به مرد کردی فکر می کنم که شاید به دیدار محبوبش می رفته ... به روسری گل دشت کردی ای که در میان بوی گس و چسبناک نفت و دود گلهایش گلبرگ گلبرگ پژمرد و خاکستر شد و بوی گلها میان آن هیاهو گم و گور شد ... به جنازه هایی که نمی شود بغلشان کرد و خداحافظی آخر را در گوششان زمزمه کرد به آخرین نفس های مرد راننده ... حباب ها یکی یکی می ترکند سوال ها یکی یکی مثل تاول جوانه می زنند ؟ تانکر سوخت توی پایانه چه می کرده ؟ چرا فرصت نکردند خارج شوند؟ مگر پایانه نباید سیستم اطفای حریق داشته باشد ؟ سوال مهم تر ؟ چرا قلم من مدتی است باید حول تاسف و تسلیت و همدردی بگردد؟ . چرا نباید به شادیانه قلم برقصانم و به شادی ها ضریب بدهم؟ ... البته که نق زدن با نقد کردن فرق دارد . وسط داغی این خبری که هنوز از صبح از شنیدنش در حال سوختنم گیر دادن به اینکه آی کی بود؟ و چی شد؟ کار ناپسندی است . خیلی سخت است اهل کلمه باشی و نتوانی محتویاتی که توی کله ات می گذرد را روی کاغذ بیاوری ... چیزی که می دانم این است که خاک سرد است تعارف که نداریم پس فردا این عزیزان از خاطر خیلی از ما خوهند رفت ولی یادمان نرود این اتوبوس برای همیشه در دل داغ دیدگان شعله ور است و جنازه عزیزانشان در آن در حال سوختن ... اینکه فردا کجا قرار است چه اتفاقی بیفتد هم ا... اعلم ... ولی بد نیست این را هم بگویم که خیلی راحت می شود جلوی بسیاری از این اتفاقات را گرفت . راستی کسی از تعداد کشته های امروز جاده های کشورمان خبر دارد ؟
حامد عسکری - شاعر و نویسنده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد