‌کند، ولی آنچه تمام نمی‌شود داستان آدم‌هایی مثل اینهاست که در روستاها به‌سختی چراغ مدرسه را روشن نگه داشته‌اند.
کد خبر: ۱۱۸۸۲۸۱

یک زمانی عکس شما کنار دانش‌آموز دخترتان که با هم کوچک‌ترین مدرسه دنیا را ساخته بودید، خیلی مشهور شد، این عکس هنوز هم دست به دست می‌شود. حالا باز هم معلم یک مدرسه تک دانش‌آموزه هستید، این مدرسه کجاست؟ اسمش چیست؟

آن عکس مربوط به شش سال قبل و مدرسه شرف روستای دایوکندی بود، اما حالا درمدرسه آیت‌ا... سعیدی روستای مرجین تدریس می‌کنم.

دایوکندی و مرجین هر دو از توابع هشجین خلخال هستند، چرا همیشه در هشجین مانده‌اید؟

سرزمین مادری با همه خاطرات خوب و بد و تلخ و شیرینش شناسنامه و هویت من است پس هرجا که بروم برایم غریبه است.

هشجین چه جور جایی است؟

از نظر جغرافیایی منطقه‌ای کوهستانی است.

از نظر محرومیت چطور؟

هشجین محروم است. محرومیتش تا آنجاست که در عرض یک‌سال فقط از یک روستا 90 خانوار کوچ کرده‌اند.

مردم چرا مهاجرت می‌کنند؟

این منطقه چهارفصل نیست بنابراین فقط پنج شش ماه از سال در آن کار هست و مردم بقیه سال را بیکارند، چون سرما اجازه کار نمی‌دهد، سرمایه‌گذاری هم که به منطقه نیامده تا کسب و کاری باشد.

اگر بخواهید وضعیت مهاجرت ازمنطقه را مقایسه کنید با سال‌های اولی که تدریس را آغاز کردید خودتان هم آن را حس می‌کنید؟

کاملا. دایوکندی اولین روستایی است که من درآن مشغول کار شدم. سال تحصیلی 73-72 بود که 22 دانش‌آموز داشت و دو معلم، اما حالا هیچ دانش‌آموزی در این روستا نمانده و دوسالی است درمدرسه را بسته‌اند. روستای کزج هم مهاجرت زیاد دارد، سال‌های قبل که در آن تدریس می‌کردم در هر پایه ابتدایی دو کلاس 26 دانش‌آموزه وجود داشت، ولی الان کل دانش‌آموزان روستا به 32 نفر رسیده.

در روستای مرجین هم مهاجرت هست؟

بله، من امسال می‌خواستم کلاس نهضت سوادآموزی در مرجین برپا کنم ولی آدم کمتر از 50 سال ندیدم. آنهایی که مانده‌اند همه بالای 50 سال هستند. پدر تنها دانش‌آموز من هم که زیر 50 سال است برای کار به کاشان رفته.

همین یک دانش‌آموز در روستا مانده یا بعضی از بچه‌ها ترک تحصیل کرده اند؟

نه ترک تحصیل کرده وجود ندارد، من پرس و جو کردم و بازمانده از تحصیل پیدا نکردم. مردم مرجین به تحصیل اهمیت زیادی می‌دهند و خیلی از کسانی که در ادارات هشجین و خلخال سمت‌های مهم دارند، اهل مرجین هستند.

اسم دانش‌آموزتان چیست و چند ساله است؟

سهیل صفایی. 12 ساله، کلاس ششم.

تدریس با یک دانش‌آموز چه حس و حالی دارد؟

وقتی یک دانش‌آموز داری تنها امیدت او می‌شود مخصوصا وقتی مشکلی برایت پیش می‌آید. این دانش‌آموز برایت می‌شود یک همنشنین ساده و صمیمی و یک دوست خوب. من گاهی با سهیل به گردش می‌روم.

شما همیشه عادت دارید با دانش‌آموزتان دوست باشید یا حالا که تنها هستید این طور فکر می‌کنید؟

روال کار معلمی این است که اگر دانش‌آموز را غریبه بدانی موفق نخواهی شد. معلم باید دانش‌آموزش را قبل از هر چیز یک دوست بداند، حالا وقتی معلم می‌ماند و یک دانش‌آموز این دوستی و صمیمیت بیشتر می‌شود.

یک روز کاری شما چطور شروع می‌شود و چطور تمام؟

سهیل راس ساعت پنج دقیقه به هشت درمدرسه حاضر است. من از شنبه صبح تا چهارشنبه ساعت یازده و نیم در مدرسه هستم، اما به سهیل گفته‌ام صبح‌های شنبه اگر من دیر رسیدم برای این که احیانا پشت در مدرسه نماند کلیدی همراهش باشد تا داخل شود و کلاس را گرم کند. کلاس ما سه صندلی دارد، یکی برای من، یکی برای سهیل و یکی برای کتاب‌هایش. ما از قبل برنامه‌ریزی می‌کنیم که چه درسی را ابتدا بخوانیم و چه زمانی تکالیف را کنترل کنیم یا برویم سر وقت رفع اشکال. به این ترتیب اول ریاضی می‌خوانیم، بعد فارسی، بعد علوم اجتماعی و... و آخر تربیت بدنی.

سهیل کدام درسش از همه بهتر است؟

درس ریاضی‌اش خوب است، ولی علومش از همه بهتر است و علاقه زیادی به آن دارد اما سهیل خط خوبی ندارد و برای نوشتن تنبل است.

شما دو نفری درمدرسه چه حس و حالی دارید، احساس تنهایی نمی‌کنید یا احیانا ترس؟

ساختمان خالی و کلاس خالی البته ترس دارد ولی این مدرسه خانه من است، من اینجا زندگی می‌کنم و از چیزی نمی‌ترسم.

مدرسه به خانه‌تان دور است؟

بله، روستای مرجین 45 کیلومتر با خانه ام فاصله دارد. من چهارشنبه‌ها برمی‌گردم خانه و شنبه‌ها صبح برمی‌گردم روستا.

سخت نیست؟

معلوم است که سخت است. جاده‌های روستایی خاکی است و فقط با موتور می‌شود درآن رفت وآمد کرد. شنبه‌ها که از هشجین حرکت می‌کنم تا روستای سوسهاب با ماشین می‌روم و بقیه را با موتور. موتورم درمدرسه سوسهاب است.

در روستا اگر احتیاج فوری به چیزی پیدا کنید دسترسی دارید؟

من اگر چیزی لازم داشته باشم واقعا به مشکل می‌خورم حتی برای کوچک‌ترین چیزها‌. روستای مرجین یک مغازه کوچک دارد وبعضی وقت‌ها چیزهایی را که می‌خواهم ندارد برای همین می‌روم به روستاهای دیگر مثلا برای یک قوطی کبریت یا یک بسته نمک.

خودتان آشپزی می‌کنید؟

بله، چاره‌ای جز آشپزی ندارم. همسرم مواد اولیه را برایم بسته بندی و آماده می‌کند و من درطول هفته می‌پزم. معمولا چیزی که برای ناهار درست می‌کنم برای شام هم می‌ماند.

از ساناز که عکس دو نفره‌تان مدت‌ها خبرساز بود خبر دارید؟

اسم کاملش ساناز نوری است. هفته پیش با یکی از دانش‌آموزانم که فوق‌لیسانس گرفته و سربازمعلم روستای سوسهاب است صحبت می‌کردم و از او شنیدم که ساناز با پسرخاله همین دانش‌آموزم ازدواج کرده.

سهیل می‌خواهد ادامه تحصیل دهد؟

یک‌بار از او پرسیدم که می‌خواهی چه کاره شوی که گفت فعلا درسم را ادامه می‌دهم، اما نمی‌دانم چه کاره شوم، ولی گفت شاید مثل برادرم برنامه‌نویسی بخوانم.

سهیل قصد دارد مثل پدرش از هشجین مهاجرت کند؟

یک‌بار گفت امسال دیگر راحت می‌شوم و از اینجا می‌روم، گفت اینجا خیلی کار دارد، باید به زمین و گوسفندها برسی. برای همین فکر نمی‌کنم سهیل در روستا ماندگار شود. اگر سهیل از مرجین برود دیگر هیچ دانش‌آموزی در این روستا نیست.

و شما هم با پایان این سال تحصیلی بازنشسته می‌شوید، نمی‌خواهید تدریس را ادامه دهید؟

نه نمی‌خواهم.

خسته شدید؟

خسته نه، ولی به خاطر خانواده‌ام دیگر نمی‌خواهم کار کنم. پسرم هر دانشگاهی که قبول شود با او به همان شهر می‌رویم. رفت و آمد تنها چیزی است که من را خسته می‌کند، حتی وقتی تعطیلات تابستانی است کلافه می‌شوم و دوست دارم زودتر برگردم مدرسه.

هیچ‌وقت شده وضعیت معیشتی شما را خسته کند؟

الان همه خانواده‌ها از نظر معیشتی مشکل دارند ولی وقتی می‌شنوم که فلان فرد در فلان ارگان چند برابر من حقوق می‌گیرد ناراحت می‌شوم درحالی که من از 30دانش‌آموز تا یک نفر با همه‌شان سرو‌کله می‌زنم با کلی رفت و آمد و دوری از خانه. چرا آن همه امتیازی که برای بقیه ارگان‌های دولتی قائلند برای آموزش و پرورش نیست.

خودتان را با کارمندان کدام ارگان مقایسه می‌کنید؟

وزارت نفت، وزارت بهداشت، اداره ثبت، اداره گاز، فرقی نمی‌کند همه شان. اینها مثل ما نیستند، خیلی از کارمندان سعی می‌کنند یک جوابی بدهند و ارباب رجوع را از سر خود بازکنند ولی معلم که نمی‌تواند این کار را بکند. وقتی اولیا از من جواب می‌خواهند من باید پاسخگو باشم. درسیستم آموزشی همیشه در مدرسه روی همه باز است، اما آیا همه ارگان‌ها همین‌طور هستند.

پس هیچ‌وقت نشده که بخواهید کم‌کاری کنید مخصوصا وقتی شما هستید و سهیل و خدا؟

می‌توانم به جرات بگویم که فقط معلم است که برای یاد دادن این همه حریص است. من همیشه مشتاقم که دانش‌آموزم الف را یاد بگیرد تا هرچه زودتر ب را به او یاد بدهم. دانش‌آموز من هر چقدر زرنگ‌تر باشد من به همان اندازه پویا هستم. بدترین عذاب معلم این است که دانش‌آموز مطالب تدریس شده را یاد نگیرد پس هیچ‌وقت دنبال کم کاری نیستم. نمی‌خواهم دانش‌آموز من کم بیاورد چون او کم بیاورد یعنی من کم آورده‌ام. دوست ندارم اولیای دانش‌آموزان به من طور بدی نگاه کنند و فکر کنند به مدرسه می‌آیم ولی هیچ ثمری برای بچه‌ها ندارم.

بابت این وجدان کاری چقدر حقوق می‌گیرید؟

دو میلیون و 800 هزارتومان.

فکر می‌کنید مبلغ منصفانه‌ای است؟

اصلا.

اگر چقدر حقوق بگیرید منصفانه است؟

الان اوج خرج و مخارج من است، دارم دختر خانه بخت می‌فرستم و پسرم بزودی دانشجو می‌شود. با این رویه‌ای که بازارگرفته باید شش میلیون تومان بگیرم. پارسال گفتند حقوق معلمان20 درصد اضافه می‌شود، بعد گفتند 12 درصد، ولی آنچه که به ما رسید 6 درصد بود. ولی اخبار در بوق و کرنا می‌کند که حقوق معلمان زیاد شده، آخر 6درصد هم گفتن دارد.

مریم خباز

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها