شخص نابکاری که از راه دله‌دزدی و خرید و فروش دلار در ارقام پایین و کلاهبرداری‌های زیر صدهزار تومان و مشاغــــل مشــــــــــــابه امرار‌معاش می‌کرد، روزی تصمیم گرفت به معبد برود و کفش‌های عابدان را مورد سرقت قرار دهد. پس از آن‌که وارد حیاط معبد شد، مشاهده کرد که تمام اشخاص کفش‌های خود را در کیسه پلاستیکی گذاشته و با خود به داخل می‌برند و در موقع عبادت جلوی چشم خود می‌گذارند.
کد خبر: ۱۱۷۴۶۶۰

با خود فکر کرد که با این وجود نخواهد توانست هیچ کفشی بدزدد. در نتیجه کنار یکی از عابدان نشست و گفت: «عابدجان، سلام. آیا میدانی من دوست دارم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم، تا اینکه در معبد باشم و به کفشهایم فکر کنم؟» عابد گفت خیر! و مشغول ادامه کارش شد.

عبادتش که تمام شد بار دیگر رو به او کرد و گفت: «عابدجان، آیا میدانی با کفش عبادت قبول نمیشود.»

عابدجان گفت: «بهجایش کفش با عبادت قبول میشود.»

شخص گفت: «چی؟»

عابدجان گفت: «پیچپیچی. من خودم یک مفسد اقتصادی کلان هستم و این عبادت هم که میبینی، محض ریا انجام میدهم. تو میخواهی کفش مرا بدزدی؟ بدهم همینجا اعمال قانونت کنند؟»

دزد گفت: «خیر قربان.» و بالکل خاموش شد!

امید مهدینژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها