بعد از رانندگی در جاده‌ای خاکی و عبور از گــــــــــردنه به‌روســـــــتایی رسیدیم که هیچ‌تابلوی جمعیتی نداشت.
کد خبر: ۱۱۶۱۹۰۵

می دانستیم اسم روستا سیرکانه از توابع بخش کاکاوند شهرستان دلفان است. ساعت حدود 5 عصر بود و باید محلی را برای ویزیت بیماران تدارک می دیدیم. امیر از مسئولان گروه جهادی درمانی امام رضا، کانکسی را به ما نشان داد و گفت:« دکتر همین جا باید ویزیت کنی!» کانکسی سفید رنگ که دو در داشت.

پرسیدم:«اینجا چه استفاده ای داره؟» عطا از نیروهای بومی بسیج منطقه که همراهمان بود با لهجه لکی گفت:« به خاطر کمبود جا و محل نگهداری علوفه احشام نصف کانکس آغل است و نصف دیگر مدرسه.» چند نیمکت خاک گرفته، یک تخته سفید و بخاری هیزمی کل تجهیرات مدرسه بود. روی یکی از دیواره های کانکس نام 12امام را با ماژیک قرمز نوشته بودند. کم کم بیماران برای ویزیت مراجعه می کردند. آب خنک چشمه که «مشی علی» برایمان آورد عطشمان را بر طرف کرد. پرده اشک چشم های امیر رضا عکاس گروه را گرفته بود. ویزیت ها که تمام شد به اهالی گفتیم فردا مینی بوسی دنبالشان می آید تا برای دریافت دارو و اقدامات دندانپزشکی آنها را به هفت چشمه بیاورد. در حال آماده شدن برای برگشت بودیم، که زن جوانی کودک چهار ساله اش را که مدام گریه میکرد، کنار ماشین آورد. فهمیدم دندان کودک درد می کند و آنقدر گریه کرده بود که نای حرف زدن نداشت.

زن ما را به خانه اش دعوت کرد تا محرومیتش را نشان بدهد. بعد از حدود یکساعت امیر و امیررضا و عطا برگشتند.

امیرتعریف می کرد:« خانواده پنج نفره اند. پدر اعتیاد دارد. پسر بزرگ خانواده که 14 ساله است برای دستفروشی در متروی تهران ترک تحصیل کرده است و حتی برای امشب آرد برای پخت نان نداشتند.» عطا ادامه داد:« پسر کوچک خانواده یک هفته ای است که دندان درد دارد و مدام گریه می کند. از ظهر مادر و دختر بالای سر پسر می نشینند تا آرامش کنند که دختر به مادر می گوید:« مامان یعنی خدا صدای ما را نمی شنود؟»» فردا صبح در راه اعزام به روستای شرف آباد امیر دائم در حال مکالمه بود، بالاخره متوجه شدم با تلاش توانسته محمد باقر قالیباف را برای سفر به روستاهای دلفان متقاعد کند.

صبح دوشنبه پنج شهریور با آقای قالیباف و جمعی که شاید به ده نفر نمی رسید با ماشین شخصی و یک ون عازم سیرکانه شدیم. در حیاط خانه چند گوسفند بود که با توضیحات پدر خانواده فهمیدیم متعلق به مردم است و فقط وظیفه چوپانی بر عهده این خانواده است.

مادر خانه مشکلاتشان و آوارگی چند ماهه شان در تهران را تعریف می کرد. بعد از سیرکانه عازم دیوند شدیم. سفر به دیوند برای این بود که داروی بیماری که عمل قلب باز کرده بود را به او برسانیم.

وارفارین در کشور سهمیه بندی شده است و آقای 56 ساله ای که فقط پنج تا وارفارین داشت، باید با هزینه زیاد خود را به کرمانشاه می رساند تا دارو را تهیه کند. در داروخانه پایگاه درمانی هم بهخاطر کملطفی مسئولان در تامین دارو، وارفارین نداشتیم.

نماز جماعت ظهر پایان حضور قالیباف در مناطق محروم دلفان بود. حضوری که شاید برای شهاب پسر14 ساله سیرکانی شیرین ترین اتفاق عمرش باشد. حالا دیگر درد دندان برادرش خوب شده است و او قرار است به کمک نیروهای جهادی درسش را ادامه بدهد و مجبور نباشد در خط یک متروی تهران هندزفری بفروشد.

محمد مهدینوریه

پزشک عمومی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها