گفت‌وگو با دختر جویای کار که در تهران گرفتار شد

تله سیاه برای دختر شهرستانی

دختر شهرستانی وقتی برای پیدا کردن کار به تهران آمد هرگز فکر نمی‌کرد در دام شیطانی مرد بنگاهدار گرفتار شود.
کد خبر: ۱۱۵۶۴۰۹

این دختر که برای پیدا کردن یک همخانه و شریک شدن او در مبلغ اجاره‌خانه از مرد بنگاهدار کمک خواسته بود در خانه وی مورد آزار قرار گرفت.

دختر جوان می‌گوید: کاش هیچ وقت برای پیدا کردن کار و به دست آوردن پول به تهران نیامده بودم و به خانه مرد بنگاهدار نمی‌رفتم. حالا روی بازگشت به شهرستان محل زندگی‌ام را ندارم و در تهران آواره مانده ام.گفت‌وگوی تپش با دختر جوان را می‌خوانید. این ادعاهای دختر جوان در حالی از سوی او مطرح شده که پرونده در دادگاه کیفری در حال رسیدگی است و پسر جوان منکر اتهامات خود شده است.

چند سال داری؟

30سال.

چقدر درس خواندهای؟

دیپلم حسابداری دارم.

از کدام شهرستان به تهران آمدی؟

از یکی از شهرستانهای استان فارس.

چند خواهر و برادر داری؟

یک برادر و دو خواهر دارم و خودم فرزند دوم خانواده هستم.

چرا دنبال کار میگشتی؟

پدرم بازنشسته است و حقوق بازنشستگیاش کفاف زندگی مان را نمیدهد. به همین خاطر تصمیم گرفتم کار مناسبی پیدا کنم و برای خودم منبع درآمد داشته باشم.

چند وقت است به تهران آمدهای؟

حدود 6 ماه. ابتدا به استهبان رفتم. آنجا به صورت خصوصی به بچههای مدرسهای ریاضی درس میدادم ولی چون درآمد کافی نداشتم به توصیه یکی از دوستانم به تهران آمدم.

در تهران کجا زندگی میکردی؟

یک آپارتمان کوچک در شهر پرند اجاره کرده بودم تا کار مناسبی پیدا کنم. بعد از گذشت سه‌ماه هنوز کار مناسبی پیدا نکرده بودم. ماهانه پول زیادی بابت اجاره خانه می‌دادم و پس‌اندازم در حال تمام شدن بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم یک همخانه پیدا کنم تا بتوانم مبلغ اجاره خانه را با او شریک شوم.

چطور با مرد بنگاهدار آشنا شدی؟

چند شبانهروز در روزنامهها دنبال همخانه و شغل مناسب گشتم اما پیدا نکردم. به همین خاطر به بنگاههای شهر پرند مراجعه کردم و از آنها خواستم تا برایم همخانهای پیدا کنند. من شرایط سخت زندگیام را هم برایشان توضیح دادم و از آنها میخواستم تا در صورتی که برایشان مقدور است کار مناسبی برایم بیابند. بعضی از آنها دلسوزانه با من رفتار کردند و قول کمک دادند. احسان هم صاحب یکی از همین املاک مسکن بود که به او مراجعه کرده بودم.

چطور در دام مرد بنگاهدار افتادی؟

یک ماه بعد از مراجعه به بنگاه او با من تماس گرفت و گفت کار مناسبی در یک رستوران برایم پیدا کرده است. او قول داد به زودی یک همخانه دانشجو هم برایم پیدا میکند.

چرا به خانه مرد بنگاهدار رفتی؟

او به من گفت قبل از اینکه برای کارکردن به رستوران بروم باید از من تست بگیرد تا مطمئن شود به مبانی کامپیوتر آشنایی دارم. من فکر میکردم میخواهد مرا به رستورانی که قرار است آنجا کار کنم ببرد، اما او مرا به خانه مجردیاش برد و گفت همانجا از من تست میگیرد.

می دانستی به خانه مجردی او میروی؟

نه. به من گفته بود برادر بزرگش که کارمند بانک بوده چند ماه پیش در یک تصادف کشته شده است و حالا او گاهی اوقات برای سرکشی به خانه او میرود. ولی بعدا متوجه شدم او آنجا را به پاتوق خودش تبدیل کرده است.

مرد بنگاهدار در خانه چه رفتاری داشت؟

او اعتمادم را جلب کرده بود. به محض وارد شدن به خانه سراغ کامپیوتر رفت و آن را روشن کرد و از من خواست تا پشت کامپیوتر بنشیم. ولی همان موقع یک نفر با او تماس گرفت و خواست به بنگاه برود.

تو در خانه تنها ماندی؟

میخواستم آنجا را ترک کنم، اما مرد جوان گفت بهتر است تا چند ساعت دیگر منتظر او بمانم. وقتی خانه را ترک کرد در را به رویم قفل کرد.

به این ماجرا مشکوک نشدی؟

نه فکر میکردم چون مرا نمیشناسد و به من اعتماد ندارد در را به رویم قفل کرده و رفته است. من چند بار با مرد بنگاهدار تماس گرفتم، اما پاسخم را نداد. خیلی نگران شده بودم و میخواستم زودتر به خانهام برگردم. چون صاحبخانه زن حساسی بود و از من قول گرفته بود هر شب قبل از ساعت 9 شب به خانه بروم.

چه موقع مرد بنگاهدار به خانه برگشت؟

ساعت حدود 9 شب در حالی که شام خریده بود به خانه آمد و ما با هم شام خوردیم. فکر میکردم همان موقع از من تست میگیرد، اما سراغ کامپیوتر رفت و موسیقی را با صدای بلند پخش کرد. او یکباره به سمتم حملهور شد و مرا مورد آزار قرار داد.

از خودت دفاع نکردی؟

سعی کردم از خودم دفاع کنم ولی نشد. من داد و فریاد میکردم و از همسایهها کمک میخواستم اما صدای موسیقی به حدی بلند بود که هیچکس فریادهای کمک خواهی مرا نشنید. مرد بنگاهدار مرا کتک زد و با تهدید سوار ماشینش کرد و مرا به خانهام رساند. او گفت اگر در این باره به کسی حرفی بزنم آبرویم را میبرد.

چطور از او شکایت کردی؟

من خیلی ترسیده بودم. جرات نداشتم به خانوادهام زنگ بزنم و ماجرا را برایشان بگویم. صبح زود با پلیس 110 تماس گرفتم. یک ماشین پلیس همراه یک مامور زن مقابل خانهام آمدند و مرا به کلانتری رباط کریم بردند. آنجا شکایتم را مطرح کردم و بعد به پزشکی قانونی معرفی شدم.

مرد بنگاهدار چند روز بعد دستگیر شد؟

دو روز بعد. مدتی بعد هم با سپردن وثیقه میلیونی آزاد شد. همان موقع با من تماس گرفت و خواست تا از شکایتم منصرف شوم. او میگفت نامزد داشته و در تدارک جشن عقد بوده ولی حالا نامزدش با این شکایت از ازدواج با او منصرف شده است. او پیشنهاد داد هزینه عمل جراحیام را بپردازد. او میخواست با دروغهایش بار دیگر مرا قربانی نیت شوم خود کند که به ماجرا پی بردم و همراه او نشدم.

حال چه درخواستی داری؟

زندگیام تباه شده است. روی بازگشت به شهرستان محل زندگیام را ندارم و در تهران آواره ماندهام. میخواهم مرد بنگاهدار به اشد مجازات برسد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها