در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
جنگ مهمتر است یا ادبیات؟
حالا چند سالی است، جنگ که میتوانست صرفا یکی از مضامین ادبیات داستانی در جهان باشد، اهمیتش را در بدنه ادبیات، افزونتر میبیند.
ماجرا تا جایی ادامه داشته که حتی در این سالها علاوه بر رمانهای بسیار مهمی چون «وداع با اسلحه» که مبتنی بر ملاحظات ادبی فراوان هستند، روایتی نهچندان داستانی از جنگ هم توانسته معتبرترین جایزه ادبی دنیا یعنی نوبل را از آن خود کنند؛ همین چند سال پیش را به خاطر آورید که قبل از شوک نوبل به خاطر اهدای جایزهاش به باب دیلن ترانهسرا، تعلقیافتن این نشان سوئدی به سوتلانا آلکسیویچ که او را بیشتر به نوشتن روایتهایی غیرداستانی از جنگ میشناختیم، نشان داد، نفسِ نوشتن از جنگ آنقدر مبتنی بر وجوه دراماتیک است که میتوانی بدون ملاحظهکردن مبانی داستان، روایتی بنویسی و نوبل ادبیات بگیری. از این رو میتوان سال 2015 را که طی آن، نوبل ادبیات به روایتی تعلق گرفت که آلکسیویچ از فاجعه چرنوبیل پرداخته بود، بزنگاه تغییر نگرش ادبیات جهان به مقوله جنگ دانست. از سه سال پیشگویی تاریخ ادبیات دوشقه شده و این جنگ است که تکلیف ادبیات برتر را مشخص میکند و نه خود ادبیات. اما بسیار پیشتر از اینها، خبرنگارانی بودند که به سودای کلمه و باروت به جبههها رفتند و آنقدر حماسه و شکوه دیدند که تن دادند به قصهگویی و رسما رماننویس شدند و آنقدر روایتهایشان تاثیرگذار بود که برای همیشه، ادبیات جنگ را به ادبیات غالب تبدیل کردند.
ارنست و رفقا
ارنست همینگوی فقط یک نویسنده برنده نوبل و خالق چند شاهکار مثل «وداع با اسلحه» یا «زنگها برای که به صدا درمیآیند» نیست؛ او با مسیری که به نویسندگان بعد از خودش نشان داد، شد کاتالیزور فصلی تازه در ادبیات داستانی معاصر جهان. او به نویسندگان بعد از خودش یاد داد چطور میتوان فارغ از ایدئولوژی نظامهای مختلف درگیر در جنگها، از این واقعه دراماتیک، فرم تازه برای خلق اثر خلاقه پیدا کرد. همینگوی با سر توی اغلب بزنگاههای مهم معاصر ورود میکرد و همین شناخت بیواسطه او را با فرمهای متعین و جدید روزگار تازه آشنا میکرد. در جنگ جهانی اول، داوطلب خدمت در ارتش بود اما سوی کم چشمهایش باعث شد راننده آمبولانس صلیب سرخ در نزدیکی جبهه ایتالیا باشد اما همان پشت فرمان هم آنقدر ماجراجو بود که با 200 ترکش اتریشیها مجروح شد. در فهرست اعضای نهضت مقاومت فرانسه و در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا هم حاضر بود و به عنوان خبرنگار هم در جنگ جهانی شرکت کرد و حتی وقتی با سودای اسلحههای جنگی وداع کرد، سلاح شکاری برداشت و به آفریقا و کوبا رفت پی حیوانات وحشی و بعد هم با آن دولول ساچمهزنی «باس اندکو» افتاد به جان خودش. میراث ماجراجوییهای او متدی بود که برای نویسندگان همروزگارش و نویسندگان پس از خودش به جا گذاشت؛ خبرنگارانی که برای مخابره اخبار به جنگ رفته بودند اما با رمان و داستان بازگشتند. اوریانا فالاچی ایتالیایی همین مسیر خبرنگاری را طی کرد تا «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» را بر اساس جنگ ویتنام نوشت. جان هرسی آمریکایی برای «ناقوسی برای آدانو» پولیتزر ادبی را برد. کلاوس، پسر توماس مان آلمانی هم بعد از خبرنگاری در جنگ دوم جهانی رماننویس شد. واسیلی گروسمان روس، «زندگی و سرنوشت» را نوشت و با «جنگ و صلح» تولستوی مقایسه شد. و بسیاری دیگر را میشود به این فهرست افزود؛ کسانی که از همینگوی یاد گرفتند از دور نگویند لنگش کن!
تقاطع ارنست - مرتضی
جنگ هشت ساله ایران و عراق هم به عنوان یکی از حماسیترین دفاعهای جهان، پر است از بزنگاههای دراماتیک که خوراکهای فحوایی و فرمی بسیار مناسبی برای ادبیات داستانی به حساب میآیند. ادبیات جنگ ما، وجوه افتراق و اشتراک فراوانی بنمایههای ادبیات داستانی جنگ در جهان دارد؛ به لحاظ ایدئولوژیک، ما کمتر توانستهایم سیمای جنگ را بدون فاصلهگرفتن از رویدادهای مهم آن ترسیم کنیم. با وجود آثار چشمگیر و برجسته فراوان، برخی قهرمانهای رمانهای ادبیات دفاع مقدس، از عنصر باورپذیری رنج میبرند و در فرم هم با اینکه خواستهایم به شکل ذهنی تازهای برسیم، اما بیشتر به قصهگویی رسیدهایم. در این میان اما نمونههایی هستند که اتفاقا از همان مسیری که درباره همینگوی و رفقایش گفتیم، رفتهاند و موفقتر بودهاند. بدیهی است که نه تجربههای پراتیک این نویسنده آمریکایی قرابتی با دفاع مقدس ما دارد، و نه آرمانها و باورهای ملیاش، اما مسیری را که او طی خبرنگاری و وقایعنگاری جنگ ـ مستند نگاری از جنگ طی کرد تا به خلق متن خلاقه برسد، در روش و مسیری که برخی نویسندگان ما طی کردند نیز میشود دنبال کرد. به طور مثال به دو خبرنگار جنگ ایران و عراق میتوان اشاره کرد؛ شهید مرتضی آوینی و مرتضی سرهنگی. این هر دو به عنوان خبرنگار و مستندنگار، حضور بیواسطه در جنگ را تجربه کردند، مثل همینگوی و فالاچی. آوینی رفته بود مستند بسازد اما روح رماننویس او باعث شد، روایتهایی که برای مستندهایش مینویسد، متنهایی خلاقه و نزدیک به روایتهایی داستانی باشند. در آثار مرتضی سرهنگی هم بیواسطگی، مهمترین کمک را به خلق اثر خلاقه کرده است. اینگونه است که میتوان ادعا کرد، شعبهای از روش و متد پرداخت خلاقانه همینگوی و رفقای خبرنگار/رماننویسش به مقوله جنگ در تقاطع خیابان سمیه و حافظ تاسیس شد؛ در حوزه هنری و طی سالهایی که جنگ، کلمه میداد به هنر و ادبیات ما. حالا مرتضی سرهنگی هنوز در همین تقاطع، مقاطع مهم جنگ تحمیلی را برای ما راست و ریس و مستند منتشر میکند.
سامان محمدی
فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد