به گزارش جام جم آنلاین، اکبر خلیلی سال 1325 در خیابان 17 شهریور تهران متولدشده است. او در سالهای دفاع مقدس بهعنوان خبرنگار روزنامههای جمهوری اسلامی و کیهان فعال بوده است از میان آثارش رمان «ترکههای درخت آلبالو» و داستان «امام برای من آمد» برنده چندین جایزه شدهاند. از دیگر آثار خلیلی میتوان به «هفده بهعلاوه سه» اشاره کرد که دقیقاً روایتی ناب از 17 شهریور 57 است. «کارون پر از کلاه»، «کعبه»، «شما نمیتوانید ببینید»، «نون تافتون»، «سفر به سرزمین سدر و زیتون» و رمان «چرا یکی شاهزاده میشود؟» از دیگر آثار اوست.
بچه 17 شهریور
خلیلی درباره خودش و گره خوردن زندگیاش با 17 شهریور میگوید: من فرزند 17 شهریور یا همان خیابان شهباز هستم، آنجا منطقهای است که فضای آن بوی انقلاب میدهد. پشت محلهای که ما زندگی میکردیم خیابان دولاب، محله شهید نواب صفوی است، آنجا محیط جنوب شهر بود و مردم اصالت داشتند. پدرم وقتی فوت کرد شرایط سختی را گذراندیم، هر کاری که فکرش را بکنید انجام دادهام، دستفروشی کردم، سینی میگرفتم دستم و میدان مولوی شکلات میفروختم، در گاراژ شاگردی کردم، کارگری کارخانه کردم و ...
مدرسه در دبستان سلمان درس میخواندم، هیچوقت هم شاگرد خوبی نبودم ولی انشاهای خوبی مینوشتم از همان انشاها شروع کردم به نوشتن، هر چیزی را مینوشتم.
در دوران نوجوانی من از سیاست دور بودم، من آدمی بودم تحتفشار زندگی تحتفشار ظلم و بیعدالتی که جامعه را هم فراگرفته بود، چنین آدمی صدای یک مرد بزرگ را میشنود، شاید اگر من زودتر صدای امام را شنیده بودم، جزء کسانی بودم که بهعنوان نسل اول انقلاب خونشان را در این راه دادند، ولی من صدای امام (ره) را سال 57 شنیدم، ندای حقطلبان او را که میگفت: «عزیزانم نهراسید... که نمیهراسید»
شب 17 شهریور
شانزدهم شهریور آن سال یادم است که خیلی پیاده راهرفته بودم، خیلی هم دویده بودم، با دوربین فیلمبرداری اینطرف و آنطرف میرفتم، خانهمان حوالی شهرری بود. صبح باوجودآنکه خیلی خسته بودم ساعت 9 صبح رسیدم تا قبل از آن روز تانکها در خیابانها نبودند. ولی آن روز برای اولین بار من در میدان خراسان تانک ها را دیدم. رفتم به بیمارستان سوم شعبان آب منگل، یکی آمد بیرون گفت: گروه خون A منفی میخواهیم فقط من چنین گروه خونی داشتم، خون دادم و بعد که بیرون میآمدم خانمی 50 ساله را دیدم که روی برانکارد او را آورده بودند، سینهاش گلوله خورده بود و باوجود خونریزی شدید زیر لب تا آنجا که توان داشت میگفت تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست.
روزهای بعد از 17 شهریور
تا چند روز پس از 17 شهریور، خیلی وقتها میرفتم بهشتزهرا، قطعه شهدا کنار قبر این شهیدان مینشستم و با مادران و نزدیکانشان گریه میکردم، کتاب «هفده بهعلاوه سه» از همانجا در ذهن من شکل گرفت.
جالب است بدانید که فیلمی دارم از آن زمان که خودم جرئت نمیکنم دوباره آن را ببینم، با سوپر هشت فیلم گرفتم. توی دو تا خاور جنازهها را مثل کیسههای پیاز تا بالا چیده بودند. تصور کنید زن و بچههایشان همان اطراف بودند. بهشدت گریه میکردند. واقعاً برایم تکاندهنده بود.
چهلم شهدا
چهلم شهدای هفده شهریور حدود ساعت یک بعدازظهر آمدم بهشتزهرا جلوی در تانک و زرهپوش و سربازهای زیادی ایستاده بودند، تنها بودم، یک دوربین عکاسی هم همراه داشتم.
وقتی به قطعه شهدا رسیدم یکی دو نفر آنجا بودند آنقدر جو را امنیتی کرده بودند که حتی خود خانوادههای شهدا اغلب ترجیح داده بودند که نیایند، قدری که گذشت جمعیت حدود 40 نفری شده بودند که ناگهان 3 ریو ارتشی آمد و دورتادور قطعه را نگه داشت، سربازها پیاده شدند و سهپایه اسلحههایشان را کار گذاشتند ما را محاصره کردند. کمی عقب کشیدم در این فکر بودم که عکس بگیرم واقعاً جرئت نکردم ناگهان مردمی که بعد از ما آمده بودند شروع کردند به شعار دادن یکدفعه سربازها سوار ریوها شدند و رفتند.
نگذاریم تاریخ را تخریب کنند
یکی از چیزهایی که دشمن دنبال میکند، نوشته نشدن تاریخ انقلاب است، برخی هم ناآگاهانه در این راه به دشمن کمک میکنند اگر ما به مسئله تاریخ انقلاب اهمیت ندهیم کسانی اهمیت میدهند که در حال تخریب تاریخ هستند. البته قسمتی از تاریخ را هم ادبیات داستانی منتقل میکند، باید این را جدی بگیریم ما اگر سینمای قوی هم میخواهیم باید پشتوانهاش ادبیات قوی داشته باشیم باید تاریخ انقلاب را هنرمندانه و درست بنویسم تا منبعی شود برای دیگر تولیدات در فضاها و حوزههای مختلف.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد